نمی‌دانم چه کسی اولین بار جرئت کرد از آن ترقه‌های خطرناک بیندازد جلوی پای خاله ماه‌جان. بعدش خاله به بچه‌های محل با لهجه‌ای که نوشتنش سخت است، گفت: «جا این‌که بزنین مثل قوم یأجوج و مجوج چشم و چال همدیگه رو کور کنین، فردا شب بیاین خونه‌ی من...»

و این‌طوری بود که آن سال چهارشنبه‌سوری خاله‌ماه‌جان بچه‌های کوچه را گرفت به کار تا برایش آش هم بزنند و پخش کنند توی محل. چیلک‌های* مانده از زمستانش را هم داد تا آتش کنند. حتی به پسرها چادر گلدار داد تا بروند دم خانه‌اش، کاری شبیه قاشق‌زنی و او بهشان حلواتوتک بدهد. پسرها با چادر  صورتشان را پوشاندند و توی محل چرخیدند و كلي خوراكي جمع كردند.

حتماً حسابی حال کردند که سال بعد و سال‌های بعدتر هم ریختند سر حلواتوتک‌های خاله. خاله ماه‌جان خاله‌ی هیچ‌کس نبود. شوهرش مرده بود و نوه‌هایش این‌جا نبودند. اما خاله‌ی همه بود. توی تلویزیون که برنامه‌های چهارشنبه‌سوری را می دید، بچه‌های زخم و زیلی را، با دست می‌زد روی زانوهایش و خودش را مقصر می‌دانست.

لابد فکر می‌کرد اگر برای همه‌ی بچه‌های دنیا حلواتوتک درست کند، ديگر کسی آسیب نمی‌بیند. آخرهای اسفند بود که خاله ماه‌جان رفت. بعدِ این‌که خانه‌اش را تکاند، شیرینی‌های عید را پخت و یک صندوق حلواتوتک با گردو و عسل زياد گذاشت برای چهارشنبه‌سوری بچه‌ها.

 

* چیلک به شاخه‌های خشک و ریز می‌گويند که براي آتش کرسی استفاده مي‌كردند.

 

نيكو كريمي، خبرنگارجوان از دماوند

 

  • يك امضا براي چهارشنبه‌سوري

- چهارشنبه‌سوری هم چهارشنبه‌سوری‌های قدیم! الآن شده چهارشنبه‌سوزی؛ انفجار و فریاد و بعدش هم سوختن!

این را بابايم می‌گويد.

- اما آخه این مراسم قدیمی، مثلاً قاشق‌زنی و فال‌گوش ایستادن و... این‌جور چیزها کجاش هیجان داره؟ یه روزه دیگه. مي‌خوايم یه شب پرهیجان و پرهیاهو داشته باشیم. به قول دوستان با هم بترکونیم!

اين را يكي از ما مي‌گويد.

اما من مي‌گويم نه بسوزیم، نه بسوزانیم. نه دستی قطع شود، نه چشمی کور شود، نه بچه‌ای بترسد، نه پدر و مادری گریان شوند. این‌که با سال کهنه آدم هم بسوزد، خیلی بد است. خيلي بد است كه در بحبوحه‌ي سال نو و خريد عيد تصوير كودكي را در تلويزيون ببينيم كه سوخته. خيلي بد است كه از چهارشنبه‌سوري فقط صداي وحشتناك ترقه و نارنجك را بشناسيم و براي اين‌كه آخرين سه‌شنبه‌ي سال را به شادماني بگذرانيم، خودمان را آتش بزنيم.

باید هیجانمان را کنترل کنیم. کاری کنیم که به همه خوش بگذرد، بدون هیچ اتفاق وحشتناکی! می‌شود بدون بمب و مواد محترقه‌ي خطرناک چهارشنبه‌سوری را جشن گرفت.

نمی‌خواهم بگویم توی خونه بنشینید و شادی نكنید، اما از شما یک امضا می‌خواهم! یک امضا مانند دانش‌آموزان سبزواری که با هم عهد بستند که به احترام آتش‌نشان‌ها، این روز را بدون حادثه و دلهره سپری کنند.

