همان سالها در كانون پرورش فكري با چندين كارگردان همكاري كرد، از جمله در فيلم «قضيهي شكل اول، شكل دوم» بهعنوان دستيار در كنار «عباس كيارستمي» بود. ميگويد هميشه آرزو داشته در مقام كارگردان حرفهاي براي كانون پرورش فكري كار كند اما فرصتش پيش نميآمده. تا اينكه اينبار از كانون پرورش فكري به سراغش آمدند و از او خواستند اولين فيلم سينمايي دورهي جديد فعاليت ادارهي كل امور سينمايي و تئاتر كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را بسازد.
«محمدعلي طالبي» كارگردان شناختهشده و دوستداشتني سينماي كودك و نوجوان ايران است كه فيلمهاي خاطرهانگيز بسياري مثل «چكمه»، «تيكتاك»، «كيسهي برنج»، «بيد و باد»، «توآزادي» و «قول» را در كارنامهاش دارد. او ركورددار دريافت پروانهي زرين جشنوارهي فيلمهاي كودك و نوجوان است و جوايز بسياري را از جشنوارههاي جهاني كسب كرده است. او اينبار با فيلم «پايان رؤياها»، محصول كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در بخش «سينماي سعادت» يا مسابقهي سينماي بينالملل و همچنين بخش غيررقابتي «مهربان با محيطزيست» حضور دارد.
***
- كنجكاوم كه بدانم پايان رؤياها از كجا شروع شد.
آقاي ارگاني خيلي علاقه داشت كه براي كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان فيلم بسازم. من هم به شوراي بررسي آنها چهار فيلمنامه پيشنهاد دادم. اما چون اين اولين فيلم سينمايي دورهي جديد ادارهي كل امور سينمايي كانون پرورش فكري بود، حساسيت و سختگيري زيادي وجود داشت. آنها ميخواستند فيلمي كه ساخته ميشود هم با كودكان و نوجوانان ارتباط خوبي برقرار كند و هم در خط فيلمهاي توليدي كانون پرورش فكري در سالهاي گذشته باشد. نهايتاً فيلمنامهي پنجم من پذيرفته شد كه پايان رؤياها بود.
پايان رؤياها از همان زمان نامش همين بود، اما چون در ابتدا تصميم داشتم فيلم را براي تلويزيون بسازم، كمي تلويزيوني نوشته شده بود. براي همين در فيلمنامه تغييراتي ايجاد كردم تا براي سينما مناسب باشد.
- انتخاب روستاهاي مازندران دليل خاصي داشت؟
بله. پايان رؤياها در ادامهي فيلمهاي قبليام «بيد و باد»، «باد و مه» و «قول» قرار دارد كه داستان همهي آنها در شهرهاي استانهاي شمالي كشور ميگذرد. البته در ابتدا تصميم داشتم فيلم را در تالش بسازم، اما وقتي به اطراف شيرگاه و سوادكوه در مازندران رفتم فضاهاي آنجا را مناسبتر دانستم. چون در فيلم پايان رؤياها فضاسازي و رنگ نقش بسيار مهمي دارد.
- احساس كردم مازندران را خيلي خوب ميشناسيد. چون به اسمها و فاميليها و ويژگيهاي مازندران دقت زيادي شده بود.
من در شمال زياد فيلم كار كردهام، اما عموماً در گيلان. وقتي براي پايان رؤياها به سمت مازندران آمدم اصلاً فكر نميكردم مازندران مناظري به اين زيبايي داشته باشد. جدا از زيبايي، روستاهاي بكري هم دارد. از طرفي من عموماً در هر منطقهاي كه فيلم ميسازم تلاش ميكنم خودم را با منطقه هماهنگ ميكنم. حتي جالب است بدانيد برخي از بازيگران مازندراني نبودند، اما با لهجه تلاش كردند خودشان را به مازندرانيها نزديك كردند.
- چكمههاي رنگي بچهها براي من مثل امضاي شما بود. انگار كه چكمهها را از فيلمهاي «چكمه» و «كيسهي برنج» به پايان رؤياها آوردهايد.
بله، دقيقاً. من از اين بازيها در فيلمهايم زياد انجام ميدهم. گاهي يك شخصيت را از فيلم «تيكتاك» بيرون ميآورم و در فيلم «توآزادي» ميگذارم. يا مثلاً شخصيت زني كه در چكمه بازي ميكرد، در كيسهي برنج هم بازي ميكند. هميشه ميتوانيد ردپايي از فيلمهاي گذشتهام را در فيلمهاي جديدم ببينيد. اينجا هم نمايي كه باران ميآيد و چكمهاي كه باقي ميماند مثل پوستري بود كه از فيلم چكمه در فيلمم گذاشتم.
- دربارهي شخصيت «محمودخان» هم حس ميكردم خيلي به خودتان نزديك است. جدا از ويژگيهايش، وقتي خاطرهي تلخ از دستدادن پسرش «آرش» را در تصادف تعريف ميكند، انگار خود شما آنجا نشستهايد و اين خاطرهي تلخ را تعريف ميكنيد.
