كار روز تمام است و آدمها انگار تازه زنده شدهاند و ماشينها هم و شهر كه با زنده بودن هر دو آنها بايد زنده شده باشد. كمي پايينتر از چهارراه، راسته عمدهفروشهاي ماهي قرمز شب عيد است. رنگ و لعاب زيباي ماهي در داخل ديگهاي بزرگ خيلي مشخص نيست، اما چه فرقي ميكند؟ ماهيفروشان محلههاي مختلف پايتخت كه براي خريد عمده ماهي سفره هفتسين به مولوي آمدهاند توجهي به اين ماجرا ندارند. آنها بايد هر چه سريعتر خريدشان را انجام دهند و با ديگي پر از ماهي راهي محل كسب و كارشان شوند. اما اين ماهيها چطور و چگونه چند روز مانده به پايان سال، مهمان ناخوانده گوشهاي از شهرمان ميشوند تا در سفرههاي هفتسين ما قرار بگيرند؟
- بوي تند ماهيهاي قرمز
بايد تا چهارراه مولوي بروي و از آنجا مسير را به سمت پايين پياده گز كني تا حدود 100متر پايينتر، سر و كله بازار فروش عمده ماهيهاي قرمز پيدا شود. نيازي به تابلو نيست! بوي تند ماهيهاي قرمزي كه كارگران از داخل دبههاي 20ليتري به سرعت داخل آبكشها و بعد داخل ديگها ميريزند، ميپيچد توي بيني و خيلي زودتر از تابلو، يكي از بزرگترين مراكز فروش عمده ماهي قرمز كشور را معرفي ميكند. وارد هر مغازهاي كه بشوي، رنگ قرمز ماهيها تمام وسعت ديد چشم را محاصره ميكند. كارگران، ماهيها را در سريعترين زمان ممكن از آبكشها خالي ميكنند توي ديگهاي بزرگ آهني. «معمولا ماهي قرمزها را تني ميخريم و دانهاي به فروشندگان سطح شهر ميفروشيم. البته منظورم از دانهاي، تعداد زياد است، تكفروشي نداريم»؛ اينها را جعفرآقا، يكي از عمدهفروشان ميگويد و بعد هم با صداي بلند به يكي از مشتريانش تعداد ماهيهاي ريخته شده داخل ديگ را اعلام ميكند؛ «شد 1500 تا، بسه؟» روي صندلي مينشيند و با چشمانش بر كار كارگراني نظارت ميكند كه به سرعت دبههاي پر از ماهي را از داخل وانت بيرون ميآورند؛ «25سال است كه شب عيد در همين مولوي، ماهي قرمز ميفروشم. خدا را شكر كسب و كارم بد نيست؛ اگر بگذارند و دائم توي گوش مردم نكنند كه اين ماهيها سرطانزاست و بيماري ميآورد و هزار كوفت و مرگ ديگر دارد!»
- آمار و ارقام عجيب و غريب
آمار و ارقام را كه نگاه كني، نكات جالبي دستات را ميگيرد؛ سال گذشته 50ميليون ماهي قرمز براي سفره هفتسين مردم در شهرهاي مختلف كشور توزيع شد كه البته 25ميليون آن هرگز بهدست مردم نرسيد و اين ماهيها در مسير رسيدن به سفره هفتسين مردند. سهم استان تهران از اين ميزان، 15ميليون قطعه ماهي قرمز بود كه بخش عمدهاي از آن در همين چهارراه مولوي توزيع شد. اينجا از تكفروشي خبري نيست. چند نفري هم كه به محسن، يكي ديگر از فروشندگان عمده ماهي قرمز در بازار مولوي اصرار ميكنند، اصرارشان فايده ندارد؛ «اين كوچكترها، هزار تومنه. متوسطها 1500و 3 دمها 3هزار تومن». اين