امسال سيامين دوره نمايشگاه كتاب براي دومين بار در شهر آفتاب با شعار «يك كتاب بيشتر بخوانيم» برگزار ميشود. از 13ارديبهشتماه هم مردم از سراسر كشور به شهر آفتاب آمدهاند تا كتابهاي مورد علاقهشان را بخرند و در طول سال از آن لذت ببرند؛ آمار حضور 40درصدي بازديدكنندگان شهرستانها نيز نشاندهنده همين موضوع است. كساني كه با كاغذي از فهرست بلندبالاي كتابهايشان بهدنبال غرفه ناشرها ميگردند، كودكان مشتاق خريد كتاب و بازيهايي كه انتظارشان را ميكشد، دانشجوهايي كه بهدنبال كتابهاي درسي آمدهاند و دوستداران كتابهاي رمان، تاريخي، ادبيات و... صحنههاي جالبي را در كنار هم ساختهاند كه تماشاي آنها نيز خالي از لطف نخواهد بود.
با وجود آنكه گفته ميشد روزهاي نخست نمايشگاه كتاب بهدليل برخي از مشكلات آمادهسازي نمايشگاه مانند عدمنصب كتيبههاي سردر غرفهها و تجهيزنشدن غرفههاي برخي از ناشران به دستگاه كارتخوان و... خبري از جمعيت قابلتوجه نيست، اما روز جمعه بهدليل برطرف شدن اين نواقص و البته تعطيلي، جمعيت بسيار زيادي به شهر آفتاب آمد بهطوري كه در همان ساعات اوليه ظرفيت كل پاركينگهاي شهرآفتاب پر شد. داخل محوطه نمايشگاه هم راهروها مملو از جمعيت بود و بازديدكنندگان بهكندي در راهروها تردد ميكردند.
- هم زيارت اهل قبور هم بازديد از نمايشگاه كتاب
حضور خانوادهها و دانشجوها بسيار زياد به چشم ميخورد. پدر و مادري به همراه 2فرزندشان مشغول بازديد از بخش ناشران كودك و نوجوان هستند. آقاي حسيني، پدر خانواده ميگويد: «تقريبا هر سال از بين اين 10روز برگزاري نمايشگاه يك روز را براي آمدن درنظر ميگيريم. روز جمعه را براي آمدن به نمايشگاه كتاب انتخاب كرديم چون هم تعطيل است و هم اينكه ما آخر هر هفته هميشه به زيارت اهل قبور ميآييم و از اين فرصت استفاده كرديم تا هم خودمان و هم فرزندانمان از نمايشگاه استفاده كنند». مادر اين خانواده نيز از وجود بخشهايي كه براي بازي بچهها درنظر گرفته شده رضايت دارد و ميگويد: «وجود سالنهاي بازي براي بچهها خيلي خوب است. بالاخره بچهها خيلي حوصله ندارند پابهپاي بزرگترها راهروي كتابها را رصد كنند اما با وعده بازي در اين سالنها قبول ميكنند كمي هم با بزرگترها همراه باشند تا بعد نوبت به بازي آنها برسد». كتابهاي موردعلاقهاش كتابهاي آشپزي است و امسال به نمايشگاه آمده تا ببيند كتابهاي تازه منتشر شده در اين زمينه را ميتواند تهيه كند يا نه. ميگويد: «همسرم به كتابهاي تاريخي و داستاني علاقه دارد و من هم كتاب آشپزي ميخوانم. بيشتر خريد براي 2 فرزندم را در ماه مهر انجام ميدهيم، با وجود اين اگر از كتابي خوششان بيايد و احساس كنيم به دردشان ميخورد برايشان حتما تهيه ميكنيم».
