هرچند سيدمحمود رضوي، تهيهكننده اين اثر، سال گذشته سيانور را با همان محوريت و درباره انشعاب در سازمان مجاهدين در ســالهاي نزديك به انقلاب، توليد كرد و به نوعي آن اثر را ميتوان پيشدرآمدي بر ماجراي نيمروز دانست.مــاجــراي نيمروز، امسال در جشنواره فيلم فجر توانست جوايز مهمي ازجمله سيمرغ بهترينفيلم از نگاه تماشاگران را از آن خود كند؛ سيمرغي كه پيش از اين كمتر به آثار سياسي تعلق گرفته بود. درباره دغدغه فيلمساز و كارگردان براي توليد يك اثر تاريخي- سياسي، پرداختن به پرالتهابترين مقطع تاريخ معاصر، شخصيتپردازيها، وقايع و اتفاقات دهه 60 و اكران نوروزي اين فيلم با محمدحسين مهدويان و سيدمحمود رضوي به گفتوگو نشستيم.
- شما با توليد فيلم «سيانور» نشان داديد كه دغدغه تاريخ سياسي ايران را داريد؛ خصوصا درباره مقطعي كه منجر به پيروزي انقلاب اسلامي شد و سالهاي ابتدايي پس از آن. حتي عنوان ميشود كه شما قرار است پس از سيانور و ماجراي نيمروز، يك سهگانه توليد كنيد. چرا براي پرداختن به مسائل سياسي، اين مقطع را انتخاب كردهايد؟
سيدمحمود رضوي: مطالعات مشتركي براي فيلمهاي سيانور و ماجراي نيمروز داشتيم كه به ما اجازه ميداد آزادانهتر فكر كنيم و همچنين براي آينده پيشبينيهايي داشته باشيم. من علاقهمندم كه يك سهگانه در اين زمينه توليد كنم؛ اما اينكه چقدر اين امر محقق شود را نميدانم.
- چرا گروهكهاي سياسي يا سازمان مجاهدين؟ اين دغدغه از كجا ميآيد؟
رضوي: مباحث تاريخي هميشه تكرار ميشوند. به جرأت ميتوانم بگويم در همين سالهاي اخير، شخصيتهايي در جامعه معرفي شدند كه شما ميتوانيد در تاريخ 30سال پيش، نمونه آنها را به لحاظ رفتاري ببينيد. اگر مردم نسبت به آن گذشته تاريخي آگاهي داشتند درباره اين افراد با دقت بيشتري عمل ميكردند. حتي اتفاقات مشابه تاريخي هم در اين كشور زياد افتاده است. تقريبا هر دهه اين اتفاقات تكرار شده است. بازخواني اين مباحث تاريخي باعث ميشود نسل جديدي كه شاهد اين اتفاقات نبودهاند نسبت به برخي وقايع و تغييرمسيرهايي كه در جامعه رخ ميدهد، هوشمندتر و هوشيارتر عمل كنند.
- شما تا قبل از سيانور در توليد آثار اجتماعي فعاليت داشتيد. فكر ميكنم بيشتر احساس كرديد كه در اين مقطع بايد سراغ مسائل سياسي برويد.
رضوي: دغدغه فيلمسازي اجتماعي من همچنان ادامه دارد. رويكرد من درباره توليد سيانور و ماجراي نيمروز، رويكردي اجتماعي است. درست است كه ما درباره يك ماجراي سياسي يا يك تفكر سياسي در هر 2 فيلم صحبت ميكنيم اما هر 2 اثر تم اجتماعي داشته است. براي نجات جامعه از يك فرايند تكراري به همان شكل، باز سراغ ژانر تاريخي رفتيم. من در همين 2 فيلم، به سينمايي فكر ميكنم كه قرار است به جامعه در راستاي اصلاح خود كمك كند.
اتفاقات قبل و بعد از انتخاباتها، حتي نوع رأي دادنها، بستر اجتماعي دارد. تا قبل از سال 68. دركنار رياستجمهوري، نخستوزيري بوده است. مردم چون براساس جناحبندي رأي نميدادند، آرامشي وجود داشت. اما پس از آن، يك بستر اجتماعي، يك كنش سياسي بهوجود آورد. اگر قرار باشد دوباره به جامعه يك اخطار بدهيم، بايد از لحاظ اجتماعي مسائل را حل كنيم؛ بايد اين فضاي ذهني مردم را باز كنيم؛ يعني مردم بايد با چشم باز انتخاب خود را انجام دهند. اين كاركرد سينماست و من با همين رويكرد كارم را ادامه ميدهم.