قيمتي است كه اين فروشنده ماهيان قرمز اعلام ميكند. البته اين قيمتها را در ازاي خريد عمدهاي تا تقريبا نصف هم پايين ميآورد. يعني فردي، اگر 200عدد از ماهيهاي كوچك خريد كند، هر كدام را 600 تومان و ماهيهاي 3 دم را 1300تومان ميدهد. بد نيست بدانيد كه براساس آمار و ارقام، بازار ماهيقرمز در اسفند سال گذشته 10ميليارد تومان گردش مالي داشته است. محسن اينطور ادامه ميدهد كه تا امسال تا همين چند روز مانده به عيد، بيش از 10هزار ماهي قرمز فروخته است. پشت مغازهاش هم حدود 20 ديگ و دبه ديگر قرار دارد كه در هر كدام پر است از ماهيهاي قرمز و گلي. اين ماهيهاي مخصوص سفره نوروز اينجا به شكل عمده فروخته ميشوند؛ «در روزهاي پاياني، حداقل روزي 7 تا 8 هزار قطعه ماهي ميفروشم. البته آمار فروش مغازههاي ديگر اينجا را ندارم. اصلا فرصت ندارم تكفروشي كنم. تمام وقتم صرف اين ميشود كه اين ماهيها را بشمارم و تحويل مشتري بدهم. تازه اين وسط بايد كلي زحمت بكشم كه ميزان تلفاتم در روز كمتر باشد.» مغازه محسن روي آب است! كف سالن را آب گرفته. ما خودمان شديم مثل يك ماهي در آب. كف مغازه مخصوصا حالا كه بار رسيده، پر است از آب و ماهيهايي كه از داخل سبدهاي كارگران براي فرار به بيرون ميپرند و تن تشنه خود را در خيسي زمين ميغلتانند تا شايد زنده بمانند و گريزي بيابند. گوشه مغازه قبرستان ماهيهايي است كه به خيال زنده ماندن، فرار كردهاند و حالا مردهاند.
- ازدحام نگرانكننده ماهيها
داخل هر مغازه شلوغ و غلغله است. آدمها در رفتوآمدند و بساط ماهيقرمزفروشان حسابي رونق دارد. اينجا از تنگهاي پر زرقوبرق خبري نيست؛ تا چشم كار ميكند ماهي است و ديگ و دبه. ديگها را كنار هم روي زمين چيدهاند و دبهها را در عقب مغازهها روي هم گذاشتهاند. ازدحام ماهيها در بعضي از ديگها آنقدر زياد است كه انگار جاي نفس كشيدن باقي نمانده و ماهيها در حال جان كندن هستند. مرتضي، يكي از كارگران ماهيفروشي، مشغول شمارش ماهيهاست. هر سال اين موقعها كارش همين ميشود؛ شمردن ماهيها. آنها را از درون دبه به سرعت توي آبكشهاي بزرگ ميريزد، ولي حساب و كتاب آنها از دستش خارج نميشود. خودش هم متوجه نگراني ما براي ازدحام بيش از حد ماهي داخل يك ديگ شده است، براي همين هم يك نظر كارشناسي ميدهد: «تا زماني كه آب زير سر ماهي باشد نميميرد». صاحب مغازه سرش شلوغ است و خيلي دوست ندارد كسي از دخل و خرجش سر دربياورد، ولي مرتضي قيمتها را ميريزد وسط دايره؛ «قيمتها متفاوت است و بستگي به نوع ماهي دارد. بادامي، ريز، نيمچه، درشت و گلدفيش، انواع ماهي قرمز هستند كه هر يك قيمتي دارند. هر چقدر به شب عيد نزديكتر شويم، قيمتها افت ميكنند و ماهيها ارزانتر ميشوند. اگر نفروشيم ماهيهاي قرمز روي دستمان ميماند.»