- كتابهاي چندجلدي، تو را ميخوانند
پسر جواني كه يك كلاه خاص به سرش دارد، با كيسههاي بزرگ كتاب و قدبلند و لاغرش جلب توجه ميكند. بار سنگيني كه حمل ميكند ما را وسوسه ميكند كه به سراغش برويم. در همان چند جمله اول متوجه ميشويم بسيار اهل مطالعه است و كتابهاي چندجلدي كتابهاي مورد علاقهاش هستند؛ «يكي از تفريحات بزرگ زندگي من كتاب خواندن است. زماني كه ميخواهم كتاب خواندن را شروع كنم زمان و مكان برايم بياهميت ميشود و كتاب بهدست ميروم در دنياي ماجرايي كه ميخوانم. عاشق كتابهاي چند جلدي هستم.» احسان، هر سال فهرست بلندبالاي كتابهاي مدنظرش را مينويسد و تا جايي كه جيبش اجازه بدهد آنها را از نمايشگاه كتاب تهيه ميكند؛ «هر سال خريد كتابهايم را براي نمايشگاه كتاب ميگذارم؛ چون همه ناشرها يكجا جمع هستند و كتابها تخفيف ميخورند. در اين چند سال هم كه حسابي قيمتها بالا رفته ديگر كتابخواني را نميتوان بهعنوان تفريح ارزان معرفي كرد. البته هم امسال و هم سال گذشته كه نمايشگاه به شهر آفتاب آمده، برايم رفتوآمد خيلي سخت شده اما از قديم گفتهاند هر كه طاووس خواهد جور هندوستان كشد». در همين حال خانمي به سمتش ميآيد و از او ميخواهد كه فهرست كتابهايش را به او هم نشان دهد. يك مشت كاغذهاي در هم و برهم از جيبهايش بيرون ميآورد و توضيحاتي به خانم ميدهد كه ديگر از آنها جدا ميشويم.
- كتابهاي تزئيني
2 مرد تقريبا درشت هيكل را مشغول رصد كردن كتابها مييابيم. گوشمان را كه تيز ميكنيم متوجه ميشويم بيشتر درباره قطر كتابها، جلد و ظاهرشان صحبت ميكنند. وقتي از آنها علت اين سبك كتاب ديدن را ميپرسيم يكي از آنها با خنده ميگويد: «براي شركتي كه راهاندازي كردهايم كتابخانه بزرگي خريدهايم و ميخواهيم آن را با كتابهاي مختلف پر كنيم. خيلي محتوايش برايمان مهم نيست. آخر ديگر وقت كتاب خواندن نميماند. اما براي آنكه شكل و شمايل خوبي داشته باشد به نمايشگاه آمدهايم تا چند جلد كتاب خوب و قطور بخريم كه سريع هم قفسهها را پركند!» دوستش در تكميل و البته ضدصحبتهاي همراهش ميگويد: «البته شركت ما بيشتر در حوزه معماري و مهندسي ساختمان است و براي همين كتابهاي مرتبط هم ميخواهيم بخريم. آنقدرها هم بيتوجه بهعنوان و موضوع كتابها نيستيم». يك نفر ديگر كه صحبتهاي ما را ميشنود پيشنهاد خريد كتاب دست دوم كه قيمتهاي بهتري دارد را به اين دونفر ميدهد. در همان زمان آقاي غرفهداري با خنده ميگويد: «حالا نان ما را آجر نكن بگذار چند جلد كتاب هم از ما بخرند».
