در مورد شبكههاي اجتماعي تا چند سال پيش ذهنيتهايي وجود داشت كه بر مبنايش موافقت چنداني با فعاليت اين رسانههاي عصر نوين نميشد مشاهده كرد. گذر زمان اما نشان داده، نميشود از فضاي مجازي گذشت و به تعبيري ديگر نميتوان ناديدهاش گرفت. نتيجه اينكه افرادي كه مخالف صريح استفاده از اين شبكهها بودند حالا خود در حال استفاده از همين رسانهها هستند؛ رسانههايي كه سرعت انتقال اطلاعات را بسيار بالا بردهاند؛ اطلاعاتي كه به صورت مداوم بهروز ميشود.
اينكه برخي از مطالب منتشر شده دروازهباني درستي ندارند و گاهي پيام به صورت وارونه منتقل ميشود را نميشود انكار كرد ولي خود رسانه راه مقابله با روشهاي نادرست را ارائه ميدهد. در طوفاني كه شبكههاي مجازي بر پا كردهاند اطلاعات غلط و نادرست، به سرعت كنار زده ميشوند و در نهايت اين چهره تابناك حقيقت است كه رخ مينمايد.
رصدكردن شبكههاي اجتماعي سرعت تحولات جامعه را نيز نمايان ميكند؛ جامعهاي كه توده بيمشكل نيست و طيفها و گروههاي مختلف آن را تشكيل دادهاند. تأثير فضاي مجازي را ميتوان در سطح جامعه مشاهده كرد؛ همچنان كه در ادبيات، سينما و ديگر هنرها. ديگر نميشود در اين روزگار زندگي كرد و فضاي مجازي را ناديده گرفت.
عنصر سرعت در انتقال پيام را نبايد فراموش كرد و اينكه فضاي مجازي به هر حال بخشي از جامعه را نمايندگي ميكند. تحليل دادههايي كه در فضاي مجازي موجود است نيازمند كاري علمي و كارشناسانه است. از دل اين فضا كه پيچيدگيهاي خاص خود را هم دارد ميتوان به شناختي تازه از نيازهاي جامعه رسيد.
2-حالا هنرمندي كه ميخواهد به جامعهاش نظر داشته باشد بايد چگونه فعاليت كند. وقتي سرعت تحولات بسيار بالاست چگونه بايد حركت كرد و چه حرفي را بايد زد كه هنگام رونمايي از آن بيات نشده باشد؟ راهحل، بررسي دقيق و كارشناسانه مسائل و معضلات اجتماعي و كوشش براي مشاهده افقهاي پيشروست. به اين معنا كه بايد چند گام جلوتر از جامعه برداريم و هنگامي كه در نقطه «امروز» ايستادهايم، افق «فردا» را ببينيم؛كاري بسيار دشوار كه عرقريزان روح ميطلبد و البته مسئوليت.
3-تجربه نشان داده وقتي حرف مردم را بيان كني و حرفت از مسئوليتي مشفقانه و صادقانه ريشه گرفته باشد، جامعه نسبت به آن بيتفاوت نميماند.
از قديم گفتهاند حرفي كه از دل برخيزد لاجرم بر دل نشيند. صداقت و مسئوليتپذيري باعث ميشود حتي بتوان برخي خطقرمزهايي كه بيدليل ايجاد شدهاند را كنار زد. مثالش فيلم «هيس! دخترها فرياد نميزنند» است؛ فيلمي كه موضوع ملتهبي داشت و عدهاي از همكاران، دوستانه به من توصيه ميكردند سراغش نروم. در نهايت اما ديدم دليلي ندارد زخم كهنهاي كه سالها جاي درمان پنهانش كردهايم را واكاوي نكنم.
فيلم ساخته شد بيآنكه از خطقرمزي عبور شود و بي آنكه احساسات جامعه جريحهدار شود.
در نهايت حرفي گفته شد كه سالها در گلو مانده بود. با خطقرمزهاي فرضي، با خودسانسوري و ناديدهگرفتن مصالح جامعه. جامعهاي كه سرعت تحولاتش را مشاهده ميكنيم براي اخلاقمدارشدن، براي پيشرفت و تعالي نيازمند گفتوگوست؛ نيازمند حرفي براي گفتن.
- نويسنده و كارگردان سينما