- زادگاه اين ماهيهاي قرمز
كمي پايينتر، داخل مغازه ديگري ميرويم كه صاحبش اجازه ميدهد سر بكشيم داخل ديگهايي كه ماهيها بعد از عبور از كابوس مردن و تشنگي دارند با خيال راحت درون آب شنا ميكنند. اكبرآقا، صاحب مغازه درحال جدا كردن ماهيهاي سياه از قرمز است؛ «اين سياهها تا چندسال پيش به هيچوجه مشتري نداشت، ولي حالا مردم ميخرند». ماهيهاي ريز قرمز و سياه با هم داخل ديگ كنار اكبرآقا چرخ ميخورند و هر چند ثانيه، يكي از سياهها از اين جمع حذف ميشود و به داخل ظرف ديگري ميرود. اين مغازه هم شلوغ است، ولي اكبرآقا بيشتر كارها را به كارگرش سپرده و خودش فرصت دارد كه بگويد اين ماهيها چطور در اين روزها مهمان ناخوانده اين نقطه از شهر ميشوند؛ «اغلب ماهيهاي قرمز در استان اصفهان توليد و سپس در دبههاي پلاستيكي به ساير استانها فرستاده ميشوند. چند سال است كه در كاشان و چند روستاي گيلان هم، عدهاي كار پرورش ماهي قرمز را شروع كردهاند، ولي ما هنوز از اصفهان ماهي ميخريم. بعضي از مغازهداران اينجا هم به همين بازار مركزي ميوه و ترهبار ميروند و ماهيها را كمي بالاتر از قيمت شهرستان بهصورت تني ميخرند و در مولوي ميفروشند.» كار اكبرآقا تمام ميشود، كار ماهيهاي سياه هم همينطور. حالا در ديگ فقط ماهي قرمز است و سياهها بهطور كامل به ظرفي ديگر اسبابكشي كردهاند.
- وقتي ماهيها سكته ميكنند
بچه كه بوديم مادربزرگمان ميگفت كه ماهيهاي قرمز، درست لحظه تحويل سال عاشق ميشوند و شروع ميكنند به رقصيدن. هنوز هم دم سال تحويل، هر ثانيه چشم به تنگ ميدوزيم تا با صداي توپ عيد، ماهيمان عاشق شود و برقصد؛ماهيهاي قرمز هيچ وقت نرقصيده. رقص ماهي فقط قصه بود، مثل همه قصههاي ديگر نوروز؛ گرچه امسال هم چشم به تنگ ميدوزيم تا دوباره فريب بخوريم و بچه شويم. قصههاي عيد قشنگاند، هرچند ميدانيم اين ماهيها عاشق نميشوند. پس سرنوشت اين ماهيهاي قرمز دوست داشتني چهارراه مولوي بعد از توزيع شدن چه ميشود؟ سالانه ميليونها قطعه ماهي قرمز بين 15 اسفند تا 15فروردين كشته ميشوند. اكبرآقا سرنوشت واقعي ماهيهاي قرمز را به ما ميگويد؛ «اغلب ماهيهايي كه مردم براي ايام عيد خريداري ميكنند و به منازل خود ميبرند سكته كرده و بيمار هستند! اين ماهيها هنگام انتقال با وانت يا كاميون به اينجا، بهدليل تكانهاي شديد سكته ميكنند و درصد قابل توجهي از آنها ميميرند. بقيه آنها هم به مرور زمان در خانه خريداران بهدليل بيماري، قرار گرفتن در آب كلردار يا كمبود اكسيژن از بين ميروند.» پس اين ماهيها به هيچوجه عاشق نميشوند! مهر سرنوشت اين است روي تن ماهيهاي قرمز شب عيد؛ اينكه بميرند.
- نماد چيني در سفره ايراني
اگر دلتان براي سرنوشت اين همه ماهي قرمز كه در روزهاي نوروز محكوم به مرگ ميشوند ميسوزد بد نيست بدانيد كه ماهي قرمز بهطور اشتباهي وارد فرهنگ نوروزي ما شده! ماجرا هم از اين قرار است كه اساسا ماهي قرمز هيچ جايي در فرهنگ ايراني و نوروز باستاني ما نداشته. اين ماهي كه يكي از نمادهاي فرهنگ چين محسوب ميشود در حدود 100سال پيش بهدليل اسم عربي آن كه «سمك» است بهعنوان يك سين وارد سفره نوروزي ما ايرانيها شد. اين ماهي در فرهنگ چين نمادي از مرگ است كه چينيها با آزاد ساختن آن در رودخانهها، حيات را به خانه خود بازميگرداندند. در تابلوي نقاشي قديمي«هفتسين» اثر حسين احياء در كاخ گلستان نيز اثري از ماهي قرمز مشاهده نميشود.