تاریخ انتشار: ۶ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۰۶:۳۵

همشهری دو - یگانه عصاری: به‌دنبال پیروزی‌های درخشان در عملیات‌های «فتح‌المبین» و «بیت‌المقدس» و به‌ دست‌آمدن حدود ۲۰۰قبضه توپ غنیمتی از دشمن بعثی، با تلاش افراد خلاق و دوراندیشی چون شهید حسن تهرانی‌مقدم و شهید حسن شفیع‌زاده، توپخانه سپاه بنیانگذاری شد.

حسن تهراني‌مقدم، نامي است كه بر همگان آشناست و كمتر كسي ممكن است نام او را به‌خاطر نداشته باشد. اما اين داستان، نامي ديگر را در خود گنجانده است: شفيع‌زاده. اين نام، نام يكي از شجاع‌ترين و دليرترين مردان جنگ تحميلي است كه خيلي از رزمندگان دفاع مقدس او را مي‌شناسند و به‌خاطر وجودش در اين مرز و بوم بر خود باليده‌اند؛ نامي كه آنقدر بزرگ است كه هر ساله در تهران و تبريز براي اين شهيد تبريزي مراسم‌ باشكوهي برگزار مي‌شود و جمعيت زيادي از مردم در اين مراسم شركت مي‌كنند.

  • متولد شهر تبريز

حسن شفيع‌زاده، متولد مرداد‌ماه سال 1336در شهر تبريز بود. پدر و مادر او از مقلدان امام‌خميني‌(ره) بودند و اين مسئله مسبب آشنايي او با امام‌خميني(ره) شد. تا سن 12سالگي همه‌‌چيز برايش خوب پيش مي‌رفت و يكي از برترين شاگردان مدرسه بود تا اينكه در سن ۱۲ سالگي از نعمت پدر محروم شد و چون فرزند ارشد خانواده بود با آن روحيات و مردانگي‌اش عملا غمخوار مادر فداكار و دلسوز خود شد. او با جديت تمام و احساس مسئوليت، بيشتر از گذشته، هم درس مي‌خواند و هم به مادرش در اداره امور منزل كمك مي‌كرد و از مساعدت به خواهر و برادرانش نيز دريغ نداشت.

  • شايد ورزشكار مي‌شد

طبق نقل‌هايي كه از همرزمان و برادر اين شهيد شده است، او از همان كودكي به ورزش بسيار علاقه‌مند بود و ورزش مورد علاقه‌اش وزنه‌برداري بود، اين مسئله باعث شد كه خيلي از مردم تصور كنند او در آينده‌اي نه‌چندان دور ورزشكار و به‌خصوص وزنه‌بردار مي‌شود و خيلي‌ها او را به اين كار تشويق مي‌كردند. اما شهيد شفيع‌زاده حالا مرد خانه بود و وظايف ديگري به دوش داشت... .

  • ديپلم گرفت، اعلاميه پخش كرد

حسن پس از اخذ مدرك ديپلم به سربازي رفت و همزمان با اوج‌گيري حركت‌هاي انقلابي، با روحانيوني كه در تبعيد بودند، همچون شهيد آيت‌الله مدني و شهيد آيت‌الله دستغيب در تماس بود. آن روزهايش به انجام 2 كار مي‌گذشت؛ اولي در داخل پادگان كه فعاليت‌هاي زيادي در راستاي راهنمايي نظاميان و خنثي‌كردن تبليغات حكومت نظامي انجام مي‌داد و دوم پخش اعلاميه‌هاي امام خميني‌(ره) كه در همان شرايط سربازي به پخش پيام‌ها و اعلاميه‌هاي ايشان در داخل و خارج پادگان نيز مشغول بود.

  • دستگيري شهيد مدني را خنثي كرد

روزي كه مأمورين رژيم، به دستور فرمانده حكومت نظامي، در تبريز قصد هجوم به منزل شهيد آيت‌الله مدني(ره)، جهت دستگيري ايشان را داشتند، او به همراه دوستانش نقشه مقابله با مزدوران رژيم را در مراسم عزاداري عاشوراي حسيني طراحي كرده بود كه قبل از هرگونه اقدام، ضد‌اطلاعات از موضوع باخبر شد و آنها را جهت ادامه خدمت سربازي به مرند تبعيد كرد. اما چندي بعد، زماني كه امام خميني(ره) دستوري مبني بر ترك پادگان‌ها دادند، او خدمت سربازي را رها كرد و براي مبارزه با حكومت به مردم پيوست.