- كلكسيوني براي كتابهاي امضادار
يكي از پايههاي ثابت نمايشگاه كتاب، خواهر و برادري هستند كه به عشق خريد كتاب با امضاي نويسنده و مترجم اصلياش، براي رسيدن روزهاي نمايشگاه ثانيهشماري ميكنند. تا به حال با همين روش كتابهاي زيادي تهيه كردهاند كه امضاي نويسندهاش را گرفتهاند. با مرضيه و مصطفي در غرفهاي كه هوشنگ مراديكرماني نشسته است و كتابهايش را امضا ميكند روبهرو شديم. مرضيه درحاليكه كتاب «شما كه غريبه نيستيد» را با امضاي نويسندهاش تحويل ميگيرد ميگويد: «براي نخستينبار برادربزرگم يك كتاب با امضاي نويسندهاش به من هديه داد. من از اين كار او خيلي خوشم آمد و يكي از بهترين هديههاي زندگيام بود. وقتي از برادرم پرسيدم چطور كتاب را با امضاي نويسندهاش تهيه كرده؟ گفت در نمايشگاه كتاب آن را از دست نويسندهاش خريده. تا آن زمان فكر ميكردم تنها در رونمايي يك كتاب، نويسنده حضور دارد و ميشود از او كتابش را با امضاي خودش تهيه كرد. براي همين يكبار امتحاني با برادر ديگرم راهي نمايشگاه كتاب شديم و ديديم برخي از نويسندهها در غرفههايي كه كتابهايشان در آنجا به فروش ميرسد حضور دارند». مصطفي از سختي پيدا كردن غرفههايي كه نويسندهها در آن هستند ميگويد: «بايد خوششانس باشي تا وقتي به غرفهاي ميرسي نويسندهاش هم آنجا باشد. با وجود آنكه اين كار خيلي زياد ما را خسته ميكند- چون چارهاي نيست و بايد غرفه به غرفه، راهرو به راهرو و سالن به سالن پيش برويم- اما وقتي با كتابهاي امضا شده به خانه برميگرديم خستگي از تنمان خارج ميشود». آنها تاكنون نزديك به 100جلد كتاب در عرض 4-3 سال از نمايشگاه كتاب جمعآوري كردهاند و اميدوارند بتوانند تعداد اين كتابهايشان را بيشتر كنند.
- فقط فرصت خواندن كتابهاي درسي را داريم
آرين، رضا، اميرخسرو و علي، 4دوست هم دانشگاهي هستند كه با هم به نمايشگاه كتاب آمدهاند. سال اول دانشگاهند و هر كدام از يك شهر در دانشگاه اميركبير قبول و با هم رفيق شدهاند. بار اولشان است به نمايشگاه كتاب آمدهاند و بيشتر قصدشان خريد كتابهاي درسي است. اميرخسرو ميگويد: «من از كاشان آمدهام و هيچ سالي نتوانسته بودم به نمايشگاه كتاب بيايم. واقعا بزرگ است و از شيرمرغ تا جان آدميزاد در آن پيدا ميشود. آن زمان كه در مصلي برگزار ميشد نيامده بودم اما با وجود اين به آمدنش و طي كردن اين مسير ميارزيد. كتابهاي درسي خوبي پيدا كردهايم كه به دردمان ميخورد». وقتي از آنها درباره خواندن كتابهاي غيردرسي سؤال ميكنيم رضا ميگويد: «درسهاي ما خيلي سنگين است و اصلا وقت خواندن كتابهاي متفرقه را نداريم. من خيلي وقت كنم كانالهاي تلگرامي را رصد ميكنم و شايد قبل از خواب اگر خوابم نبرد چند صفحه كتاب پيديافي كه در گوشيام دارم را ميخوانم براي همين كتاب غيردرسي نميخرم». آرين هم ميگويد قيمت كتابها بالاست و با بن دانشجويي برايشان بهصرفهتر است كه فقط كتابهاي درسيشان را بخرند كه بيشتر هم به كارشان ميآيد.
- خواننده كتابهاي طبسنتي هستم
سالنهاي آموزشي، دانشگاهي و عمومي مملو از جمعيت است و ازدحام در برخي از غرفهها آنقدر بالاست كه حركت كردن هم به سختي رخ ميدهد. خانمي از بخش اطلاعات سراغ ناشرهايي را ميگيرد كه كتابهاي طب سنتي عرضه ميكنند. او علاقه بسيار زيادي به طب سنتي دارد و ميگويد در برخي از درمانها تأثيري كه گرفته از درمانهاي امروزي بسيار بهتر بوده؛ «من بهصورت اتفاقي حدود 8-7سال پيش با طب سنتي از طريق يكي از دوستانم آشنا شدم. سردردهاي عجيبي داشتم كه با هيچ روشي بهبود پيدا نميكردم. دكترهاي زيادي رفته بودم و داروهاي زيادي را هم استفاده ميكردم اما هروقت سردردم شروع ميشد ديگر به اين سادگيها خوب نميشد. تا اينكه يكي از دوستانم من را به فردي كه طب سنتي ميدانست معرفي كرد. او با روشهايي كه به من گفت باعث شد تا سردردهاي شديد من به كلي قطع شود و اگر سردرد هم بگيرم باز با روشهاي سنتي ميتوانم خيلي سريع درد آن را تسكين دهم. همين موضوع باعث شد من به درمانهاي طب سنتي علاقه پيدا كنم و با وجود آنكه تا قبل از اين ماجرا اهل مطالعه نبودم با علاقه زياد كتابهاي طب سنتي را بارها و بارها ميخوانم. هنوز هم چندان به مطالعه علاقه ندارم و فقط مطالبي كه در اين زمينه است را ميخوانم. امسال هم به نمايشگاه آمدهام تا ببينم كتاب تازهاي در حوزه طب سنتي آمده است يا خير».