بله، اصلاً قرار بود آن نقش را خودم بازي كنم. حتي تستگريم هم شد و همهي كارها را كردم. وقتي كه آمدم جلوي دوربين همهي بچهها هم ميگفتند خوب است، اما احساس كردم اگر بيايم جلوي دوربين نميتوانم خوب صحنهها را ببينم. اما وقتي آقايي گرگاني را پيدا كردم، ديدم هم خيلي به نقش نزديك است و هم از جنس همانجاست. احساس كردم اگر خودم بيايم و بازي كنم به فيلم تحميل ميشوم.
من حدود يكسال پس از اتفاقي كه براي پسرم افتاد اين فيلم را شروع كردم و شرايط روحي بدي داشتم. اما هم من و هم همسرم فكر ميكرديم چارهاي نداريم. تنها راه درمان ما اين است كه كار كنيم. در اين زمينه كانون پرورش فكري هم واقعاً به ما كمك كرد كه بياييم و اين فيلم را كار كنيم.
- صحنههاي حضور اسبها هم برايم خيلي جذاب بود. حتماً بازيگرفتن از «ماديان» و «تيزپا» در آن صحنهي زمينخوردن ماديون يا فرار تيزپا خيلي سخت بوده.
پيش از اين در تلهفيلم «علفزار» تجربهاي اينچنيني داشتم كه در آن فيلم حيوانات زيادي بازي ميكردند. اما اينجا كار متفاوت بود. ما حدود پنج اسب سر صحنه داشتيم كه بعضيهايشان بدل بودند. با توجه به اينكه سينماي ما امكانات اندكي در اين زمينه دارد، حمل و نقل و نگهداري و بازيگرفتن از آنها كار بسيار دشواري است. جداي از اين، اسبها و خصوصاً كرهاسبها حيوانهاي باهوش و بازيگوشي هستند. دربارهي صحنهي زمينخوردن ماديان كه اشاره كرديد شايد نزديك به هشتاد برداشت گرفتيم تا عاقبت موفق شديم. ماديون باهوش بود و فهميده بود ما چه كلكي ميخواهيم بزنيم و زمين نميخورد.
- دربارهي فرار تيزپا كه حتماً سختتر هم بوده. چون در حال دويدن در نماي باز است و اگر مسيرش را عوض كند همهچيز به هم ميريزد.
بله، اگر دقت كرده باشيد در هنگام فرار يك جفتك پيشبينينشده و شانسي هم ميزند كه البته خيلي معني دارد. انگار دارد به دنياي آدمها پشتپا ميزند.
- تصويرگريهاي خانم «ميترا عبداللهي» هم در تيتراژ ابتدايي خيلي زيبا و تأثيرگذار بودند.
راستش براي اين فيلم از ابتدا نسبت به فيلمهاي ديگرم خيلي به جزيياتي كه مخاطب كودك و نوجوان و خانوادههايشان لذت ببرند فكر كردهام. به اين معني كه خانوادهها ميتوانند به راحتي با بچههايشان بروند و فيلم را تماشا كنند و آنها هم به اندازهي بچهها لذت ببرند. درواقع سعي كرديم مثل فيلم «هوگو» كه از جنس فيلمهاي شيرين، سنگين و خانوادگي مرسوم در آمريكاست، فيلمي بسازيم كه همهي خانواده بتوانند آن را تماشا كنند.
- عموماً بهجز فيلمهاي «خط پايان» و «ديوار»، فيلمهايتان را با بازيگران غيرحرفهاي كار كرديد و به نظر ميرسد علاقهي خاصي به كاركردن با آنها داريد.
بله، كاملاً. عموماً بازيگران حرفهاي، هم از نظر هزينه براي فيلمهاي كمخرجي مثل فيلمهاي من مناسبت نيستند و هم ميآيند و در كار فيلم مداخله ميكنند. البته بعضي بازيگران خيلي خوب هم داريم، اما بهطور كلي كار با بازيگران غيرحرفهاي را بيشتر دوست دارم.
- بازيگر نقش «آرش» را چهطور انتخاب كرديد؟
ما از حدود 500 پسر تست گرفتيم. اما وقتي از او پرسيدم ميخواهي چهكاره شوي برخلاف اكثر بچهها گفت آتشنشان؛ كه البته اين موضوع مربوط به مدتها قبل از حادثهي پلاسكو بود. وقتي با او دوست شدم متوجه شدم پدرش را در يك حادثه از دست داده است و حالي شبيه به حال خودم دارد. اصلاً عجيب است كه بدانيد انگار همهي كساني كه در اين فيلم دور هم جمع شديم درد مشتركي داشتيم. حتي صاحب خانهي محمودخان در فيلم هم پسر نوجوانش را از دست داده بود و اصلاً دلش نميخواست به آن خانه بيايد. انگار قرار بود ما دور هم جمع شويم و با هم اين فيلم را بسازيم.
- به نظرم در گذشته كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان نقش جدي و انكارنشدني در پرورش فيلمسازها و پيشرفت سينماي كودك و نوجوان ايران داشته است. فكر ميكنيد حالا كه دوباره اين روند فيلمسازي در كانون شكل گرفته، نسل جديدي از سينماگران سينماي كودك و نوجوان در راه باشند؟
صددرصد. من فكر ميكنم استارت اين مسئله با همين فيلم زده شده و اين روند دوباره دارد زنده ميشود. اگر اين اتفاق بيفتد و فيلمهاي بلند باز هم ساخته شوند، نسل جديدي همراه كانون خواهند شد.
پايان رؤياها / عكس: حبيب مجيدي