من از تمام کسانی که دوچرخه می‌خوانند، یک امضای دوچرخه‌ای می‌خواهم... با هم عهد ببندیم این شب را برای خودمان و دیگران خطرناک نکنیم. جشن بگیریم و خوش بگذرانیم، بدون این‌که جایی یا کسی را آتش بزنیم.

 

فرشته محمودنژاد، 16ساله

خبرنگار افتخاري از اسلامشهر

 

  • از صداي ترقه كر نشويم

ماجرا ساده است. همان ماجرای تکراری، همان داستان سوختن و سوزاندن. می‌دانید که، چهارشنبه‌سوری را می‌گویم. همان روزی که از زمین و زمان آتش می‌بارد. همان روزی که گوش‌ها از صدای بمب و ترقه کر می‌شود! همان روزی که می‌سوزيم. یادتان آمد؟

بگذارید سؤالي بكنم. چند چهارشنبه‌سوری دیده‌اید؟ ده‌تا؟ پانزده تا یا بیش‌تر؟ در چند چهارشنبه‌سوری همه‌جا را به آتش کشیده‌اید؟ در چند چهارشنبه‌سوری موشک و منوّر به هوا فرستاده‌اید؟ در چند چهارشنبه‌سوری انفجار و سوختگی و مرگ را تجربه کرده‌اید؟ خسته نشده‌ايد؟

بیایید قولی بدهیم. ما که ادعای امروزی بودن داریم، قول بدهیم امسال دست به ترقه نزنیم. یک سال ارزش امتحان کردن دارد.

امسال پول ترقه‌هایتان را برای خودتان کادو بخرید. برای خودتان خرج کنید، نه برای آزار دیگران!

 

مهسا منافي، 17ساله، خبرنگار افتخاري از اسلامشهر

 

تصويرسازي: سپيده طاهرخاني، خبرنگار جوان از تهران

 

  • چهارشنبه‌‌ي خوب

قدیم‌ها معتقد بودند چهارشنبه‌ها شوم‌اند و روزهای شوم را باید با شادمانی گذراند تا شیاطین فرصت نكنند در وجود آدمیان رخنه كنند.

قدیم‌ها خرافات زیادی وجود داشت و ذهن مردم را تحت‌تأثیر قرار می‌داد، اما امروز آدم‌ها مراسم شاد را با اشتباه‌هايشان خراب مي‌كنند؛ اشتباه‌هايي كه امنيتشان را به خطر می‌اندازد.

اما ما می‌گوییم چهارشنبه‌ها روزهای خیلی خوبی هستند؛ خصوصاً چهارشنبه‌های آخر سال!  به شرط آن‌كه روزهای قشنگمان را نحس نکنیم.

بگوییم: زردی من از تو، سرخی تو از من، و این سرخی و زردی را تبدیل به سیاهی نکنیم!

 

سارا نجفي،14 ساله، خبرنگار افتخاري از سروستان

 

  • سرخي من از تو!

امروز سه‌شنبه است؛ اما نه یک سه‌شنبه‌ي معمولی٬ آخرین و هراس‌انگیزترین سه‌شنبه‌ي سال، سه‌شنبه ای از جنس آتش و دود.

نمی‌دانم چه‌طور فكر كرديم چهارشنبه‌سوری یعنی ترقه و بمب، یعنی وحشت و خطر. نمی‌دانم چه‌طور یاد گرفتیم روی تن خیابان انفجارهای وحشتناك بگذاریم و روی تن یکدیگر سوختگی‌های دردناک.

کاش لحظه‌ای به کسی فکر کنیم که بهار امسال را بدون ‌چشم می‌گذراند. جای کسی باشیم که لباس عید را با یک دست به تن می‌کند. به پیرزن همسایه فکر کنیم که با صدای انفجارها از هوش می‌رود. به مادری که بی‌تابانه به فرزندش در کوچه می‌نگرد. بعد آتش كوچكي بیفروزیم و در آخرین سه‌شنبه‌ي سال ۱۳۹۵ بخوانیم: سرخی من از تو٬ زردی تو از من!

 

نیلوفر قاآنی،15 ساله

خبرنگارافتخاری از مشهد