آنها خود را ناظر و مسئول هر اتفاقي دانسته و تمام لحظات فرزندان را دقيقا كنترل ميكنند. فرزند هم به خوبي متوجه ميشود كه در ذهن والدين، چك ليستي پنهاني براي او وجود دارد كه بايد رديف به رديف آن را تيك بزند تا آنها مطمئن شوند دارد خوشبخت ميشود. اين پدر و مادرهاي هميشه نگران، در تلاش شبانهروزي هستند تا فرزندانشان را به سمتي كه درست ميدانند هدايت كنند، غافل از آنكه اغلبشان دارند آرزوهاي جامانده خود را در قالب موجودي جديد رشد ميدهند. آنها درجهاي از بالاترين كمالها را از فرزندانشان توقع دارند، كمالي كه هيچ وقت از خود آنها انتظار نميرفته است. براي همين، وقت زيادي از آنها صرف سقلمه زدن به فرزندان ميشود، آنها مدام تذكر داده و او را سرزنش ميكنند! شايد ميخواهند مطمئن شوند فرزندشان خرابكاري نميكند تا مبادا آيندهاش تباه شده و آنها نتوانند پيش اين و آن به فرزندانشان افتخار كنند.
بيشترين پرسوجوي آنها از فرزندان پيرامون مدرسه، امتحانات و انجام تكاليف است. حتي ميزان محبتورزي و ابراز عشق به آنان را با رتبه كلاسي و نمرات درسي آنها تنظيم ميكنند. اضافه بر نمرههاي خوب، آنها بايد در مسابقات مختلف شركت كنند، جوايز بسياري بهدست آورند و مهارتهاي زيادي را در تابستانها و كلاسهاي فوقبرنامه كسب كنند. حتي اگر لازم باشد آنها را از كارهاي خانه معاف ميكنند تا از فعاليتهاي پيشبينيشده جانمانند، براي همين از خواب كافي منع ميشوند، فرصت بازي ندارند و در تقويم كاريشان حتي يك بعدازظهر خالي پيدا نميشود. اين بچهها كه به دانشگاه برسند ديگر نفس ندارند؛ شكننده شده و بيشتر از سنشان پير شدهاند. بدتر آنكه باور كردهاند بدون كمك و نظارت والدين نخواهند توانست چيزي را بهدست آورند.
اين شيوه، افراط در «توجه» است. والدين بايد مهارتهايي را در وجود فرزندان تقويت كنند كه بتوانند خودشان در موقعيتهاي مختلف موفق شوند، بتوانند فكر كنند، نقشه بريزند، از خطاي خود درس بگيرند، هدف داشته باشند و براي هدف خود مبارزه كنند. فرزندان به اين شيوه با كمك خودشان پرورش مييابند.