گاهي حتي بيخ گوش قطارهايي كه در تونلهاي زيرزميني پايتخت، گروه گروه مسافر جابهجا ميكنند هم سر و كله گروههاي تئاتر ترافيكي پيدا ميشود. هجدهم اسفندماه امسال، نخستين روزي بود كه نمايشهاي خياباني با مضمون ترافيك در تهران اجرا شدند. سازمان حملونقل و ترافيك شهرداري تهران و پليس راهور تهران بزرگ با همكاري مركز هنرهاي نمايشي حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 20 نقطه از شهر را براي اجراي اين نمايشها انتخاب و براي حضور گروههاي نمايشي در اين محلها برنامهريزي كردند. ما در ميانه اجراي اين نمايشها به تعدادي از محلهاي مشخصشده سر زديم تا از واكنشهاي شهروندان و صحبتهاي آنها درباره كمپين ترافيك و نمايشهاي خياباني مطلع شويم. نكته جالب اينكه در خلال اجراي نمايشها ارتباط ميان تماشاچيان باهم و همينطور ارتباط كلامي و مثبت جمعيت با پليس راهور حاضر در حوالي محلهاي اجرا به نحو چشمگيري بيشتر بهنظر ميرسيد. حال بايد منتظر ماند و نتايج تدريجي اجراي نمايشهاي خياباني و ترافيكي را در آينده ديد.
- چند درس واقعي در 50 ثانيه؟
ساعت از 16 گذشته. چهارراه وليعصر؛ ضلع جنوب شرق. از غرب چهارراه، سر كلاه پوشِ يك نفر بدجور توي چشم ميزند؛ يك سر و گردن بالاتر از بقيه شهرونداني است كه مدام در شلوغي چهارراه براي خريد از دستفروشهاي آن حوالي، گم و پيدا ميشوند.
از كمي نزديكتر هويتش لو ميرود. خودش است؛ فرشته مرگ. پشت به نردههاي قطور چهارراه داده با آن چوبدستي با تيغه هلالي و انگشتهايي كه قلاب شدهاند دور گردن باريك چوب و به بيرنگي ميزنند.
برق آفتاب، اگر بيفتد روي تيغه چوبدستي، تيزياش، خوفناكي فرشته مرگ را كامل ميكند. انگار منتظر باشد يك خاطي، پايش را كج بگذارد در راندن يا تردد در شهر تا تيزي داس، شاهرگ خاطي را... .
- فيلم است يا دوربين مخفي؟
- (هاج و واج نگاه ميكند) من همين الان رسيدم... .
رهگذرها پابهپا ميكنند. با ديدن فرشته مرگ و گروه نمايش در چند قدمي تئاتر شهر، لبخند كجي روي صورت عابران چهارراه وليعصر نشسته.
حيران سر ميچرخانند تا دوربين احتمالي را پيدا كنند. حالا كه دوربين نيست، دست به جيب و كيف ميبرند تا گوشي تلفنشان را بيابند. در چشم بههمزدني، دكمه ضبط تصوير را لمس كرده و سير تا پياز ماجرا را از قاب گوشي دنبال ميكنند.
آن طرف توي خيابان، از نگاه رانندگاني كه توقف كردهاند پشت چراغ قرمز هزار تا سوال ميريزد. چشم آنها كه نزديكترند جاي شمردن ثانيهشمار چراغ راهنمايي، شده بپاي 9- 8 نفر بازيگر نمايش. شنلهاي ريزچين خوردهشان، با باد آخرين روزهاي اسفند تاب ميخورد توي هوا.
«ديررسيدن بهتر از هرگز نرسيدن است»؛ تابلو در دست يكي از بازيگران نمايش «مرگ تصادفي»، اينطور ميگويد و آن تابلوي ديگر، موتورسيكلتسوارها را خطاب قرارداده با صفت «محترم». نوشته تابلو از راكب ميخواهد كلاه ايمني را فراموش نكند.
راننده تاكسي پشت چراغ، به موتوري چندوجب آنطرفتر از خودش نهيب ميزند: «كلاه كاسكت لازمي. حواست باشه داداش...» موتورسوار جاخورده، دنبال خبط و خطايي در راننده تاكسي ميگردد. ظاهر ماجرا روبهراهتر از آن است كه گزك دست موتورسوار بدهد؛ راننده تاكسي، چرخ روي خط عابر نگذاشته! تازه كمربند ايمنياش هم چفت قلاب است.
