تاریخ انتشار: ۲۲ آبان ۱۳۸۶ - ۱۱:۱۶

زهیر توکلی: جلیل صفربیگی، فعلا و تا این قرار، دم به تله روزگار نداده است.

یعنی کهنه نشده است در اصطکاک با روزگاری که کارش کهنه کردن است، روزگار کهنه‌کار که بسی لیل و نهار و بسا شاعر جریده رو یا سخنور سحار به خود دیده است و همه را چیده است بر طاقچه شیان. جلیل، نقدا کهنگی را فرستاده است دم کوزه آبش را بخورد تا خود دمی به آن خمره کهن که همانا رباعی پیرو فرزانه پارسی است، بزند و شرابش را بخورد که جوان بماند.

بماناد هم خودش هم رباعی‌اش که از جوانان رباعی پارسی است؛ جوانی نو خط و خال و احیانا نوخطا و تازه خیال که جوانی، شعبه‌ای است از جنون و جنون زیباست. صفربیگی مشق می‌کند، همان‌گونه که دیگر رباعی سرایان هم نسلش مشق می‌کنند و مشتاقانه می‌خواهند از رستاخیز پرهیاهوی شعر معاصر پلی بزنند به بهشت شکوهمند رباعی کهن؛ به ناچار این پل، به باریکی مو و تیزی شمشیر است که رباعی حریفی نیست که به این زودی‌ها تن بدهد.

رباعی را در قاب صفربیگی، شاهدی می‌یابیم عجول و طناز و باب تغزل، آن‌قدر که گویی حوصله فیگور گرفتن در برابر دوربین صفربیگی را نیافته است و انگار کلمات، خطوط رخساره این صنم گریزپا را فرصت نکرده‌‌اند به تمامی بسازند؛ لغزندگی شاه‌پری رباعی در دستان بی‌دلیل سرزنده جلیل، جلیل خودمان، جلیل صمیمی رباعی. باری؛ دست و پنجه نرم کردن او با زبان رایج و نرم گفت‌وگوهای روزمره که البته ابتکاری منحصر به او نبوده است، آن‌جا که در گرفته است، در گره خوردن با مضامین طنازانه یا گرگرفتن در تنوز تغزل و تغنی، نمونه‌هایی بدیع آفریده است که البته این نمونه‌ها، اکثریت را در شعرهای او ندارند، اما تجربه‌هایی جدی و موفق و نسبتا پرتعداد به حساب می‌آیند. از زبان خودش می‌شنویم.

  • قبلا غزل می‌گفتید؛ ماجرای این چند سال اخیر جناب عالی با رباعی چه بوده است؟

این ماجرای هوس‌انگیز و نفس بر بنده با رباعی برمی‌گردد به سال 1382؛ اوائل بهار بود که مرحوم حسین منزوی به دعوت دوستان شاعر به شهرستان ایوان( از بلوکات ایلام) سفر کرد.

 آن‌جا من چند رباعی برای او خواندم که خوشش آمد و خودش هم چند رباعی بسیار قوی برای من خواند. از آن به بعد بود که رفتم به سراغ رباعی معاصر و رباعیات «ایرج زبردست» و «بیژن ارژن» را خواندم و حس کردم که می‌توانم در این قالب،‌ حرفی برای گفتن داشته باشم. پس از چاپ «شکلکی برای مرگ» که تعدادی رباعی هم داشت، دیگر مرا این قالب، گرفته  و تاکنون رها نکرده است.

  • به عنوان یک «رباعی‌سرا» ، طعم شخصی این قالب و بیان خاص تجربی شما از آن چیست؟

 من درس خوانده رشته ریاضی‌ام. شکل هندسی رباعی که مربع است، از همان اوایل برایم جالب بود؛ کم‌کم که پیش‌تر آمدم، دریافتم که مربع، شکل کنونی زندگی آدم‌هاست؛ همان چهاردیواری خودمانی خودمان. رباعی با زندگی مربع‌وار انسان معاصر قرابت دارد و اضافه کنید مینی‌مال بودن آن را به وجوه دیگر این قرابت.