- اهل كتابخواني نيستيم
سالن بازيهاي نمايشگاه كتاب شهر آفتاب مملو از كودكان و بزرگترهايي است كه در ميان هياهوي كتابها دقايقي را اختصاص به بازي دادهاند. شن بازي، فوتبال، قايقسواري، دارت، تيراندازي، فوتبالدستي، گل كوچيك، گِل بازي، مجسمهسازي، اسباببازيهاي بادي و پلاستيكي، تاب و سرسره و... ازجمله بازيهايي است كه بسياري را سرگرم كرده. در اين سالن نهتنها كوچكترها و بچهها بلكه بزرگترها هم ميتوانند با وسايل مختلف خودشان را سرگرم كنند.
خانوادهاي 5نفره بعد از گشتوگذار در سالنهاي كتاب سري به اين بخش زدهاند تا بعد از خريد كتاب كمي هم خستگي دركنند. 2دختر 6 و 8ساله و يك پسر 14ساله فرزندان اين خانواده را تشكيل ميدهند. پدر خانواده ميگويد: «ما هر سال فرصت نميكنيم به نمايشگاه كتاب بياييم. با وجود اين، امسال موفق شديم روز تعطيل با بچهها به اينجا بياييم. هم كتاب خريديم و هم آمديم بازي كنيم. البته اكثر كتابهايي كه خريدهايم كمكدرسي است. فصل امتحانات شروع شده و بچهها بايد خودشان را آماده كنند. كتابهاي علمي هم برايشان ميخرم؛ اما چون بيشتر تأكيدم روي درسشان است ترجيح ميدهم هزينهاي كه بابت كتاب ميكنم براي كتابهاي درسيشان باشد. در تابستان و اوقات ديگر نوبت به خواندن كتابهاي ديگر هم ميرسد كه البته چندان علاقه به كتابخواني ندارند».
مادر اين 3فرزند به اين نكته اشاره ميكند كه آنقدر سرشان شلوغ است كه واقعا نميتوانند الگوي خوبي براي كتابخواني باشند؛ «هم من و هم همسرم شاغل هستيم و واقعا فرصتي براي كتاب خواندن نميماند. ما الگوي بچههايمان هستيم كه متأسفانه چندان در اين زمينه موفق عمل نكردهايم؛ يا پاي بازيهاي كامپيوتري نشستهاند يا پاي برنامههاي تلويزيوني. كمتر پيش ميآيد كتاب داستاني، شعري و... دست بگيريم و بخوانيم و آنها هم از خدا خواسته سمت كتاب نميروند. ميدانم كار درستي نيست اما شرايط اجازه نميدهد روش درست را پيش بگيريم».
