یکباره پرتابت میکند به دریایی از خاطرات شیرین و تلخ. راستی گفتم دریا! آبی دریا همیشه آرام است. ذرهذره تزریق میشود زیر پوستت و حل میشود در خون قرمزت. قرمزی مدام هشدار میدهد و گاهی به راههای پیش رویت هیجان میبخشد و حتی دعوت میکند از سبز تا راحت بتوانی مقصدت را به انتها برسانی. آخر سبز خود زندگی است.
اما من رنگی را سراغ دارم که تنها میتواند در خلأ فریاد بزند. منظورم سیاهی است که هر احساسی را در خود حل میکند.
نترس! این هم چارهای دارد. میتواني با رنگها حرف بزني. باید با نور دوست شوی و بگذاري هر صبح قلبت روبهروی تابش خورشید قرار بگیرد و سبزی درونت رشد کند، در خونت جاری شود و با رنگ آبی بیامیزد و وجودت را پر کند. بگذار زرد و نارنجی در ذهنت پرواز کند وگلبهي راز زندگی را در گوشت نجوا کند. آنوقت رنگینکمانی ميشوي که در آن سیاهی جایی ندارد.
فاطمه قاسملو ، 15ساله
خبرنگار افتخاري از ابهر
عكس: آيلار زاهدي، 17ساله
خبرنگار افتخاري از كرج
نظر شما