  • آیا کسانی مثل مولوی، خیام و باباافضل هم در مربع‌ می‌زیسته‌اند که رباعی را سخنگاه، بلکه تنفس کلمات خود قرار داده‌اند؟

نه؛ اما آخر در مربع رباعی، یک نوع دور هم هست. اگر 4مصراع رباعی را 4نقطه A، B، C و D در نظر بگیریم، شاعر را می‌بینیم که به شکل زیگزاگی یا   ، یعنی Z برعکس، حرکت می‌کرده است و اگر دقت کنیم، بهترین رباعیات فارسی، مخصوصا قله‌هایی مثل خیام، چنین قاعده‌ای داشته‌اند.

  • مقصودتان از حرکت زیگزاگی چیست؟

مقصودم این است که رباعی فارسی، غالبا شکل استنتاجی داشته است: مقدمه، طرح بحث و نتیجه‌گیری،‌فرم کلی رباعی را تشکیل می‌داده است و نتیجه‌گیری، غایت اصلی رباعی بوده است؛ این یعنی رباعی از اول به آخر سروده می‌شده  اما از آخر به اول خوانده می‌شده است و این همان دوری است که در داخل این مربع طی می‌شود. این دور، در رباعیات فلسفی، نمود بیشتری دارد.

  • با اصطلاح رباعی نو یا رباعی نیمایی چقدر موافقید؟

با این اصطلاح موافق نیستم. نیما در ساختار قالب کلاسیک دست برد اما فرم رباعی هنوز همان فرمی است که رودکی با آن رباعی گفته است. در تاریخ ادبیات، تلاش‌هایی برای تغییر فرم رباعی صورت گرفته است، مثل رباعی مستزاد یا رباعی‌های 3بیتی (که این یکی در مکاتیب یا تمهیدات عین‌القضات آمده است) یا سرودن غزل و قطعه در وزن رباعی.
هیچ‌کدام از این پیشنهادها، شکل اولیه رباعی را تغییر نداده‌اند و هنوز هم رباعی‌های خیام و عطار و ابوسعید، طراوت و کوبندگی را با هم دارند، هنوز هم این رباعی‌ها را همه ما رباعی می‌دانیم.
البته می‌شود پیشنهادهایی برای امروزی شدن حال و هوای رباعی داد، مثل این‌که رباعی از کلی‌گویی به سمت جزئی‌نگری سوق داده شود.

  • مقصودتان از جزئی‌نگری چیست؟

در رباعی قدیم معمولاً به مفاهیم عام، مثل مرگ، زندگی و بازگشت به آخرت پرداخته شده است ولی نیاز رباعی امروز، توجه بیشتر به زندگی روزمره است. از وزن رباعی هم به شکل بهتر و مدرن‌تری می‌توانیم استفاده کنیم.


این نکته مهمی است و آن را کسانی که با رباعی به شکل خلاق و نه آکادمیک، همزیستی داشته‌اند، قطعاً خوب درمی‌یابند. آیا تصادفی است که نیما در میان قالب‌های کلاسیک، این‌قدر به رباعی علاقه داشته است و چه شده  که او توانسته است رباعی‌های شاهکاری بگوید؟

نه تنها کیفیت بلکه کمیت رباعی‌های نیما نیز، حکایت از نکته‌ای نفیس می‌کند؛ شاید آن نکته این باشد که نیما، یکی از اضلاع حرکتش، نزدیک شدن به وزن طبیعی گفتار و یافتن گرانیگاهی برای ایستادن مشترک وزن عروضی و وزن طبیعی گفتار در زبان فارسی بوده است و رباعی، جدا برای نزدیک شدن به گفتار، قالبی است منعطف.

به قول شاعر:هر لحظه به شکلی بت عیار برآمد چون وزنش در بحر هزج است و این بحر اصولاً به وزن طبیعی گفتار نزدیکتر است؛ ضمن این که رباعی، تنها قالبی است که شاعر مجاز است در هر یک از 4مصراع، یکی از اوزان هجده‌گانه( یا به قول برخی از کارشناسان، اوزان بیست و چهارگانه) را به کار ببرد. دیگر این که وزن رباعی از48 هجا تشکیل شده است که در قیاس با 2نوع شعر کوتاه ژاپنی، یعنی هایکو و تانکا به نتیجه جالبی می‌رسیم: هایکو، 17هجایی و تانکا ، 31هجایی است؛ رباعی به اندازه مجموع هایکو و تانکا، هجا دارد که قدرت مانور بیشتری به شاعر می‌دهد.