- به جاي كتاب مانتو بخريم
مهديه و زهره عاشق كتاب هستند. كتابهاي زيادي خريدهاند اما هنوز فرصت نكردهاند تمام كتابهايي كه خريدهاند را بخوانند. با وجود اين باز هم كتابهاي زيادي خريده و قصد دارند به خانه ببرند. مهديه شيمي خوانده و زهره مهندسي پزشكي. هر دو شاغل هستند و بيشتر زماني كه فرصت ميكنند كتاب بخوانند قبل از خوابيدن است. مهديه ميگويد: «من عاشق داستان كوتاه و شعر هستم و زهره عاشق رمان. چون قيمت كتابها بالاست بعضي وقتها شريكي كتاب ميخريم؛ مثلا يك كتاب من ميخرم يك كتاب زهره و با هم عوض ميكنيم». زهره ميخندد و ميگويد: «اما شايد نزديك به 20جلد كتاب نخوانده در خانه داشته باشم. تازگيها احساس ميكنم فقط كتاب ميخريم. ديگر آنها را نميخوانيم. خيلي فضا داريم اين كتابها هم به وسايل ديگرمان اضافه و روي هم تلنبار ميشود. بعضي وقتها به مهديه ميگويم اقلا به جاي كتابهايي كه ميخريم و يك گوشه مياندازيم چهار دست لباس و مانتو بخريم؛ دو بار تنمان كه ميكنيم!»
- ابرهايي كه براي باريدن ميآيند
سالنهاي نمايشگاه كتاب آنقدر وسيع است و آدمهاي در حال رفتوآمد آنقدر زياد هستند كه گذر زمان را در چنين فضايي به هيچ عنوان احساس نميكنيد. صداي اذان ظهر و رفتن مردم به سمت اغذيه فروشيهاي اطراف و لم دادن روي چمنهاي نمايشگاه خبر از گذشتن نيمي از روز ميدهد. هر كس بهدنبال گوشهاي است تا غذايش را بخورد، بستنياش را گاز بزند و كتابهايي را كه خريده گوشهاي ولو كند تا شايد بعد از دقايقي نفس تازه كردن به نمايشگاه كتاب برگردد يا كلا خريدهايش تمامشده و قصد برگشت دارد. هوا آفتابي است اما ابرهاي تيره پشت سر نويد هواي باراني را ميدهد كه دير يا زود بار ديگر خواهندباريد. هواي نمايشگاه كتاب و كتابخواني سالهاست به همين صورت است. گاهي ابري، گاهي باراني و گاهي آفتابي.
- كتاب نميخوانم كتاب گوش ميدهم
كتاب صوتي، سبكي از كتابخواني است كه شايد با آمدن اپليكيشنهاي جديد، افراد زيادي را به سمت خود كشانده باشد. پريسا يكي از اين افراد است كه ميگويد از وقتي با كتاب صوتي آشنا شده و كتاب را به جاي خواندن، گوش داده بيشتر به مطالعه علاقهمند شده است. با وجود آنكه كتابهاي صوتي را بيشتر دوست دارد اما به همراه دخترخالهاش آمده تا گشتي در نمايشگاه كتاب بزنند و اگر كتابي به چشمشان خورد كه مورد علاقهشان بود آن را بخرند. پريسا ميگويد: «من تا قبل از آنكه گوشدادن كتاب را تجربه كنم هميشه فكر ميكردم نميتوانم روي صدا تمركز كنم. چندان هم وقت مطالعه كتاب كاغذي را ندارم. چون ساعات زيادي را يا پشت فرمان هستم يا سركارم يا در خانه پاي تلويزيون مينشينم. بهطور اتفاقي با يك اپليكيشن كتاب صوتي آشنا شدم. چند كتاب رايگان آن را گرفتم و در ماشين حين رانندگي به جاي موسيقي به آن گوش دادم. براي خودم باوركردني نبود كه اينقدر خوب من را جذب خودش كرد. از آن به بعد بود كه سعي كردم اگر كتابخوان خوبي نيستم كتاب گوشكن خوبي باشم». دخترخاله پريسا اما عاشق كتابهاي شعر است و بارها و بارها آنها را ميخواند و ميگويد: «علاقه من خواندن شعر است و خودم هم بعضي وقتها شعر ميگويم اما آنقدر ارزش ندارند كه بخواهم به كسي نشان دهم. با وجود اين خواندن شعر به من آرامش ميدهد اما باقي كتابها براي من جذابيتي ندارند».