اين پيغام را يكي از همكاران در گروه تلگراميمان فرستاد و گفت: مادرش اول صبح اين نوشتهها را برايش فوروارد كرده تا براي او درس زندگي باشند. بغضم گرفت. ياد خودم افتادم، ياد مادرم كه از وقتي از خانه بيرون زدهام، رابطهمان عجيب و غريب شده است. وقتي هنوز مجرد و در خانه بودم، روزهايي بود كه زياد از اتاقم بيرون نميآمدم و سرم گرم بود و هم را نميديديم اما الان كشش عجيبي بين ما وجود دارد؛ اتفاقي كه نتيجه ازدواج و دوري است؛ نتيجه نديدن مستمر همديگر و رابطهاي كه تا قبل از ازدواج، بديهي و ساده بهنظر ميرسيد و كمنشدني.
شگفتانگيزترين اتفاق مرتبط با همين ماجراها، جملهاي است كه چند وقت پيش پشت تلفن گفت: «هر روز يه خبري بده از خودتون كه خوبيد يا نه». آن شب هم بغضم را قورت دادم و گفتم «باشه، حتما». اما اين شگفتانگيزي كلمههايي كه اين روزها ميشنوم، هنوز ادامه دارد. هنوز جملههايي بين ما رد و بدل ميشود كه وقتي آنها را ميشنوم و ميخوانم، سر جايم ميايستم و از دنيا غافل ميشوم. غافلگيركنندهترينهايش پيامكهايي است كه ميزند. وقتي وسط كاري هستم نميدانم چطوري از پس كلمههاي پرمحبت و عجيب او بربيايم. مينويسد: «سلام. صبح بهخير، خوبي؟ خانومت خوبه؟ ديروز دندونم رو كشيدم اصلا نميتونم صبحت كنم. مثل زخم ميمونه. خواستم از حالتون باخبر باشم، ديشب خيلي خسته بودم نتونستم پيامك بزنم. سلام برسون». خودم را لعنت ميكنم كه چرا زنگي نزدهام تا احوالي بپرسم. يكيدو روز بعد كه مريض شدم، نوشت: «سلام. عليجان نبات داغ حتما بخور، غذا در حد سيري بخور. نخوري، معده درد ميگيري.
سبزيجات فعلا نخور. ميوه سيب خوبه. از ميوههاي ديگر فعلا نخور... قبل از خوردني حتما دستهات رو بشور، دست به لپتاپ ميزني چيزي نخور، انگار داري برق ميخوري. خواهشا در بيداري و خواب گوشي رو از خودت دوركن...، خلاصه خيلي بهخودت برس. از همه لحاظ مراقب خودت باش مريض نشي. لباس زياد بپوش، كلاه، دستكش، شال و...». حواسش به همه جزئيات هست و غذا ميفرستد و هر بار سفر ميرود، سهم ما از خوردنيها و سوغات آنجا جداست؛ جزئياتي كه در رفتار مادر همسرم هم براي او تكرار ميشود.
راستش را بخواهيد اين عوض شدن شكل ارتباط هر روزه با مادرم، از عجيبترين اتفاقاتي است كه برايم افتاده. هر روز كه از خانه بيرون ميزنم و مشغول كارم، انگار قلب كساني آن دورها براي من و خانمام ميزند و دلمان به آنها گرم است. حتي اگر پيامكهاي مادرم غلط املايي، جملههاي پشتهمِ بينقطه و حروف و كلمههاي به هم چسبيده داشته باشد. حالا خيلي وقت است كه سعي ميكنم گوشي را از خودم دور كنم. لباس زياد ميپوشم و هر روز خبري از خودمان به او ميدهم.