  • كارش شد جمع‌آوري سلاح!

 در روزهاي پيروزي انقلاب و هنگامي كه در پادگان‌ها روي مردم باز شد، او به همراه تعدادي از جوانان و دانشجويان تبريز براي جلوگيري از افتادن سلاح‌هاي بيت‌المال به‌دست ضد‌انقلاب، بخش عظيمي از سلاح‌ها را جمع‌آوري كردند و گروه مسلحي را جهت دستگيري ضدانقلاب و ساواكي‌ها تشكيل دادند تعدادي از همكاران و دوستان او به شفيع‌زاده لقب «سلاح جمع‌كن» داده بودند و اين داستان سر آغازي بود براي شوخي‌هاي دوستانه ديگر.

  • همرزم شهيد باكري شد

شفيع‌زاده بعدها به‌دنبال تشكيل سپاه و ايجاد يك هسته مركزي، نخستين هسته‌هاي مسلح سپاه را پي‌ريزي كرد و در سمت مسئول عمليات سپاه تبريز در سركوبي اشرار حزب «خلق‌مسلمان» نقش فعالي داشت. هنگامي كه به همراه شهيد باكري در سپاه اروميه انجام وظيفه مي‌كرد به‌عنوان مسئول عمليات براي ايجاد امنيت آن منطقه، در درگيري‌هاي متعدد براي سركوبي گروه‌هاي فاسد تلاش شبانه‌روزي كرد و توانست در تشكيلات حزب منحله دمكرات نفوذ كرده و باعث متلاشي‌شدن آن و دستگيري و اعدام تعداد زيادي از كادر آن شود به‌نحوي كه سرگروه‌ اين دسته، در اعترافات خود اقرار كرده بود كه سيستم امنيتي ما به‌گونه‌اي طراحي شده بود كه هيچ‌كسي نمي‌توانست به آن نفوذ كند و از اسرار آن مطلع شود. او اين نفوذ عملياتي را معجزه خوانده بود.

  • بهترين روزهاي زندگي‌اش

به گفته شهيد شفيع‌زاده بهترين و پرثمرترين لحظات حضور در سپاه تبريز براي او، روزهايي بود كه در خانه شهيد آيت‌الله مدني(ره) به‌عنوان مسئول تيم حفاظت ايشان انجام وظيفه مي‌كرد. اوگفته بود: در جوار آن عالم عارف بود كه من معناي واقعي خلوص، صداقت، ايثار و زهد را فهميدم و بعدها در جبهه‌هاي نبرد فهميدم كه آن مسائلي كه من از ايشان ياد گرفتم چقدر به درد مي‌خورد و حال مرا بهتر مي‌كند.

  • حضور در جبهه‌ها

روزهاي خوبي در راه نبود و با آغاز جنگ تحميلي و محاصره شهر آبادان، او با يك دسته خمپاره‌انداز كه تحت مسئوليت شهيد باكري اداره مي‌شد به جبهه‌هاي جنوب رفت. وي به همراه تعدادي ديگر از رزمندگان براي حضور در جبهه آبادان با تحمل مشقات چندين‌روزه از طريق ماهشهر و به وسيله لنج و قايق‌هاي آن دوره از راه خورموسي خود را به اين شهر رساند و در ايستگاه 7 مستقر شد. بعدها خبر آمد كه هنگام فرمان حضرت امام‌خميني(ره) مبني بر شكستن حصر آبادان، او نقشي تاريخي و مهم در شكستن محاصره آبادان و دفع متجاوزان و اشغالگران بعثي ايفا كرد. شفيع‌زاده پس از عمليات طريق‌القدس به‌عنوان رئيس ستاد تيپ كربلا كه تازه تشكيل شده بود، انجام وظيفه كرد و در شكل‌گيري، انسجام و فرماندهي آن نقشي اساسي داشت. وي همچنين در عمليات پيروزمندانه فتح‌المبين معاون تيپ‌‌المهدي(عج) بود و خاطره رشادت‌ها و جانفشاني‌هاي او در اذهان مسئولين جنگ و همرزمانش هرگز از ياد نمي‌رود.

  • توپخانه اصل ماجراست!