- آقاي مهدويان! پس از موفقيت ايستاده در غبار عنوان ميشد كه قرار است سراغ ساخت فيلمهايي با همان سبك و سياق كه عمدتا شخصيتمحور هستند، برويد. حتي در مقطعي در اخبار شنيده ميشد قرار است درباره زندگي شهيد بروجردي فيلم بسازيد. چطور شد كه سراغ ماجراي نيمروز رفتيد. آيا بهعنوان يك جوان نسل دهه 60 شما هم دغدغهاي شبيه آقاي رضوي داشتيد؟
محمدحسين مهدويان: در همان صحبتهاي اوليه با آقاي رضوي، احساس كردم او هم ميخواهد تجربه متفاوتي داشته باشد. اوايل كه سيانور را ديدم خيلي فيلم را دوست داشتم اما جنس و لحن ايستاده در غبار با اين كار متفاوت بود. حتي به او پيشنهاد كردم كه چرا دوباره با آقاي شعيبي كار نميكند يا حتي سراغ كارگردان ديگري برود كه همين سبك فيلم ميسازد. آقاي رضوي دلايل خودشان را داشتند. ولي متوجه شدم او هم دنبال تجربه يك فضاي جديد در اين نوع فيلمسازي است. من همان زمان ديدن فيلم «سي دقيقه بامداد» كه درباره دستگيري اسامه بنلادن بود را پيشنهاد دادم چون فكر ميكردم ماجراي نيمروز هم بايد در همان سبك باشد. بعد از ديدن فيلم پيشنهادهايي داشتند اما از كليت فضا و سبكي كه من پيشنهاد دادم خوششان آمدو كمكم در جلسات بعدي ذهنيت ما به هم نزديك شد.
- بيشتر براي من اين مهم است كه چه چيزي باعث شد شما سراغ اين سبك از ژانر سياسي برويد؟
مهدويان: هر فردي كه به تاريخ معاصر علاقهمند است قطعا يكي از جذابترين موضوعاتي كه دنبال ميكند سازمان مجاهدين و بهخصوص التهابات سال 60 است. محال است شما موضوعات تاريخ معاصر را دنبال كنيد اما به اين مقاطع علاقهمند نباشيد. من هم به تاريخ علاقهمند بودم و مدام در معرض مطالعه درباره اين سازمان و سال 60 بودم. آنقدر اين اتفاقات دراماتيك و جذاب است كه تبديل به يكي از پيچيدهترين و تاملبرانگيزترين حوادث در تاريخ معاصر شده و طبيعي است كه من هم بخواهم درباره آن كار كنم. اينكه فيلمسازي درباره كودتاي 28مرداد فيلم بسازد، اتفاق عجيبي نيست يا حتي درباره قتلهاي زنجيرهاي و يا انتخابات 88. اين موضوعات هم جذابيتهاي زيادي براي توليد يك اثر دارند. درباره يكي ديگر از آثارم، از من سؤال ميكردند چرا درباره حسن باقري فيلم ساختم. اما اين سؤال براي من وجود داشت كه چرا 30سال كسي سراغ اين سوژه نرفته است؟
بهنظرم بايد بپرسيم در سي و اندي سال، در فيلمهايي كه درباره تاريخ معاصر ساخته شده است، چرا كسي درباره اين مقطعي كه ما به آن پرداختهايم كار نكرده است؟ در مقطعي كه در ماجراي نيمروز به آن ميپردازيم تعداد زيادي از نمايندههاي مجلس ترور شدند. رئيسجمهور و نخستوزير هم ترور شدند و... . در تاريخ آمريكا 2نفر از رئيسجمهورها ترور شدند؛ يكي لينكلن و ديگري كندي و فيلمهاي بسياري درباره آنها ساخته شده است. كسي از آنها نميپرسد چرا درباره اين مقطع فيلم ساختهاند؛ چون بسيار مهم است و بايد درباره آنها دست به توليد اثر زد. مگر چندبار در تاريخ يك كشور رئيسجمهور يا نخستوزير ترور ميشود؟ اين مسئله تاريخي بسيار مهم است. اما خيليها در ايران اين موضوع را نميدانند. خصوصا نسل جديد اطلاعات كافي درباره اين مقطع تاريخي ندارند. من درباره سينما حكم كلي صادر نميكنم اما در بيشتر آثار، فضاي گلخانهاي و ايزوله ديده ميشود كه دور از جامعه هستند.
