اين فیلم مضمون جدیدی ندارد، اما با پرداخت ماهرانه، یکتایی خاصی به اثر میبخشد که بهسادگی از یاد تماشاگر نمیرود. دختری برای یافتن مادربزرگش، متوسل به ايوان، مرد همسايه ميشود؛ مردی خشن و خشک که اخلاق خوبی هم ندارد.
از نمای پیادهشدن دختر از اتوبوس، بيننده تصور ميكند که قرار است بهدنبال زندگی او برویم، اما هرچه پیش میرویم با رازهای زندگی ایوان روبهرو میشویم و اطلاعات کمتری دربارهي دختر دریافت میکنیم.
در فيلم «ايوان» با آن شکل از فیلمها طرف هستیم که در یک لحظهي حساس، فيلم همهچیز را بیان کند. شاید تا حالا با آثار ادبی و سینمایی بسیاری روبهرو بودهایم که بر همراهی يك کودک يا نوجوان با يك فرد بزرگسال و غریبه استوارند؛ مثل همراهی مرد بزرگسال و دختربچه در فیلمهایی چون «شجاعت واقعی» (1969 و 2010)، «سوی موفرفری» (1991)، «لئون» (1994)، «مردی در آتش» (2004) و «کوکووا» (2011) و همراهی مرد بزرگسال و پسربچه در آثاری چون «پسربچه» (1924) و «دنیای بیعیب و نقص» (1993). يا همراهی زن بزرگسال و بچه در شاهکاری مثل «گلوریا» (1980).
در فیلم ایوان هم، ارتباط انسانی از جنس همان ارتباط است، ولی همهچیز در جغرافیایی متفاوت اتفاق میافتد. پس در این فیلم، نه داستان، که تصاویر بر تفاوت نگاه کارگردان تأکید دارند؛ تصاویری با تأثیرپذیری از سینمای کلاسیک و مدرن روسیه با نماهایی درخشان و استفاده از نورهای تابستانی و ساختمانهای قدیمی. این تأثیر بهویژه در نمای خروج دختر از خرابهای قدیمی که بازار مکارهای در آن برپاست یا نماهایی از ورای نردههای پنجره يا نردههایی که چهرهي او را محاصره کردهاند، دیدنی است. این نماها فقط زیبا نیستند، بلکه ماجرایی را روایت میکنند که دختر، اسیر آن است و در پایان فیلم، نه بر رهایی دختر، بلکه بر گرفتاری ایوان و او تأکید میکنند.
دو سوی ماجرا این دو شخصیتاند؛ مردی تنها که سالهاست از خانوادهي خود بریده و به رانندگی آمبولانس روی آورده و به گفتهي خودش شبها را سر شیفت بوده و روزها را هم نخوابیده و بهنوعی منجمد شده و «تونيا»، دختري که به او یادآوری میکند مردی قوی و خلبانی قهرمان بوده و حالا پس از یک سقوط ترس بر او غلبه کرده است.
در بخشي از فيلم، اين دو با هم به تئاتری قدیمی میروند تا ایوان براي شركت در مهمانی دخترش که سالهاست او را ندیده از آنجا لباسی بگیرد و تونیا به روی صحنه میرود تا دکور را ببیند. ما صورت او را از ورای طلقهای رنگینی میبینیم که انگار نشان میدهد او دارد بازی را ادامه میدهد و وقتي که با یک انبار لباس روبهرو میشود، میتواند همانجا به باقی بازی خود با ایوان ادامه دهد.
اما در پایان ایوان وسیلهي بازی بزرگتری را پیدا میکند؛ وسیلهای که به او کمک کند بر ترس خود غلبه کند و به تونیا نشان دهد که هنوز هم همان خلبان قوی است.