پس از عمليات‌هاي بي‌شماري كه حسن شفيع‌زاده به خوبي در آنها درخشيد و نام خود را به‌عنوان يكي از برترين و دليرترين سرداران و فرماندهان جنگ ايران روي زبان عراقي‌ها انداخت، با نگاه دقيقي كه داشت و تجربياتي كه كسب كرده بود، متوجه شد كه با گسترش سازمان رزمي مردمي براي انجام عمليات‌هاي بزرگ، نياز به تشكيلات پشتيباني آتشي به نام توپخانه است. اينگونه شد كه با همفكري چند‌تن از فرماندهان، ضمن پي‌ريزي و سازماندهي نخستين آتشبارهاي توپخانه، مسئوليت هماهنگي پشتيباني آتش در قرارگاه فتح در عمليات الي بيت‌المقدس را به‌عهده گرفت و به خوبي از عهده اين وظيفه بزرگ برآمد. او با برخورداري از قدرت ابتكار، خلاقيت و آينده‌نگري، هميشه طرح‌هايي درازمدت كه مبتني بر واقع‌بيني در كارها و برنامه‌ها بود ارائه مي‌داد، ضمن آنكه بر مسئله آموزش نيروها نيز تأكيد فراوان داشت.

بعدها با تلاش بي‌وقفه و شبانه‌روزي خود قبضه‌هاي غنيمتي را در قالب توپخانه‌هاي لشكري و گردان‌هاي مستقل توپخانه به سرعت سازماندهي كرد و در عمليات رمضان، اكثريت قريب به اتفاق توپ‌ها را عليه دشمن بعثي به‌كار برد و در ادامه، با به‌دست آوردن توپ‌هاي غنيمتي بيشتر، گروه‌هاي توپخانه را به استعداد چندين گردان شكل داد. اين گروه‌ها بازوهايي قوي براي فرماندهي قواي رزمي و پشتيباني محكم براي رزمندگان بودند.شايد وقتي از همرزمان او در مورد نقش بزرگ اين توپخانه بپرسيد، جوابي جز اين نشنويد: اگر توپخانه و درايت‌هاي فرمانده‌اش نبود، تكليفمان در جنگ معلوم نبود».

  • وقتي نامش در اوج مي‌درخشيد

در عمليات‌هاي خيبر، والفجر ۸، كربلاي ۱، كربلاي ۴ و كربلاي ۵ كه سپاه پاسداران به لحاظ عملياتي مسئوليت مستقلي داشت، پشتيباني آتش كل منطقه عمليات با رهبري و هدايت او انجام گرفت. اينجا بود كه اوج هنرنمايي و شكوفايي خلاقيت او در عمليات والفجر ۸ و در كنار شهيد‌تهراني‌مقدم تجلي يافت؛ آتش پرحجم و متمركزي كه با برتري كامل، عليه دشمن اجرا كرد. به اعتراف فرماندهان اسير عراقي، در طول جنگ كسي چنين عملياتي به‌خود نديده بود؛ زيرا قسمت اعظم يگان‌هاي دشمن، قبل از رسيدن به خط‌مقدم و درگيري با رزمندگان اسلام، منهدم مي‌شد.

  • نقل قول‌هايي براي او

تعاريف و ويژگي‌هاي شخصيتي بسياري درخصوص او از همرزمانش نوشته و گفته شده است. از جمله مهم‌ترين آنها مي‌توان به اين مسائل اشاره كرد كه او بسيار صبور بود و براي هيچ كاري عجله نمي‌كرد.

تواضع، گشاده‌رويي و خوش‌خنده‌بودن از ديگر صفاتي بود كه هركسي در تعريف خود از او به ياد دارد. هيچ‌گاه نيروهاي خود را جلوتر از بقيه به منطقه نمي‌فرستاد و زمان عمليات و در زماني كه آتش دشمن در خط‌مقدم شدت پيدا مي‌كرد، در خط اول حضور مي‌يافت و آخرين وضعيت منطقه را براي برنامه‌ريزي صحيح و هدايت دقيق آتش، بررسي مي‌كرد. در تصميم‌گيري‌ها از نظرات ديگران سود مي‌جست و در برخوردها و قضاوت، عدالت را رعايت مي‌كرد. در روابط اجتماعي، با ديگران رفتاري پخته و پسنديده داشت و در هر محيطي كه حضور پيدا مي‌كرد همگان را تحت‌تأثير قرار مي‌داد. هم سخن مي‌گفت و هم با كردارش ديگران را به عمل صالح دعوت مي‌كرد. از تشريفات و تجملات به‌شدت دوري مي‌جست و سادگي و بي‌آلايشي را مشي خود قرار داده بود.

