«بعثت»، بيدارگري و بيداريآوري و آگاهيآفرينيست؛ كه خود او ميگفت: «من يك معلمم و معلم برانگيخته شدهام»! بعثت! يك خيزش و جنبش جهانيست؛ پروژهاي كه پروسه پردامنه و جريانساز و توسعهمند و تعميقشونده را كليد ميزند. بعثت، يك مناسبت نيست، يك «تناسب»آفرينيست. بعثت آمده است كه از زنده بگوري استعدادهاي انساني/ الهي پيشگيري كند. بعثت آمده است كه آزادي و آگاهي و آزادگزيني را، جايگزين اجبار و اكراه و انحصارطلبي كند. بعثت آمده است كه كتاب و نوشتن و خواندن را، در زندگيهاي مكرر و تكراري درجازدنها، به ميدان بياورد و نگذارد كه جهل و جاهليت و نفهمي و بيشعوريهاي متداول، حيات و حركت و هستي مردمان را نشخوار كنند!...
بعثت، دوبارهسازي است: بازآفريني و مهندسي مجدد انسان و جهان. با زيربناييترين آغازيدن و دوبارهشدن انسان. با «خواندن» و «خلاقيت» و «آگاهشدن» و «قلمزدن»: (اقرا باسم ربك الذي خلق/ خلق الانسان من علق/ اقرا و ربك الاكرم/ الذين علم بالقلم/ علم الانسان ما لم يعلم...) »/[قرآن: سوره علق، آيه: 1 تا5] «بخوان» به نام پروردگارت كه آفريدگار است/ آفريدگار انسان، از تنگناي و تعلق«علق»/ بخوان و بدان كه پروردگارت، از هر كريمي كريمتر است/ همان كه با «قلم» آموزش داد/ هرچه كه «انسان» نميدانست، به او آموخت...
بعثت، بيدارگري و «احياگري»ست. «تولدي ديگر» در فضايي از تغيير و تحول و «تصميم»: (يا ايهاالذين آمنوا استجيبوالله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم! [قرآن: سوره انفال، آيه24] هان، اي مومنان! پاسخگوي خدا و پيامبر باشيد؛ آنگاه كه فراميخوانندتان، به هر آن چيزي كه احيايتان ميكند!
«رسالت پيامبر»، آزادسازي و رهايي كامل آدمهاست: (و يصنع عنهم اصرهم، والاغلال التي كانت عليهم...[قرآن: سوره اعراف، آيه157] او بارهاي گران را، از دوششان برميدارد و بند و زنجير از دست و پايشان برميگيرد...
تا انسان آزاد نشود، هيچ خاكي را نميشود آزاد كرد. تنها آنهايي ميتوانند بند از پاي خاك برگيرند، كه خود پاي در بند خاك نداشته باشند... حكايت آزادي و آزادسازي جهان، حكايت طرح انسان رهايي يافته، براي همگانيكردن عمليات آزادسازي و مهندسي مجدد حركت و حيات مردمي است.
با منطقهاي «زمينگير» نميشود از عهده آزادسازي منطقههاي به گل نشسته و در بند برآمد! زندگي، تداوم «آگاهي» است و هيچ آدميزادهاي حق ندارد خويشتن را، در دام و لانه و حلقههاي ندانمكاري و سردرگميهاي جهل و خرافه و گزافههاي فريباي عواميگري و ناآگاهي، درگير و دلگير و زمينگير سازد! بعثت، مديريت بحران جهاني است.
مديريت چالشها؛ به مثابه تنها راه، براي كشف و خلق چارهگريها. زندگي آدميزادگان، در پيچ و تابهاي كورهراهان و فراز و فرودهاي بحراني جهان، آميزهاي از چالشها و چارههاست كه نه بايد، سادهلوحانه، همه چيز را آرام و دلخواه و مطلوب انگاشت و نه، بدبينانه و مغرضانه، همه چيز را ناپسند و نامطلوب و جانكاه پنداشت. زندگي، در نهاد جرياندار و ناآرام و جستوجوگرانه جهان، يك مديريت بحران است كه اگر مهارت و مديريت آن را بلد بوديم، بهراحتي، از دل و درون چالشها- هم- ميتوانستيم راهحلهاي چارهجويانه را كشف و استخراج كنيم...
آزادسازي و مهندسي مجدد انسان و جهان، چيزي جز تغيير و تحول نگرشها و تمركز بر استعدادهاي ناپيداكرانه و متكامل خدايي آدميان نيست و اين انگيزه و انگيزش پايدار و پرشكوه و بالنده، همان رسالت پيامبرانهاي است كه «بعثت» بر دوش ميكشد: بيداريگري و احياگري و انگيختن، برانگيختن و در فرآيند «انگيزه» دادن و «سرزنده»كردن زندههاي معمولي!...
- شاعر ، نويسنده و نماينده اسبق مجلس