موضوعات مهم و جذاب زيادي اطراف ما هست كه بايد درباره آنها فيلم بسازيم. البته دليل اينكه بخشي از فيلمسازان سراغ چنين موضوعاتي نميروند، سانسور است. بخشي هم شايد تنبلي باشد چون توليد چنين آثاري با دردسرهاي زيادي همراه است. سينما به چنين داستانهايي نياز دارد. چنين موضوعاتي، هيجان و شگفتياي درون خود دارند. وقتي ديدم شرايط براي ساخت فيلم ماجراي نيمروز وجود دارد و آقاي رضوي هم عزم جدي دارد، مصممتر شدم.
- ما اگر ماجراي نيمروز را ادامه سيانور ببينيم، اين تفاوت نگاه وجود دارد كه اين بار در ماجراي نيمروز سراغ منحل شدن يك گروهك پس از انقلاب ميرويم و نيز نوع برخوردي كه با آنها ميشود. شما عنوان كرديد كه يك بستر مطالعاتي از سيانور شكل گرفت كه منجر به توليد اين فيلم شد. چقدر پايه تحقيقات ماجراي نيمروز به همان زمان توليد سيانور برميگردد.
رضوي: ما يكسري تحقيقات سر سيانور انجام داديم و به مسيرهايي رسيديم اما براي ماجراي نيمروز بهطور كامل تحقيقات را از ابتدا آغاز كرديم.
- آقاي رضوي شما چطور اين بار براي همكاري سراغ محمدحسين مهدويان رفتيد؟ آيا سبك فيلمسازي او باعث شد اين انگيزه براي همكاري در شما بهوجودآيد؟ چقدر فيلم درخشان ايستاده در غبار و فضاي مستند گونهاي كه اين كارگردان در آثارش دنبال ميكند، باعث اين همكاري شد؟ آيا ديده شدن اين فيلم توسط مخاطب و حتي داوران جشنواره فجر در سال گذشته، دليل ديگر شما نبود؟
رضوي: همه اين دلايل وجود داشت. سال گذشته بيشترين استقبال از فيلم «ابد و يك روز»، اثر سعيد روستايي، در جشنواره فجر شد. اما من سراغ محمدحسين مهدويان رفتم. هرچند معتقدم جنس و فضاي ماجراي نيمروز با كارهاي قبلي او متفاوت است. حتما هوش و ذكاوت او در فيلمسازياش تأثير داشته است. اينكه او پلهپله اين مسير ترقي را طي ميكند براي من اهميت زيادي داشته است. هميشه در هر كارگرداني، دغدغههايي وجود دارد كه باعث ميشود من بهعنوان تهيهكننده سراغ آنها بروم. درباره آقاي مهدويان براي من اينگونه بود. همچنان هم معتقدم براي اين فيلم، مهدويان بهترين انتخاب بود.
- شخصيتهايي كه در تيم عملياتي در ماجراي نيمروز حضور دارند چقدر واقعي هستند؟ آيا ميتوانيم در كتب تاريخيما با تحقيقات اين شخصيتها را پيدا كنيم؟ البته تا جايي كه در جريان هستم تنها شخصيتهايي كه مهرداد صديقيان و محيا دهقاني بازي كردند، ساخته و پرداخته ذهن نويسنده بوده و تخيلي هستند.
مهدويان: بيشتر شخصيتهاي اصلي فيلم از يك نقطه واقعي شروع شدند؛ از آدمهايي كه با همان خصوصيات وجود داشتند. ما وقتي قرار است يك فيلم داستاني بسازيم، واقعيت ميتواند نقطه شروع باشد ولي نميشود عينا با آن ادامه داد. وقتي شما يك داستان يا يك شخصيتپردازي را شروع ميكنيد به هر حال يك جايي نقطه آغاز شماست؛ يا از ناخودآگاهتان ميآيد و يا از يك مدخلي به موضوع نگاه ميكنيد. بسياري از مدخلهاي اين فيلم، از واقعيت هستند؛ ازجمله نقطه شروع شخصيتهاي كمال، صادق، رحيم و مسعود. اينها در شروع از آدمهاي واقعي الهام گرفته شدند. اما آن آدمهاي واقعي نميتوانستند با همه خصوصياتشان يا با همه داستاني كه داشتند، يك فيلم را جلو ببرند، به همين دليل مدام با اقتضاي داستان تغيير كردند. ما آن چهارچوب اصلي واقعيت را حفظ كرديم و آنها براي ما منبع غني الهام بودند ولي لحظاتي آنها را تغيير داديم يا تركيب كرديم. آنقدر كه حالا اجتناب ميكنم از اينكه بگويم اين شخصيتها دقيقا چه افرادي هستند چون خيلي فرق كردهاند.
