سيما رادانمهر، 24ساله، بعد از 3ترم، قيد چيزي كه دوست نداشته را زده و به اصل خودش برگشته است. گرافيك، نقاشي و دكوپاژ چيزي بود كه توانست بر زيستشناسي غلبه كند و حتي كوتاهقامتي، نداشتن سرمايهاي بزرگ، دستتنها بودن و بهانههايي شبيه اينها، خانم رادانمهر را از كاري كه ميكند، پشيمان نكرد. حالا او در كارگاه كوچكش، پاي دستگاه مينشيند و طرح ميزند و محصولات هنري و فانتزي توليد ميكند؛ آنقدر كه مشتريهايش از بازارچههاي خيريه و مناسبتي، به سفارشهاي تعداد بالا براي مراسم و مراكز مختلف رسيده است. او ميگويد: بچههاي رعد راه را برايم باز كردند.
- معدهدرد نجاتم داد
از 13سالگي نقاشي و طراحي انجام ميدادم اما نميدانم چرا براي درس خواندن و دانشگاه رفتن، رشته تجربي و زيستشناسي را انتخاب كردم. البته خيلي هم در آن دوام نياوردم و بعد از 3ترم، عطايش را به لقايش بخشيدم. از وقتي يادم ميآيد سر و كارم با بوم و رنگ و نقاشي بوده ولي خب، معدلهاي بالاي سالهاي تحصيليام، همه خانواده و حتي خودم را به سمت رشته تجربي ترغيب كرد؛ اينكه اين رشته آيندهدار است، پشتميز نشيني دارد، كاري نيست كه از پسش برنيايم و اذيت بشوم. همه اينها مجابم كرد. واقعا هم سعي كردم در هر موقعيتي كه هستم، بهترين كار را انجام بدهم و در دانشگاه قبول شدم. اما من كه از بچگي با هنر بزرگ شده بودم، آيندهاي براي خودم نميديدم. واقعيت اين است كه دانشگاه جايي است كه اگر به آن علاقه نداشته باشي، سنگينياش اذيتات ميكند و نميتواني تحمل كني و من هم نتوانستم، بهخاطر همين هم بود كه بعد از 3 ترم، معدهدردهاي شديد گرفتم و دكتر به پدرم گفت كه دخترتان استرس زيادي دارد و معدهدردش از فشارهاي عصبي است. همان شد كه رفتم سراغ كاري كه دوست دارم و حالم با آن خوب است.
- استادي مثل مادر
پدرم از اين تصميمام حمايت كرد و من هم سراغ چيزي رفتم كه همه اين سالها دوستش داشتم. در نخستين قدم، در دانشگاه علمي- كاربردي مؤسسه خيريه رعد ثبتنام كردم. 3-2 سال براي آموزشهاي فني و حرفهاي به آنجا رفتم و نقاشي كار كردم. دانشگاه شرايط خيلي خوبي برايم داشت. بچههاي سالم و معلول با هم يكي بودند و هيچ تفاوتي در آنها ديده نميشد. همه به هنر علاقه داشتند، آن را بلد بودند و با هم رقابت ميكردند. اين دقيقا همان شرايطي بود كه من هميشه دنبالش بودم، براي همين هم دوره دانشگاه را خيلي خوب گذراندم. راستش تا قبل از دانشگاه رفتن، هيچ كلاس هنري خاصي نرفته بودم و تنها استادم مادرم بود كه هميشه در خانه كارهاي متفاوت انجام ميداد؛ من هم ناخودآگاه به آن سمت كشيده شدم و از او ياد گرفتم. همين هم باعث شد كه ديگر نتوانم چيزي را جايگزين آن كنم.
- پسانداز و قسط و قرض
دانشگاه كه تمام شد، شروع به كارآفريني كردم. درواقع، چيزي كه من شروع كرده بودم، نياز به توليد شخصي داشت. براي راه انداختن كار، بايد يك دستگاه ميخريدم و يك جاي كوچكي بهعنوان كارگاه براي خودم پيدا ميكردم. در همان روزهاي اول، يكي از دوستانم كه كار پيكرتراشي انجام ميداد، وقتي فهميد كه بهدنبال جا و خريدن دستگاه و راه انداختن كسب و كاري هستم، در يكي از سراهاي محله، كارگاه كوچكي برايم فراهم كرد كه بتوانم وسايلم را آنجا بگذارم و هر روز مشغول باشم. البته بايد بگويم كه در همه اين روزها، بخش كارآفريني مؤسسه رعد خيلي به من كمك كرد و راه و روش راه انداختن و مراحل مختلف كسب و كار را به من ياد داد و بعد از آن هم با 60هزارتوماني كه خودم داشتم و وامي كه از مؤسسه گرفتم، يك دستگاه چاپ به قيمت 4ميليون تومان خريدم كه هنوز هم قسطهايش را ميدهم. اما خوبياش اين بود كه از طرف مؤسسه خيلي در فشار قرار نگرفتم. آنقدر كه 3ماه اول هزينهاي از من نگرفتند تا من كارم را راه بيندازم و درآمدي بهدست بياورم. بعد از آن شروع به قسط دادن كردم. حالا ديگر كار تخصصيام اين است كه با اين دستگاه، روي ليوان و شيشه، چاپ حرارتي طرحهاي مختلف انجام ميدهم. يك سالي ميشود كه رضايت قلبي و دروني از كار و زندگيام دارم.