  • براي برادرم

برادر اين فرمانده نقل مي‌كند: «دوبار او را در جبهه ديدم. بار اول زماني بود كه براي ديدنش به پادگان شهيد حبيب‌اللهي اهواز رفتم و سراغ او را گرفتم. دوستانش خنديدند و گفتند اگر او را پيدا كردي سلام ما را هم به او برسان. مرتبه دوم در قرارگاه كربلا بدون هيچ‌گونه تكلفي در كنار ساير نيروها در آن گرماي سوزان جنوب در سنگر خوابيده بود، درحالي‌كه روزنامه رويش انداخته بود. مي‌گفتند شب نخوابيده و خيلي خسته است. او مدام در حال سركشي از يگان‌ها و هماهنگي آتش پشتيباني رزمندگان اسلام در جبهه‌هاي جنگ بود و معتقد بود هر چه قبل از عمليات تلاش كند به اذن الهي تضميني براي موفقيت لشكريان جبهه حق خواهد بود».

  • نحوه شهادت

خودروي حسن شفيع‌زاده روز هشتم ارديبهشت‌ماه سال 1366در منطقه عملياتي «كربلاي۱۰» در شمال‌غرب(منطقه عمومي ماووت) درحالي‌كه عازم خط مقدم جبهه بود، مورد اصابت تركش گلوله توپ دشمن قرار گرفت و به شهادت رسيد.

  • بخشي از وصيت‌نامه

خدايا من به جبهه نبرد حق عليه باطل آمده‌ام تا جان خود را بفروشم. اميدوارم خريدار جان من تو باشي، نه كسي ديگر. دلم مي‌خواهد كه در آخرين لحظه‌هاي زندگي‌ام، بدنم و جسم‌ام آغشته به خون در راه تو باشد، نه راه ديگر. سلام بر امت شهيدپرور و نمونه كه با حضور هميشگي خود در همه صحنه‌هاي حق عليه باطل، اسلام و امام را ياري كرده و قدرت نفس كشيدن و خواب راحت را از دشمن سلب كرده است.

  • سردار رحيم صفوي چه گفت؟

سردار رحيم صفوي، فرمانده اسبق كل سپاه در پيامي نقش او را در جنگ چنين توصيف كرده است:  «سيماي او تجلي اراده و مقاومت و تلاش و پيكارش همواره الهام‌بخش رزمندگان بود. عزيزي كه ثمره سختكوشي‌هاي او در جبهه‌ها هميشه مشهود بود. با تقويت آتش سنگين پيكارگران جبهه نور كه صف دشمنان را از هم مي‌گسست، رؤياي خام قادسيه را به كابوسي و حشتناك بدل مي‌ساخت، اوج قدرت آتش توپخانه را جهانيان در نبردهاي والفجر 8، كربلاي 5 و كربلاي8 به چشم ديدند و زبان به اعتراف آن گشودند، آنجا كه شهيد عزيز ما و همرزمانش با آتش سهمگين، لشكريان دشمن را مضمحل و ضايعات جبران‌ناپذيري بر خصم زبون وارد نمودند».

  • او برادر من بود...

سرلشكر نورعلي شوشتري

عمليات كربلاي 10 كه انجام شد آقاي محتاج، فرماندهي قرارگاه را برعهده داشت، من هم جانشين او بودم. چون پيشروي‌هايي در منطقه حاصل شده بود، قرارگاه جابه‌جايي داشت. 2 قرارگاه داشتيم؛ يك قرارگاه تاكتيكي به‌نام شهيد داوودآبادي كه روي يال زده بوديم و قرارگاه اصلي هم در پايين ارتفاعات بود. براي رسيدن به آنجا بايد از پل سيدالشهدا عبور مي‌كرديم. براي تلفن‌زدن، به قرارگاه اصلي برگشتم چون در قرارگاه شيهد داوود‌آبادي هنوز از تلفن‌هاي راه دور خبري نبود. مي‌خواستم سؤالي از برادران بپرسم. تازه رسيده بودم آنجا كه شفيع‌زاده هم آمد. بعد از سلام و احوالپرسي پرسيد: «اينجا كسي هست؟»، گفتيم: «نه، همه تو قرارگاه شهيد داوودآبادي هستند». گفت: «بايد بروم آنجا». گفتم: «صبر كنيد تلفن بزنم بعد با هم برويم». سكوت كرد. هرچه اصرار كردم داخل سنگر نيامد. در آستانه در ايستاد و به سنگر تكيه داد. من تلفني صحبت مي‌كردم و شفيع‌زاده همچنان كنار در ايستاده بود كه آقاي بهشتي وارد شد. با ماشين آمده بود. شفيع‌زاده كه معلوم بود براي رفتن خيلي عجله دارد با ديدن او فكري كرد و گفت: «خب حالا كه آقاي‌بهشتي آمد شما با او بيا من رفتم، آنجا منتظرم هستند».

