اين امر غريب، بياطلاعي از باقي دنياست. مثالها روشنگر منظور هستند. چند روز پيش با دوستي درباره رشتهاي نظري (فرض بگيريد فيزيك) گرم صحبت بوديم. مدتي كه از فيزيك و گذشته و تاريخ آن و تحولات و آينده آن صحبت ميكرد كلامش بسيار آموزنده بود و دلنشين. به هر حال آن موضوع تمام شد. كمي كه گذشت بحث از امور ديگر نيز به ميان آمد. چند باري بحث تغيير كرد و موضوع بحث چرخيد اما دوست فيزيكدان لام تا كام نگفت. پيش خود گفتيم كه حتما كسالتي پيش آمده و ناراحت شده است. علت را از خودش جويا شديم. با صداقتي ستودني، رك و راست، گفت: راستش من در اين موضوعات نه سررشته دارم، نه علاقه و نه مطالعه. آخر من فيزيكدانم. مرا چه به اين حرفها. بحثها بيشتر حول ادبيات و داستان و تاريخ بود؛ بهاصطلاح موضوعات فرهنگي.
دوست عالم ما در رشته تخصصي خود چنان زبده و ورزيده بود كه هنگامي كه صحبت از آن رشته پيش ميآمد همه را انگشت به دهان ميكرد اما به محض اينكه مدار بحث اندكي ميچرخيد فقط سكوت ميكرد و سكوت. شايد هم ته دلش به بيهودگي موضوعات ميخنديد. هر چند سكوت در برابر نداشتهها امري بسيار پسنديده است اما مسئله اين بود كه چطور اين دوست تحصيلكرده ما درباره اين مسائل عمومي هيچ نميدانست. شايد اين آسيب و بلا، دامن بسياري از ما درسخواندگان و دانشآموختگان مدرك بهدست را گرفته باشد. دايره اطلاعات و دانش و علايق و بينش ما اختصاص يافته است به يك حوزه و حيطه بسيار خاص و تنگدامنه. اما موضوعات و حوزههايي هستند كه اختصاص به هيچ قشر و صنف و نسل خاصي ندارند؛ حتي با سواد و بيسواد هم ندارد. انس و الفت با ادبيات مختص اديبان نيست، خزانه معرفت بشري است كه هر كسي به آن نيازمند است. تاريخ، موضوعي نيست كه حتما مورخان سراغش بروند، بلكه همه ما بايد تا اندازه لازم از آن باخبر باشيم. آشنايي با سير و سرگذشت جوامع انساني و قافله تمدن كمكم دارد از بديهيات شمرده ميشود.
برخي بزرگان، اين عصر را عصر تخصصگرايي ناميدهاند و چگونگي رسيدن بشر به اين مرحله را نيز توضيح داده و تشريح كردهاند. چند و چون آن را سنجيده و نقاط قوت و لزوم آن را برشمردهاند. از سوي ديگر، نقاط ضعف آن در اين سالها كه با آن روبهرو هستيم دارد رخ مينمايد. بيخبري از مسائل مهم زندگي شخصي و خانوادگي و اتفاقات مؤثر بر زندگي آدميان، بيمهري به آثار قديم و جديد ادبي و هنري و بياعتنايي به موضوعات فرهنگي و اجتماعي تنها چندنمونه سردستي از جلوههاي اين آسيب مزمن هستند. تخصص براي آنكه به كار آيد بايد آميخته با نگاهي انساني باشد. متخصص بايد از وضع جامعه و تاريخ آن آگاهي داشته باشد و البته هر متخصصي بايد ذهني تر و تازه و چالاك داشته باشد وگرنه در يافتن راه و مسير و در انتخاب هدف خود و لاجرم در بهكار بردن تخصص و علم، به چيزي جز خود و خوشايند خود نخواهد انديشيد و چه آفتها كه از همين يك فقره نگاه بهوجود ميآيد و سروده رودكي مصداق مييابد كه همان كه درمان باشد به جاي درد شود.