  • حالا به فرض که به رباعی نو یا رباعی نیمایی معتقد نباشید، فرق فارغ و فصل فاصل رباعی معاصر را با رباعی کهن چه می‌دانید؟

مقصود من از این که گفتم، به رباعی نیمایی معتقد نیستم، این است که ما نیفست خاصی که بتواند خود را  بر رباعی تحمیل کند، خود را به عنوان یک فضای یکه منحصر به فرد، بدیع و مبدعانه در قالب راعی اثبات کند، ندیده‌ام و الا در شعر کلاسیک امروز، از پیشنهادات نیما و حتی شاعران شعر آزاد هم در قالب‌های کلاسیک استفاده شده است و می‌شود.

  • با این تفصیل، شما با عنوان غزل نیمایی هم علی‌القاعده نباید میانه چندانی داشته باشید.

بله؛ اعتقاد دارم که غزل هم، همان غزل سده‌های پیشین است و ماهیتش عوض نشده است؛ تنها در زبان و نحوه نگاه شاعر به اطرافش تغییراتی رخ داده است. شاید بشود گفت که رباعی معاصر (و نیز غزل معاصر) از آسمان به زمین آمده‌اند، یعنی همان جزئی‌نگری و پرسه‌زدن در زندگی روزمره.

  • به نظر می‌رسد که برخی از تجربه‌های فرمالیستی در رباعی معاصر، پهلو به تفنن می‌زنند و  اصولاً یکی از مظلومیت‌های رباعی، تجربه‌پذیری ظاهری آن است، به خاطر همان توسع موسیقایی، نزدیکی به وزن طبیعی گفتار یا عواملی دیگر چون کوتاهی قالب یا ظاهر منطقی آن (که باید به ضربه مصراع چهارم برسد) یا... خیلی‌ها فریب می‌خورند که این قالب، قالب راحتی است و قراردادهای اولیه آن را به عنوان فضایی برای ژانر، یا نمی‌بینند یا دست‌کم می‌گیرند، یا دیگرانی که میدان آن را برای شلنگ تخته‌های فرمالیستی وسیع می‌بینند، در حالی که این قالب در دست رد زدن به سینه شاعران بی‌رحم‌تر از غزل و قصیده است و برعکس ظاهرش، چندان تجربه‌پذیر نیست، مگر تجربه‌های استادکارانه و آن فن‌های آخری که یک کهنه شاعر طرار رو می‌کند و بالاخره این که رباعی، طبع رباعی‌سرا می‌طلبد، همان‌طور که غزل، طبع غزلگو می‌خواهد. نظر شما درباره این تفنن به عنوان یک آفت عمومی رباعی معاصر چیست؟

من فکر می‌کنم که مخاطب شعر فارسی با این‌جور کارها ارتباط برقرار نمی‌کند، اگر چه شاید در نگاه اول، نوعی آشنایی‌زدایی از فرم رباعی باشد؛ من خودم پیشنهادهایی این چنینی در رباعی اجرا کرده‌ام، مثلاً رباعی بدون قافیه گفته‌ام یا رباعی 5مصراعی یا رباعی در وزن خارج از اوزان هجده‌گانه، اما این کارها، روحش خروج از قالب، یعنی همان قدم بزرگ نیماست.

شخصاً برای نوآوری، یکی از ملاک‌های اصلی‌ام، مخاطب من یعنی مردم فارسی زبان شعرخوان است. به نظر من، مخاطب شعر فارسی، رباعی را هنوز با همان شکل رباعی سده‌های پیشین‌پذیر است و چون قالب، مینی‌مال و کوتاه است، نیاز چندانی به دست بردن در ساختار آن احساس نمی‌شود، در واقع قالب رباعی با کوتاهی و فشردگی‌اش، تناسب جالبی با تنگ حوصلگی مخاطب امروز دارد.

  • «صفربیگی رباعی»، چه رفتاری متمایز از سایر رباعی سرایان با «رباعی» دارد؟ او چه در چنته دارد؟ خودش چه می‌گوید؟

من بیشتر به جنبه تغزلی رباعی نظر دارم، همراه با طنزی که باید شانه به شانه‌ این تغزل، درونی شده است. قبلاً مهستی گنجوی و عطار و نیز تا حدودی بیدل و مولانا این کار را کرده‌اند.

در رباعی امروز احساس کردم که می‌توان به جنبه‌های عاشقانه قالب رباعی توجه کرد. حالا تا چه حد موفق بوده‌ام، پاسخش کار من نیست، کار شماست.