- پس به همين دليل است كه برخي گريمهاي شخصيتها، ما را ياد برخي از افراد سياسي همان دوره مياندازند؟
مهدويان: وقتي طراح گريم قرار است براساس سناريو اتود بزند ما سراغ يكسري شخصيتهاي واقعي ميرويم. حتي ممكن است از تركيب 2شخصيت واقعي براي گريم استفاده كنيم. واقعيت هميشه براي ما منبع الهام است. بهطور نمونه ميگويم، شخصيت صادق پيچيده است و مثلا بايد عينكي باشد. بر همين اساس، ميرويم سراغ آدمهاي واقعي و از ويژگيهاي ظاهري آن شخصيتها الهام ميگيريم. يا در مورديكي از پيراهنهايي كه تن شخصيت احمد مهرانفر در فيلم است، از طرح لباسي كه شهيد رجايي ميپوشيده استفاده كرديم. اين بدان معنا نيست كه او شهيد رجايي است. در اصل اين شخصيت كاري در داستان ميكند كه ما بايد شمايل او را اينگونه طراحي كنيم. با توجه به ويژگيهاي شخصيتي افراد، در تاريخ دنبال شخصيتهاي واقعي ميگرديم.
- درباره شخصيت كمال هم همينطور؟
مهدويان: بله. هستند آدمهايي كه در آن دوران شبيه اين شخصيت بودند كه حتي اگر شما در اينترنت هم جستوجو كنيد نميتوانيد اينگونه افراد را پيدا كنيد. اين شخصيتها هيچ كدام آدمهاي معروفي در تاريخ نيستند؛ شخصيتهاي گمنامي در تاريخ معاصر ما هستند، اما كار بزرگي كردهاند.
شخصيت كمال با بازي هادي حجازيفر كاملا عملياتي است و مدام ديالوگهايي در فيلم دارد و معتقد است كه بايد حمله كنيم و دشمن را از بين ببريم؛ فقط حمله كردن و اسلحه را ميبيند. ظاهرا چنين شخصيتهايي نبايد مورد توجه نسل جديد قرار بگيرند.
- اما بهشدت همه مخاطبان با شخصيت كمال ارتباط برقرار ميكنند. اين ويژگي شخصيتي از كجا ميآيد.
مهدويان: نسل ما ويژگيها و قضاوتهايي دارد كه بهنظر من خودش را خوب نميشناسد. من بهعنوان فيلمساز فرضياتي دارم و براساس آنها فيلم ميسازم و نتيجه آن را ميبينم. خشونتي كه نسل من تقبيح ميكند، خودش انگيزه دارد و به نوعي دچار آن است؛ يعني اينكه فرصت اين خشونت را پيدا نكرده است ولي تا مرز آن هم چندين بار رفته است. يكي از دلايلي كه با چنين شخصيتهايي ارتباط برقرار ميكند اين است كه در وجود خودش هست و كاملا آن را درك ميكند. وقتي همنسلان من شخصيتي مثل كمال را ميبينند از آن لذت ميبرند. به اين دليل كه خودشان شبيه او هستند و آن را درك ميكنند. اين قضاوت من است.
- اما بهنظر ميرسد اين به هوش شما برميگردد تا نگاه ما را نسبت به اين افراد تغيير دهد.
مهدويان: نه، اتفاقا من نميخواهم نگرش شما را تغيير دهم، ميخواهم آن را به دركي برسانم. راحتتر بگويم، شخصيت كمال آدم باحالي است و ما هم از چنين شخصيتهايي خوشمان ميآيد.
- ما در فيلم ماجراي نيمروز در اين مقطع تاريخي كه شما به تصوير ميكشيد اتفاقات و حوادث مختلفي را ميبينيم. برخي معتقدند صحنهاي كه مربوط به كميته ميشود نمود واقعي ندارد يا اطلاعات كافي در اين زمينه موجود نيست. درباره اين صحنه توضيح ميدهيد.
مهدويان: اتفاقا در تحقيقات با چنين موردي برخورد كرديم. ما مبتني بر تحقيقات، اين صحنه را گرفتيم.
رضوي: از همين اتفاق در مركز اسناد عكس وجود دارد.