ثانيهشمار، شروع به شمارش عددهاي سبز كرده. صداي دستفروشهايي كه بساط پهن كردهاند در پيادهرو، در زوزه ماشينها گم ميشود.
زني، آن طرفتر تقلا ميكند دختر نوجوانش را از روي نردههاي بين پيادهرو و خيابان وليعصر بپراند. ترس، اما پاهاي دختر را روي نرده اول گير انداخته. خانم مُسني پا ميگذارد وسط تلاش و تقلاي دختر و مادر؛ «ميخواي دستيدستي بچهات رو بندازي زير ماشين، خانومجون؟! 2قدم بالاتر بيا ببين اين بچهها چه تابلويي برا من و شما گرفتن دستشون. كار يهدفعه ميشه. نكن خواهر من». دختر پايش را از روي نرده ميسُراند پايين و توي صورت قرمز مادر، دنبال جواب ميگردد.
- از خودمان شروع كنيم و به ديگران برسيم
گروه نمايش، ماسكهاي سياه به چهره زدهاند. فرشته مرگ هم كه با آن «چوب پا» و شنل تيره در چندقدمي بقيه اعضاي گروه ايستاده و زهرابه رخداد مرگ را بيشتر به رخ بيننده ميكشد. رهگذري طاقت نميآورد و از كارگردان نمايش، جوياي علت حضور اين گروه در چهارراه وليعصر ميشود. حامد زارعان؛ كارگردان نمايش «مرگ تصادفي» به تابلوها و شعارها اشاره ميكند و بعد از توضيح، از رهگذر ميخواهد از اين به بعد رعايت قوانين را به ديگران هم گوشزد كند. نشان كمپين «از خودمان شروع كنيم» آخرين يادگاري است كه كارگردان به رهگذر ميسپرد؛ دايرهاي منقش به شعار «از خودمان شروع كنيم» كه روي لباس سنجاق ميشود. رهگذر، نشان را از لاي دانههاي بافت تنپوشاش رد ميكند و رد حركتهاي گروه نمايش را ميگيرد. او جزو معدود عابراني است كه در نبود تلفن همراه دوربيندار، تصاوير نمايش را در ذهنش ضبط ميكند.
- دزدي هم دزدي نگاه!
قاصد مرگ، يك شانه عقبتر از آدمها ايستاده. آنها كه در راندن و رعايت قوانين مربوط به آن خطاكارند فقط خود را گرفتار نميكنند، حضورشان گاهي مايه تيرهبختي چندين خانواده ميشود. در اين بين كودكاني پيدا ميشوند كه قرباني دورزدن قانون توسط خاطيها ميشوند. نمايش مرگ تصادفي يكي از چندين نمايش اجراشده در همايش ترافيك، براي تلنگرزدن به قانونشكنها در شهر، قسمتهاي مختلفي در اجرا گنجانده است. حامد زارعان؛ كارگردان اين نمايش ميگويد: « اجراي اين نمايش، براساس يك كار پژوهشي انجامشده و براي انجام آن از دانش روانشناسي هم بهره گرفتهايم. نكته قابل توجه در نمايشهاي خياباني اين است كه اجرا اصطلاحا بتواند نگاه مخاطب را بدزدد تا نتيجه مطلوب حاصل شود. به همينخاطر براي طراحي لباس اين نمايش، كار شبانهروزي انجام شده و نمايش هم به قسمتهاي مختلف تقسيم شده است. يكي از مزيتهاي اين نمايش، قابليت اجراي آن در هر نقطهاي از شهر است. مهمترين مسئله در تئاتر، هدف آن است. اما براي رسيدن به اين هدف، نياز نيست مخاطبان خود را بخندانيد. اتفاقا وضعيت فعلي شهر و قانونشكنيها بيننده را به گريه وا ميدارد. حتي حضور افسر راهنمايي و رانندگي و اعمال جريمه براي رعايت قوانين تأثير لازم را نداشته است. در عوض نمايشهاي خياباني به مخاطب خود تلنگر ميزنند. در نمايش مرگ تصادفي يك تابلو در مورد مرگ كودكان در اثر تصادف رانندگي تهيهشده. بدون شك اين تابلو قلب مخاطب را هدف قرار ميدهد. همين موضوع باعث ميشود مخاطب تصميم بگيرد اصلاح را از خودش شروع كند و بعد از مدتي حتي براي اصلاح رفتارهاي ترافيكي ديگران هم قدم بردارد».
