يادمان نرود آغاز «پدري و مادري» با خواستن 2آدميزاد و بدون اطلاع قبلي به سومين آدميزاد ماجرا و كسب رضايت از او شروع ميشود.
دو تا آدم كارت دعوت اجباري ميفرستند تا كسي كه روحش هم از دنيا و مافيهايش خبردار نيست به دنيا بيايد؛ به دنيا بيايد كه آنها «والدين» شوند، كه حظش را ببرند، كه به ماندن يادگاري از وجودشان پس از پايان حيات مفتخر شوند، كه پدر و مادر و بقيه اطرافيان به سبب داشتن بچه، بيشتر به حرف و دركشان اهميت بدهند و باقي دلايل.
زندگي هر كس، حتي بزرگترين انسانها، از نقطه «نفهمي» شروع ميشود؛ اولش درك نكردن اصوات و كلمات است و بعد به دركنكردن موقعيتها ميرسد. خلاصه و در يك كلام اينكه، زاده آدم نميفهمد. همان كه بيدليل به اين دنيا خوانده شده، سر از پيوندها و قواعد انساني درنميآورد و از ابتدا حيران است؛ با تعجب به دهان پدرش نگاه ميكند؛ متحير است چرا مادرش هي وسط حرفهايش با ديگران صداي «وا» را از خود درميآورد؛ تعجب ميكند چرا گاهي اطرافيان ميخندند و گاه چه ميشود كه بر سروصورتشان ميزنند!
حالا حساب كنيد، كسي به زور به اين دنيا آمده، نميداند، نميفهمد و حالياش نميشود. طول ميكشد «هرّ» را از «برّ» تشخيص بدهد، درست مثل خودت. بعد، اين موجود به زور خوانده شده متحير را با چه عبارتي ميشود ويران كرد، هاج و واج كرد و به كمال ناامنياش رساند؟ «گمشو».
مادران بيحوصله، پدران بيمسئوليت و والديني كه يادتان رفته او الان براي چه دارد روي كره ناامن راه ميرود، در محيط خانه و اتاق شما! او دقيقا بهخاطر تصميم شما به دنيا آمده و اين يعني مسئول تمام و كمالش تو هستي. گفتن يك كلمه «گمشو» در اثناي حرف گوشنكردنهاي او يا درست نفهميدنهايش، يعني او را رها كردهايد، در مقابل عالم و آدم ناامنش كردهايد.
قبل از به دنيا آوردن فرزندت، به تابلوي واضح و روشن «تو مسئول گل خودت هستي» توجه كن. يادت بماند: آنكه با اراده تو به دنيا ميآيد، خيليخيلي آرام ياد ميگيرد، دير ميفهمد و زيستن با او نيازمند حوصله است. خودت را به آن راه نزن، تمام قواعد بازي از قبل از تولدش روشن است. لطفا به گلت نگو گمشو.