مهدويان: يكي از شخصيتهاي سياسي همان دوران تعريف ميكرد افرادي بودند در همان مقطع كه در اتوبان چمران با لباس كميته جلوي ماشينها را ميگرفتند و مردم را ميكشتند و اتفاقا اين يكي از معضلات آن دوران بوده.
- اشرف ربيعي يكي از ردههاي بالاي سازمان مجاهدين بوده است. اما تا پايان فيلم درباره اين شخصيت هيچ صحبتي نميشنويم. حتي اسمي از اين شخصيت عنوان نميشود، درصورتي كه در طول فيلم مدام درباره موسي خياباني و مهدي ابريشمچي صحبت ميشود.
مهدويان: اتفاقا اهميت اشرف ربيعي در سازمان مجاهدين فقط اين بوده كه زن مسعود رجوي بوده است.
رضوي: تازماني كه مسعود رجوي در داخل ايران فعاليت داشته، بله حق با شماست، اشرف نقشي در سازمان داشته است اما زماني كه ايران را ترك ميكند نقش او در سازمان فقط بهعنوان زن رجوي بوده. اين شخصيت اصلا اهميت عملياتي نداشته است. او فقط توسط سازمان در اين مدت پناه داده شده است.
مهدويان: آدمهاي مهم ديگري در سازمان همچون مهدي ابريشمچي، ضابطي، مهدي افتخاري و... بودند، براي همين در پايان فيلم به او اشاره ميشود كه مادر همان بچهاي است كه در همان سكانس ديده ميشود و چون زن مسعود رجوي است به او اشاره ميكنيم. از نظر كساني كه در آن مقطع كارهاي امنيتي ميكردهاند و با رده و جايگاه افراد كار داشتند، اشرف شخصيت مهمي نبوده است. ما يكسري مشاورين امنيتي داشتيم تا در چنين مسائلي، با مشكلاتي روبهرو نشويم يا راه را اشتباه نرويم. ما در تحقيقاتي كه انجام ميداديم هيچ جا با اين موضوع برخورد نكرديم كه اين تيم عملياتي براي دستگيري سران سازمان، دنبال اشرف باشند. حتي در نسخههاي فيلمنامه اوليه، ما براساس همين تصور در ديالوگها نام او را آورده بوديم اما زماني كه با مشاورين، فيلمنامه را مرور كرديم اتفاقا آنها عنوان كردند كه ما اصلا در آن مقطع دنبال اشرف نبوديم.
رضوي: از اشرف مهمتر در سازمان مجاهدين در همان مقطع، مهدي ابريشمچي، ضابطي، مهدي افتخاري و... بودند. اشرف در آن خانه زعفرانيه اصلا ساكن نبوده و تقريبا يك شب قبل وارد آن ساختمان ميشود.
- پس از نمايش فيلم در جشنواره، ويدئويي از همان مقطع منتشر شد كه بچه مسعود رجوي در اختيار آقاي اسدالله لاجوردي است. اين سند تاريخي درست است. درحاليكه ما در فيلم اين بچه را در دست كمال ميبينيم.
رضوي: پس از ماجراي دستگيري و كشته شدن موسي خياباني، آقاي لاجوردي، دادستان وقت، حدود 45دقيقه بعد از پايان عمليات به صحنه ميآيد و بنا بر شرايط، جنازهها و خانههاي توقيفي، همه تحويل دادستاني ميشود. در آن عمليات بچه رجوي زنده بوده و به آقاي لاجوردي سپرده ميشود، او هم در تلويزيون درباره اين عمليات توضيح ميدهد. ويدئويي كه بعد از فيلم منتشر شد همين صحنه صحبتهاي آقاي لاجوردي است. اما در اصل، ما قبل از آن و نحوه عمليات را نشان داديم.
- سرنوشت بچه مسعود رجوي چه ميشود؟
رضوي: اين بچه توسط دادستاني به خانواده رجوي در مشهد تحويل داده ميشود كه تا سالهايي در مشهد بوده و پس از آن به يكي ديگر از شهرهاي استان خراسان ميرود. پس از آن طي عملياتي در سن 10سالگي بچه را خارج ميكنند كه مدتي در كمپ اشرف بوده و هماكنون درباره اينكه كجا حضور دارد، اطلاعاتي موجود نيست.
