بعد پشت كرد به من و رفت كنار اجاق گاز و قاشق را برداشت و شروع كرد به هم زدن قيمه. پنجشنبه بود؛ از آن پنجشنبههاي دلگير زمستاني؛ از آن پنجشنبهها كه ظهرش هوا تابستاني است و عصرش پاييزي و شبهايش سرماي استخوانسوز دارد. نگاهش ميكردم كه آرامآرام قاشق را ميبرد داخل قابلمه و قيمه را زيرورو ميكرد. داشت خيرات پنجشنبه داييعلي را ميپخت. بعد دستانش از حركت ايستاد. برگشت به من نگاه كرد و ديد صورتم غرق اشك شده است. مكثي كرد و باز هم با لبخند گفت: «پس چرا نميگي شوخي كردم؟ چرا نميگي داشتم سربهسرت ميذاشتم؟» حرفي براي گفتن نداشتم. اشكهايم گواه شهادت محمد بود؛ پسر كوچك خانه ما، تهتغاري مامان و عصاي دستش. مادر همانجا پاي اجاق نشست. ننشست، وا رفت. آه بلندي كشيد و گفت: «نازم، عزيزم، محمدم» و بعد ديگر هيچچيز نگفت.
خانه يك ساعت بعد از رسيدن خبر شهادت محمد، شده بود صحراي كربلا.زنان اهل محل و فاميل يكييكي ميآمدند و خودشان را شيون كنان ميانداختند توي بغل مادر. مادر اما سكوت كرده بود. خط نگاهش را كه دنبال ميكردي ميرسيدي به قاب عكس چسبيده روي ديوار بالاي تلويزيون. همانجا كه محمد از پشت شيشه لبخندزنان به هر كسي نگاه ميكرد كه به عكسش خيره شده بود. دخترخاله هم يك جورهايي صاحب مجلس بود. شيرينيخورده محمد بود. كنار مادر نشسته بود و داشت گريه ميكرد. مادر اما سكوت كرده بود. يادم نيست چهكسي آمد، مادر را بوسيد و گفت: «خدا صبر بده حاجخانم». مادر به محمد نگاه ميكرد كه گفت: «صبر؟» بعد صورتش شد چيزي شبيه طرح خنده و همانجا نخستين قطره اشكش درآمد. حالا ديگر هم به عكس محمد خيره بود و هم هر چنددقيقه يكبار ميگفت: «صبر؟»
قيمه خيرات پنجشنبهها 2برابر شده بود. هم خيرات داييعلي بود و هم براي محمد. با معصومهخانم، دوتايي ظهر پنجشنبه از مزار برميگشتند خانه و مشغول پختوپز ميشدند. مادر، ديگر آن مادر نشد. عطسه كه ميكرديم و يكي ميگفت: «دست نگهدار، صبر آمده». مادر ميگفت: «صبر؟» معصومهخانم هم كه مادر شهيد بود، دست ميگذاشت روي شانه مادر و ميگفت: «اينها از صبر چه ميدانند خواهر؟» مادر به معصومهخانم نگاه ميكرد و ميگفت: «هيچ، هيچ، هيچ». هزار بار اين ديالوگ را شنيدم.
عصر پنجشنبه بود كه مادر رفت. معصومهخانم تنها شده بود. گفتم: «چه صبري داشت مادر». معصومهخانم نگاهم كرد و گفت: «گريه نكن پسر، مادرت اجر صبرش را گرفته. ببين كنار محمدش آرام گرفته». معصومهخانم راست ميگفت: «صبرش تمام شده بود.»