راه افتاد و رفت. وقتي مكالمه من تمام شد، ما هم بي‌درنگ پشت سر او راه افتاديم. منطقه ناآرام بود. گلوله‌هاي توپ اطراف ما روي زمين مي‌ريخت. شفيع‌زاده مستقيم به جلو رفته بود. شايد براي سركشي به سراغ يكي از گروه‌هاي توپخانه رفته بود. دشمن آنجا را شناسايي كرده بود و از ارتفاعات آسوس، گوجار و شيخ‌محمد به آنجا ديد داشت. گاهي وقت‌ها كه سرو كله خصم در گولان پيدا مي‌شد آن محل در تيررسشان قرار مي‌گرفت. وقتي توقف كرديم، باران گلوله توپ عراقي‌ها بود كه بر سر ما مي‌باريد. ايستاديم و منتظر مانديم تا منطقه كمي آرام شود بعد برويم، در همين حال و وضع شفيع‌زاده رسيد.او براي اجابت از دعوت و اطاعت از دستور فرماندهي با وجود همه خطرها بي‌تأمل راه افتاد و رفت. وقتي به قرارگاه رسيديم از بچه‌ها پرسيديم: «شفيع‌زاده اينجاست؟» گفتند: «نه» تعجب كرديم. يكي از بچه‌ها گفت: «احتمالا براي سركشي رفته به توپخانه 25كربلا». دم‌به‌دم احساس نگراني مي‌كرديم. ساعت يك بعد از نصف شب بود كه آمدند و به قرارگاه خبردادند كه يك نفر در اورژانس به هوش آمده و مي‌گويد: «برادر شفيع‌زاده شهيد شده»، من كه سخت مضطرب بودم و قلبم از شدت اندوه مي‌لرزيد و اصلا به ذهنم خطور نمي‌كرد كه او شهيد شده باشد. باور نكردم و گفتم حتما اشتباه شده. كسي را فرستاديم سراغ آن برادر زخمي. او هم آمد و گفت: «بله، برادر شفيع‌زاده به فيض شهادت نايل آمده‌اند». حسي عجيب سراپايم را فراگرفت. تبسم و سخنان او را موقع خداحافظي درنظر آوردم: «توپچي كه از گلوله توپ نمي‌ترسد». با يادآوري آن صحنه بغض گلويم را گرفت و بي‌اختيار اشك چشمانم را پر كرد.

  • رسم مردانگي

تمامي عمليات‌هايي كه سردار شفيع‌زاده در آنها حضور داشت

بيت المقدس
نيروهاي ايراني با توان ۷۰٬۰۰۰ رزمنده اين عمليات را در ساعت ۳۰ دقيقه بامداد ۱۰ ارديبهشت ۱۳۶۱ با رمز «يا علي ابن ابي‌طالب» در محور اهواز- خرمشهر- دشت آزادگان، به فرماندهي مشترك سپاه و ارتش و با هدف آزاد‌سازي‌ خرمشهر آغاز كردند.

رمضان
اين عمليات در تاريخ بيست و دوم تير‌ماه تا هفتم مرداد‌ماه ۱۳۶۱ و در 5‌مرحله و در محور شرق بصره به‌صورت گسترده با فرماندهي مشترك سپاه و ارتش انجام شد.

مسلم بن عقيل
عمليات مسلم بن عقيل با رمز يا ابوالفضل العباس(ع) در محور سومار به‌صورت نيمه گسترده در تاريخ ۱۳/۷/۱۳۶۱ به فرماندهي مشترك انجام شد. اين عمليات هفت روزه، با همكاري تيپ محمد رسول‌الله سپاه و تيپ‌۵۵ هوابرد ارتش در بامداد ۹ مهر ۱۳۶۱ آغاز شد.