مهدويان: اين فيلم مقطعي را روايت ميكند كه مخاطب اطلاعات زيادي از آن اتفاقات پرآشوب تاريخي ندارد. اما پس از آن دست به تحقيق و جمعكردن اطلاعات ميزند تا سؤالات ذهني خودش را پاسخ دهد. اين همان كاركرد اثر است. براي چنين فيلمي، مخاطباني كه سختگيري تاريخي ندارند يا آن دوران را تجربه نكردهاند بيشتر از ديدن آن لذت ميبرند. فكر ميكنم نسل جديد سينماروي ما هم اين افراد هستند.
- اين تركيب بازيگران كه خيلي اتفاقا يكدست بهنظر ميرسد چگونه بسته شد؟ بهنظر ميرسد گزينههاي ديگري هم ( اتفاقا از چهرههاي سينمايي) در نظر داشتهايد.
مهدويان: پس از اينكه حضور بابك حميديان(به نقش مسعود) بهدليل همزماني با پروژه ديگري لغو شد، ما به خيلي از بازيگران زنگ زديم. از طرفي هم نزديك به فيلمبرداري بوديم و عملا خيليها بهدليل همين زمان كوتاه قبول نميكردند. البته مهدي زمينپرداز واقعا يكي از نخستين گزينههاي من بود و حالا هم خيلي از انتخابم درباره اين شخصيت راضي هستم. درباره ديگر نقشها هم تقريبا نخستين گزينهها همين انتخابهايي است كه در فيلم ميبينيد.
- آيا شما بهعنوان تهيهكننده، اين مسير را با تمام سختيها ادامه ميدهيد؟
رضوي: من اين مسير را دوست دارم و قطعا ادامه ميدهم. تحقيقات را هم شروع كردهام ولي معلوم نيست ساخت اثر بعدي به چه سالي موكول شود. ممكن است با همين شخصيتها فيلم بعدي را هم بسازم.
- كمالها كم نيستند
يادداشتي از هادي حجازيفر بازيگر نقش كمال در «ماجراي نيمروز»
رسيده بوديم به كوههاي مريوان. روزهاي سخت فيلمبرداري. از كوه پايين آمدم. با اسلحه و لباسهاي كردي. نفسزنان و خسته. گوشهاي نشستم و ناخواسته صداي پچپچ چند نفر از عوامل حرفهاي و با سابقه كار را شنيدم: «كات توي محور ميده. آره بابا خدا ميدونه چي از آب درمياد اين فيلم». شك ميكنم. اما خندههاي حسين توي كوه ميپيچد. جز دوستان نزديك حسين خيليها دچار ترديد هستند و راستش اين ترديد تا نخستين نمايش خصوصي براي من هم باقي ماند. حالا كارخانه ارج هستيم. كلي نيروي تازهتر ولي حرفهاي تر. همه چَشم ميگويند، بدون هيچ ترديد. انگار همه ميدانند در يك اتفاق خوب ديگر شريك هستند. باز حسين ميخندد و صدايش ميان سوله نيمه تعطيل كارخانه ميپيچد.
اگر كسي عكسهاي منتشرنشده كربلاي 4 را ببيند، اندك اميدوارياش به بازگشت گروهك مجاهدين خلق به جريان زندگي، جبران گذشته و... را در جا از بين ميبرد؛ جايي كه هزاران جوان غواص و رزمنده لاي سيم خاردارهاي لب ساحل رودخانه تكهتكه شدند؛ عملياتي كه دشمن خبر داشت و حتي سر ضدهواييها را هم به سمت نيروهاي ما آماده نشانه رفته بود. بعدها كه فيلمهاي مذاكره مجاهدين خلق و افسران استخبارات عراق و دادوستد آنها راجع به چندين عمليات و مخصوصا عمليات كربلاي 4 پخش شد، خيانت آنها نسبت به كشورشان، هموطنانشان، همشهريان، همسايهها و حتي نسبت به برادرانشان آشكارتر از هميشه شد.
كمال در ماجراي نيمروز براي من مردي است با تمام احساسات لطيف انساني، درحاليكه انگشت از ماشه برنميدارد. از جنگ روبهرو در جبهه، به جنگ با درون و پشت سر در شهر آمده است. عجول است و آرمانخواه. دوست خبرنگاري پرسيد: كمالها كم نيستند ولي الان غريبند. احساس تكليف ميكنند و... . من، در لحظه براي كمالها آرزوي سلامتي و عزت كردم و اينكه اي كاش هميشه و هميشه به حرف رحيمها گوش كنند و انشاءالله محبتشان را و انگشت هميشه بهماشهشان را براي دفاع از ملت و كشور، دريغ نكنند.