او داراي انديشه، شناخت و بصيرتي ويژه است كه عقيله بنيهاشم لقب ميگيرد و پارسايي و پاكدامني چنان در پرده حيا و عفت قرارش ميدهد كه يحيايمازني قسم ياد ميكند در تمام مدت همسايگياش با علي(ع)، نه زينب(س) را ديده و نه هرگز صدايش را شنيده است. اما همين بانوي پردهنشين وقتي پاي مبارزه و دفاع از ارزشهاي الهي و انجام مسئوليت اجتماعي به ميان ميآيد، از زندگي آرام و آسوده دست ميكشد، با برادر همراه ميشود و سختيهاي سفر و جنگ را به جان ميخرد و عزيزترين كسان خود را فداي حقيقت ميكند. پس از پايان جنگ و پيروزي ظاهري بنياميه نيز آسوده نمينشيند و در نقش يك رهبر هدايتگر، ظاهر ميشود و با سرپرستي اسيران، هم كاروان مصيبتديده را از تشتت و احساس سرافكندگي حفظ ميكند و هم با شجاعتي عليوار در كوفه و شام، يزيد و يزيديان را با خطبههاي آتشين و روشنگرانه رسوا كرده و پيام نهضت كربلا را به بشريت ميرساند. در مقام تهجد و عبادت نيز چنان پا جاي پاي پدر گذاشته است كه در شام عاشورا با اينكه داغ عزيزان، توان ايستادن را از او گرفته است، نماز شبش را ترك نميكند و آن را هرچند نشسته، بهجا ميآورد. در مقام سلوك و عرفان چنان محكم و استوار است كه وقتي به او گفته ميشود ديدي در كربلا خداوند چه بر سرتان آورد، پاسخ ميدهد كه ما در كربلا چيزي جز زيبايي نديديم.
آري، زينب كبري ازجمله انسانهاي چندبعدي و فرازماني است كه اگر تنها از يك بعد يا در محدوده يك زمان خاص به او نگاه كنيم، دچار خطا در تحليل ميشويم و نميتوانيم به قضاوت درستي برسيم تا بتوانيم از او درس زندگي بگيريم. زينب آموزشديده مكتب 5تن آل عبا بوده و از محضرشان كسب فيض كرده است تا نمونهاي باشد براي جويندگان راه و روش زندگي ديني و سبك زندگي اسلامي. از اينرو محدود كردن او به واقعه كربلا و مصيبتها و اسارت پس از آن و نيز محدود كردن وي بهعنوان الگوي قشري خاص مثل بانوان يا پرستاران، ظلم بزرگي است كه هم در حق او ميشود و هم در حق تمام عالم بشريت كه ميتوانند او را اسوه خويش قرار دهند.