تاریخ انتشار: ۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۲۳:۰۱

در چوبی قدیمی باز بود؛ کُلون آشنا و قفل سنگین. و دست‌های سرد من بر پوست گرم در بوسه می‌زد. فضا پر بود از عطر درخت. زیر درختان عَنّاب، در شمال خنکِ کوه باقِران*، زیر آفتاب مهربان کویر و خاک سرخ سرزمینم.

کیسه‌ي وصله‌دار رنگی دلم و سنگ‌ریزه‌هایی که در کیسه آرام می‌گرفت.

و صدای خدا در بالای آسیاب دِه و پدربزرگ که در بستر رُود کودکی‌ام آرمیده بود.

 

*«باقران» رشته‌كوهي است در استان خراسان جنوبي

 

عكس و متن:

علی عشقی موحد

15ساله از تهران