- نميتواني برو
مسئولان مؤسسه با كسي شوخي ندارند. ميگويند هيچ تفاوتي بين تو و ديگران نيست و بايد كارت را تميز و خوب ارائه بدهي و واقعا هم اگر كاري نظرشان را جلب نكند، آن را رد ميكنند. ميگويند اگر فكر ميكني نميتواني، پس برو و روي تواناييات كار كن. من هم هيچوقت احساس نكردم كه نميتوانم كاري را انجام بدهم. مردم هم دركشان بالاست و وقتي كاري خوب باشد جذب آن ميشوند؛ البته همه جور آدمي داريم؛ بعضيها وقتي موقعيت آدم را نگاه ميكنند، ميگويند كه اين كارش خيلي ارزشمند است كه توانسته چنين محصولي توليد كند ولي خب، بعضي اوقات هم تفاوت فرهنگها باعث ميشود دلآزرده شويم كه البته هيچوقت باعث نميشود دست از كاري كه ميكنيم بكشيم. الان هم در مؤسسههاي خيريه، نقاشي آموزش ميدهم و همين حالم را خوب ميكند چون همه عشق و علاقهام را برايش ميگذارم. بهنظر من، انسان بايد كاري را انجام بدهد كه خيلي دوست داشته باشد تا خستگي به تنش نماند. من براي آموزشهايم هزينهاي هم دريافت نميكنم ولي آنقدر دوستهاي خوبي دارم و روزهاي خوبي را ميگذرانم كه حاضر نيستم اين كار را كنار بگذارم.
- هر كاري قلق دارد
واقعيت اين است كه در كار ما و البته شايد در هر كاري، طبيعتا كساني كه سرمايه بالاتري دارند، كمي جلوتر از بقيه رقبايشان قرار دارند و دليل اصلي آن هم داشتن بازارياب خوب است. كار من، مشتريان خاص خودش را دارد ولي بهدليل اينكه پولم كم بود و زماني هم براي برگشت پولم نداشتم، نتوانستم چرخه مالي خوبي داشته باشم و بازارياب را وارد كارم كنم، براي همين است كه كمي از بقيه رقبايم در اين عرصه عقبتر هستم ولي با اين حال باز هم مشتريها و سفارشهاي مخصوص خودم را دارم. ديگر فقط تيشرت و ليوان نيست كه روي آنها كار ميكنم، هرچيزي كه بتوانم روي آن چاپ انجام بدهم را امتحان ميكنم؛ مثلا اخيرا چاپ روي كيفهاي دستي كوچك انجام ميدهم كه اتفاقا بازدهي خوبي هم داشته و مردم از آن استقبال خوبي كردهاند. حالا بيشتر فروش محصولاتم در بازارچههاي مناسبتي است. استقبال هم بد نيست ولي خب، شبهاي تابستان و ماه رمضان و روزهاي قبل از عيد، خيلي بهتر است. مردم مشتاقانه خريد ميكنند و شور و حالشان ديدني است. من هم سعي ميكنم كارهايم را در اين زمانها، مناسبتيتر كنم تا بيشتر به درد مردم بخورد؛ مثلا براي روزهاي آخر اسفند، بايد محصولات ويژهاي درست كنيم كه در سفره هفتسين و حال و هواي عيد به دردشان بخورد. البته سفارشهايم هم در چنين ايامي متفاوتتر ميشود؛ مثلا سفارشهاي بزرگ از مدرسهها براي عيدي و كادوي دم عيد ميگيرم. بعضيها ساعت و بعضيهاي ديگر به تعداد دانشآموزانشان ليوان ميخواهند؛ چيزي كه بتواند جنبه يادگاري داشته باشد.
- اصلي به نام تجربه
راستش را بخواهيد، اين يكسال براي من پر از تجربه بود؛ مثلا من هميشه دنبال يك كار گروهي بودم؛ اينكه ايده و هنرمان را با هم به اشتراك بگذاريم و پيش ببريم. اما واقعيت اين است كه در اين زمينه، جمع كردن يك تيم يا گروه هم نظر خيلي سخت است. فكر ميكنم تازه بعد از يك سال كار است كه كمكم دستم آمده كه با چه آدمهايي ميشود همكاري كرد يا اينكه به اين نتيجه رسيدهام كه چنين كارهايي خيلي سليقهاي است و ممكن است چيزي كه تو خيلي برايش وقت و انرژي گذاشتهاي، نظر كسي را جلب نكند؛ آنقدر كه بين كار من كه 15هزار تومان است و يك كار چيني 5هزارتوماني، آن را انتخاب كنند. خب، من نميتوانم آن را ارزان بفروشم چون برايش خيلي زحمت كشيدهام، خيلي خلاقيت به خرج دادهام. بهخاطر همين است كه تصميم گرفتهام كه ديگر روي محصولاتي مثل شمع مانور ندهم چون نتيجهاي ندارد اما در عوض روي ليوان و شيشه بيشتر كار كردهام. همه اينها تجربياتي است كه فقط با كاركردن ميشود بهدست آورد.