والفجر مقدماتي
اين عمليات با رمز يا‌الله در محور فكه - چزابه به‌صورت گسترده در تاريخ ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ با فرماندهي سپاه در منطقه عماره در ۲۰۰ كيلومتري جنوب غرب بغداد انجام شد.

والفجر يك
با رمز يا‌الله در محور جبل فوقي به‌صورت گسترده در تاريخ ۲۸ فروردين‌ماه ۱۳۶۲ انجام شد. بيشتر نيروهاي ايراني در اين عمليات از نيروهاي سپاه بودند. حين اين عمليات رزمندگان اسلام به عين خوش حمله كردند. هدف اصلي عمليات تسخير فكه (در شرق عماره) بود.

والفجر دو
اين عمليات در كردستان عراق انجام شد و با اين عمليات جبهه جديدي عليه نيروهاي عراقي گشوده شد. اين عمليات با رمز يا‌الله در محور پيرانشهر - حاج عمران به‌صورت نيمه گسترده در تاريخ ۲۹/۴/۱۳۶۲ به فرماندهي مشترك انجام شد.

والفجر 4
با رمز يا‌الله در محور سليمانيه - پنجوين و به‌صورت گسترده در ۲۷ مهر سال ۱۳۶۲ با همكاري با پيشمرگه‌هاي كرد عراقي وابسته به حزب اتحاد ميهني كردستان انجام شد و طي آن نيروهاي ايران توانستند بخشي از خاك عراق را به‌دست آورند.

خيبر
يكي از عمليات‌هاي تهاجمي نيروهاي مسلح ايران در جريان جنگ ايران و عراق بود. اين نبرد در سوم اسفند‌ماه ۱۳۶۲ آغاز شد و تا ۲۲ اسفند همان سال ادامه يافت. عمليات خيبر بخشي از تهاجم نيروهاي ايران در جريان نبرد نيزارها محسوب مي‌شود.

بدر
اين عمليات گسترده با رمز يا فاطمه الزهرا(س) در محور هور الهويزه در تاريخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۳ با فرماندهي سپاه انجام شد. چندين لشكر نيروي زميني ارتش ايران و سپاه پاسداران ايران در اين عمليات شركت داشتند.

والفجر 8
عمليات آبي خاكي كه در آن نيروهاي سپاه پاسداران و ارتش با غافلگيري نيروهاي عراقي از اروندرود عبور كرده و شبه‌جزيره فاو در جنوب عراق را گرفتند. اين عمليات در ساعت ۲۲:۱۰ روز ۲۰ بهمن ۱۳۶۴ با رمز «يا فاطمه الزهرا» در منطقه خسروآباد تا راس‌البيشه آغاز شد.

كربلاي 4
اين عمليات با رمز محمد رسول‌الله در محور ابوالخصيب به‌صورت گسترده در تاريخ ۵‌دي ۱۳۶۵ به فرماندهي سپاه انجام شد. لو رفتن اين عمليات باعث شهادت عده زيادي از رزمندگان كشورمان شد.

كربلاي 5
نيروهاي ايراني اين عمليات را با رمز «يا زهرا(س)» در محور شلمچه - كانال ماهي به‌صورت گسترده در تاريخ ۱۹ دي ۱۳۶۵ با فرماندهي سپاه آغاز كردند. در نتيجه اين عمليات نيروهاي ايران توانستند حدود ۱۵۰ كيلومتر از منطقه اشغالي شلمچه را آزاد كنند و قسمت‌هايي از جنوب عراق به تصرف ايران درآمد.

كربلاي 8
عمليات كربلاي ۸ با رمز يا صاحب الزمان (عج) در محور شلمچه - كانال ماهي به‌صورت نيمه گسترده در تاريخ ۲۱/۱/۱۳۶۶ به فرماندهي سپاه انجام شد.

عمليات كربلاي 10
اين عمليات با رمز يا صاحب الزمان (عج) ادركني در محور ماووت به‌صورت گسترده در تاريخ ۲۵/۱/۱۳۶۶ به فرماندهي سپاه انجام شد. سردار حسن شفيع‌زاده طي اين عمليات به شهادت رسيد.