- راهحل؛ هنر
«تئاتر فضاي باز، تئاترِ اعتراض است. نمونههاي اين نوع نمايش در تاريخ بسيارند و تأثيرگذاريشان هم در طول تاريخ، زياد مشاهده شده». حامد زارعان با اشاره به اين مطلب ميگويد: «توليد يك نمايش با انتخاب صحيح، هدف و جامعهشناسي مشخص، تأثير ماندگاري بر بيننده نمايش خياباني ميگذارد. اين نمايشها بايد با توجه به زمانه و نياز جامعه تهيه شوند. چون اجراي آثار قديمي و تكراري، تأثير لازم را بر بيننده نميگذارد.» او در مورد علت استفاده از ماسكهاي مشكي شبيه كلاغ در نمايش مرگ تصادفي ميگويد: «اين ماسكها نماد خبررساني هستند. در نمايش مرگ تصادفي هم به مخاطب تلنگر ميزنيم و هم روش تعاملي با او را در پيش ميگيريم. به اين ترتيب كه مجاب شود بر سر دوراهي مرگ و پيشگيري از مرگ، راه عاقلانه را انتخاب كند. تئاتر اين قابليت را دارد كه در كافهها، كوچهها، استاديوم و حتي ادارات اجرا شود. وسعت اين هنر و تأثيرگذاري آن به بهبود مسائل جامعه كمك خواهد كرد. نمونههايي از تئاترهاي كاربردي در ادارات كشور هلند و آلمان اجرا شده و طي آن با حضور بازيگران نمايش، كارمندان جايگزين ارباب رجوع شدهاند و در عوض بازيگران تئاتر، نقش كارمندان آن ادارات را ايفا كردهاند. با وجود اجراي چنين نمايشهايي، آيا مشكل غيرقابل لمسي براي كارمندان ادارات وجود خواهد داشت كه در برخورد با ارباب رجوع، آن را درك نكنند؟»
- ماجراي آقاي براق ميدان وليعصر!
ريزنقش است. عينك زده اما روي عدسيهاي عينكش، خاكه طلايي نشسته؛ همانجور كه روي گونه، چانه، لبها و تمام تن و توشهاش كه رو به غروب خورشيد ايستاده. رهگذرهاي جنوب شرق ميدان وليعصر، با تعجب نگاهش ميكنند. مخصوصا وقتي تابلو را توي دستش ميگيرد و عين يك لوله زانويي، 90درجه خم ميشود. آن زيرپايي فلزي و چهارگوش، كاري كرده كه بازيگر ريزنقش نمايش «آسمان آبي»، به هر سمت و سويي كه ميخواهد پيچ و تاب بخورد.
- آقا! آن تابلو را يك دقيقه بگذاريد كنار. كارگردانِ نمايش كجاست؟
بازيگر نقش مجسمه طلايي، لام تا كام حرف نميزند.
پيرمردي از بين جمعيت درحال تماشا صدايش را بلند ميكند؛
- «مجسمه كه حرف نميتونه بزنه!»
پسرك موفرفري، كت بابايش را ميكشد؛
- بگو بياد عكس بگيريم باهاش...
پدر، گوشي تلفن همراه را افقي كرده و دودستي چسبيده. رديف دندانها از بين لبهايش پيداست. ميخندد و چشم از بازيگر پوست طلايي ميدان وليعصر بر نميدارد.
لبهاي گُلدمن اما همچنان از جنس خاموشي است. تابلوي توي دستش ميگويد به عابر پياده احترام ميگذارم.
جمله روي تابلو را خانمي با صداي بلند براي دختر خردسال همراهش ميخواند و بعد خط عابر پياده را نشان او ميدهد؛ «همان خطهاي سفيد كه هميشه بايد از روي آنها حركت كنيم تا از خيابان رد شويم...». از او ميپرسم در مواجهه با اين نمايش خياباني چه احساسي داشته؟ تهمينه دميرچيلو بيش از هر چيز از چنين اتفاقي، متعجب است. او ميگويد: «انجام اين كار، اگر بهصورت مداوم باشد تأثير جالبي روي شهروندان دارد. دفعه بعد كه از اين محل عبور كنم قطعا به ياد اين نمايش خواهم افتاد و همين موضوع، آموزش آن را برايم زنده نگه ميدارد. اگر اين يادآوري، هميشه همراه شهروندان باشد، مقدار زيادي از بياعتناييها به قوانين راهنمايي و رانندگي و در نتيجه تلفات تصادفها كم خواهد شد».
