يا به روزهاي بعدي كه با شروع سال بعد خواهند رسيد؟ واقعيت اين است كه ما همزمان به گذشته، حال و آينده فكر ميكنيم، اما ضروري است كه براي ظرفيتي كه براي اين كار داريم، تقسيمبندي هوشمندانهاي داشته باشيم؛ فقط كمي به گذشته فكر كنيم براي مرور تجربهها و عبرتهاي لازم، كمي بيشتر به امروز فكر كنيم براي استفاده بهتر از موقعيتها، و بيشتر از گذشته و حال، به آيندهاي كه ميخواهد بيايد و قرار است ما تعيين كنيم چگونه بيايد، فكر كنيم. آيندهاي كه اگر از الان به آن فكر نكنيم، ناچار خواهيم شد وقتي با واقعيتهايش روبهرو شديم، تنها به فكر تطبيق با شرايط موجود باشيم؛ شرايطي كه شايد دوستداشتني نباشد.
براساس اين استدلالها، بهترين كار براي اين روزهاي آخر سال، اين است كه در عين حال كه روزمرگيهاي را از سر ميگذرانيم، برنامهها و انتظاراتمان براي سال آينده را هم بهطور جدي مرور كنيم، برايشان دستورالعمل تعيين كنيم و خودمان را ملزم به رعايت آنها كنيم. آدمهاي معمولي خودشان را درگير چنين چالشي نميكنند و طبيعي است كه در آينده هم از وضع موجود يا گله ندارند يا نميتوانند گله داشته باشند. آنها كه كمي باهوشتر هستند، به فكر رفع و رجوع گرفتاريهاي آخر سال هستند تا با خيال راحت به استقبال نوروز بروند. با خيال راحت از اينكه بهعنوان مثال، حقوق كاركنانشان را دادهاند، سفارشها تحويل شده، خريدهاي كاري و شخصي تمام است و ... ميتوانند به استراحت بپردازند و كمي به زندگيشان برسند؛ اما آدمهاي باهوشتر، دورانديشتر هستند و همزمان، به برنامهريزي سال بعد هم ميپردازند، اينكه با فرض انجام صحيح امور سالجاري، در سالي كه قرار است بيايد و بلكه سالهاي بعدتر، بايد چه كارهايي انجام دهند، چه خريدهايي داشته باشند، چه هدفهايي را براي توسعه و پيشرفت شخصي و سازماني دنبال كنند.
ما، به اجبار تقويم، ناچاريم زمستان دانه بكاريم و برنامهريزي كنيم تا اوايل سال بعد، ثمرهاش را برداشت كنيم. ناچاريم تصميمهاي سخت را در اين روزها كه خودشان بهسختي و شلوغي ميگذرند بگيريم؛ تصميمهايي كه ماندن برسرآنها، به اندازه گرفتنشان آسان نيست.