ماسك سفيدها دنبال هم ريسه شدهاند. يكهو از شرق ميدان وليعصر سردر ميآورند. دوربين موبايلها ميچرخد به سمت آنها و تابلوهايي كه حمل ميكنند. سفيدي ماسكها در كنار تنپوشهاي سياه، آدم را ياد برف تازه زير آفتاب مياندازد. لولاي زير پاي گلدمن در حاشيه ميدان، كمتر جيرجير ميكند. تنه بازيگر طلايي حالا در سايه گروه نمايشِ جديد، كمي به چپ لنگر برداشته و مرد گوشي بهدست دارد از فرصت استفاده ميكند تا يك سلفي حرفهاي با مجسمه متحرك و طلايي ميدان بگيرد.
- لطفا هميشه همين جا بمانيد براي نمايش!
رهگذرها زوم كردهاند روي گروه سياهپوش با آن ماسكهاي سفيد. خودروها در خم ميدان وليعصر، نيش ترمز ميزنند؛ يگ نگاه به گروه نمايش « خط سفيد زندگي»، يك نگاه به مسيري كه روبهرويشان است و يك نيم نگاه به جماعت. صورتك بازيگران نمايش، مثل آدمهايي است كه از زور ترس، مهتابي شدهاند. گلهگله آدم جمع شده اما رهگذرها زياد به گروه صورتكدار، نزديك نميشوند. دور ميايستند و از خم و راست بدنها و تابلوهاي توي دستشان فيلم ميگيرند. اينجا خبري از آن لبخند روي چهره تماشاچيها نيست اما علاقه هست نسبت به گروهي كه فقط چشمهايشان از پشت ماسك پيداست. نور آفتاب، اريب شده وسط ميدان وليعصر كه اعضاي گروه خط سفيد زندگي باز ريسه ميشوند دنبال هم و از پلههاي برقي ايوان انتظار پايين ميروند. چشمها گروه نمايش را طوري دنبال ميكنند كه انگار بخواهند آنها را براي هميشه گوشه اين ميدان نگهدارند. زوج جواني كه همچنان از حضور گروه نمايش، هيجانزده هستند ميگويند بهتر است براي اجراي اين نمايشها يك جايگاه ويژه در ميدانهاي شهر تدارك ببينند تا مداومت اين نمايشها رفتار ترافيكي شهروندان را اصلاح كند.
- شيرينكاريهاي ترافيكي در نقش دلقك
حالت چهرهشان يك اسلايد ثابت است. موهاي فرخورده و برقگرفتهاي دارند كه هيچ جور زير كلّگي كلاه جا نميشود. كم مانده جفت جفت پاهاي لاغر، در پاچه لباس رنگين كمانيشان به هم پيچ بخورد. اما لبهاي گوشتالودنقاشيشده آنها مدام ميخندد و دماغهاي گوجهاي و پهنشان بدجور به چشم ميآيد. سماجت بازيگرها براي يادآوري قوانين، با سكندريخوردن در نقش دلقكهاي نمايش «قانون يا نه؟»، رهگذرها را به خنده مياندازد. وقتي به رانندهاي كه چرخهاي خودرويش تا خط عابر پيش آمده، تذكر ميدهند هيچكس فكر نميكند اين دلقكهاي باريك اندام و فرز، چرا موي دماغ شدهاند و نميگذارند آدم يك خلاف كوچك بيقابليت مرتكب شود! فردين مسعودي جوان؛ كارگردان نمايشهاي «قانون يا نه؟ » و «شهر طلايي» كه سابقه 260 اجرا با مضمون ترافيك را در سال گذشته در مدارس پايتخت داشته ميگويد:« براي اصلاح معضلات شهري، ايدههاي زيادي در ذهن ما شكل ميگيرد. اگر فضا براي تدارك و اجراي اين ايدهها فراهم شود، بدون شك تأثيرات قابل توجهي در رفع معضلات شهري مشاهده خواهيم كرد. او معتقد است نمايشهاي خياباني بايد با توجه به نياز مخاطبان ساكن در نقاط مختلف شهر، مناسبسازي و طراحي شوند. چون تمام مخاطبان در مقابل يك نوع نمايش خياباني تأثيرپذيري يكسان نخواهند داشت». با اين حال ميگويد در طراحي و اجراي نمايشهاي خياباني امسال با موضوع ترافيك سعي كرده آثاري را به نمايش دربياورد كه موردپسند قشر عظيمي از مخاطبان قرار بگيرد.