این کتاب، بخشی از کتاب «آسیبشناسی روانی عمومی» کارل یاسپرس، فیلسوف و روانپزشک آلمانی است. یاسپرس در این کتاب، با توجه به مبانی فلسفیاش به تحلیل رواندرمانی و موضوعات مرتبط با آن میپردازد و معتقد است که در میان شاخههای روانپزشکی، هیچ کدام غنیتر از رواندرمانی نیست. به رغم مباحث تخصصی یاسپرس در زمینهی رواندرمانی، مطالب این کتاب برای کسانی که به مسائل فلسفی و روانشناختی علاقه دارند و در جستوجوی اطلاعاتی در این زمینهاند، مناسب است.
نشست هفتگی شهرکتاب، روز سهشنبه نوزدهم اردیبهشت ساعت به نقدوبررسی کتاب «ماهیت رواندرمانی» اختصاص یافت. در این نشست دکتر شهلا اسلامی، دکتر عبدالله نصری و دکتر فربد فدائی حضور داشتند.
- علاقه به دفع مجهولات
فدائی در آغاز این نشست به دامنهی فراخ فعالیتهای یاسپرس در حوزههای مختلف اشاره کرد و اظهار داشت: بحث امروز نه دربارهی یاسپرس است و نه دربارهی کلیت کار وی؛ تنها دربارهی کتابی به نام ماهیت رواندرمانی سخن خواهیم گفت. جا دارد جلسات متعددی به یاسپرس و آثار وی از دیدگاه روانشناسی، فلسفه و انسانگرایی اختصاص داده شود. از آنجاکه تصور میکنم آب را باید از سرچشمه نوشید، این کتاب را ترجمه کردهام. بسیاری اوقات آگاهی ما از افکار و عقاید عمده از ورای ترجمههایی صورت میگیرد که خود از منابع دیگری به دست آمدهاند؛ ما بسیاری اوقات به منابع اصلی دسترسی نداریم؛ بهویژه اینکه آن منابع به زبان دیگری جز زبان انگلیسی باشد. این باعث تاسف است؛ چراکه زبان انگلیسی تنها بخش کوچکی از گنجینهی علوم، هنر و ادبیات جهان را در خود دارد؛ سایر زبانها نیز اهمیت فراوان دارند.
وی افزود: ابتدا بر این باور بودم که شاید بتوانم ترجمه را از زبان اصلی صورت دهم؛ اما دریافتم چنین کاری با بضاعت من ناسازگار است. ترجمهی انگلیسی «آسیبشناسی روانی عمومی» را در نظر آوردم؛ این اثر خود از منظر روانشناسی شاهکاری است. بنابراین از زبان انگلیسی ترجمه کردم؛ اما این کتاب را دکتر امیر نصری که در حوزهی فلسفه تخصص دارد، با اصل آلمانی مطابقه کرده است. بسیاری از نکات که برای من خیلی روشن نبود به کوشش او گشوده شد. من تفسیر را بر عهدهی خواننده نگذاشتهام؛ آنچه گمان میرفت منظور نظر یاسپرس است به طور دقیقتری عرضه کردهام.
فدائی در ادامه دربارهی یاسپرس گفت: او یک فرد جامعالفنون و جامعالعلوم است؛ او روانپزشک، فیلسوف و انسانگرای آلمانی است. یاسپرس در جهان اندیشهی قرن بیستم شخصیت برجستهای است. او به جذب دانش علاقهمند بود؛ میتوان به نقل از هدایت گفت به دفع مجهولات علاقه داشت. او در پی مطالعهی چیزهایی بود تا با آنها به دانشی کامل دست یابد؛ بنابراین به پزشکی علاقهمند شد؛ چراکه به زعم وی در آن علوم تجربی و علوم انسانی با یکدیگر وجه مشترکی مییابند. او از آغاز مطالعهی علوم پزشکی، روانپزشکی را در نظر داشت. او کار خود را در کلینیک دانشگاه هایدلبرگ آغاز کرد. رویکردهای وی و دستاوردهایش در علم پزشکی نیز مطرح است؛ چراکه در آلمان روانپزشکی، مغز و اعصاب را هم شامل میشده است؛ حتا بسیاری از کشفیات بزرگ عصبشناسی به همت روانشناسان صورت گرفته است.
وی ضمن معرفی برخی دانشمندان این حوزه افزود: یاسپرس در مرور گذشتهی خود میگوید در این بیمارستان ارزندهترین سنتهای پژوهشی آلمان در جریان بود. یاسپرس در مسائل مختلف روانپزشکی توانمند بود؛ با توجه به این امر و به واسطهی پیشنهاد یک ناشر و ترغیب رییس بیمارستان یادشده، کتابی در زمینهی آسیبشناسی روانی نوشت. نخستین ویراست کتاب آسیبشناسی روانی عمومی (آن را مهمترین اثر روانپزشکی در قرن بیستم میدانند) در ۱۹۱۳ منتشر شد. این اثر در ابتدا مجلد کوچکی بود؛ اما در گذر زمان به آن افزوده شد تا اینکه به صورت مجموعهای با بیش از هزار صفحه در آمد؛ آخرین ویراست آن در سال ۱۹۵۹ صورت گرفت.
فدائی پیشینهای مختصر از تدوین و نشر اولین آثار مکتوب در حوزهی روانشناسی ارائه کرد و از آنپس اظهار داشت: یاسپرس در ۱۹۱۶ به استادی در رشتهی روانشناسی منصوب شد؛ از دانشگاههای دیگر آلمان نیز درخواست تدریس داشت؛ اما علاقهمند بود در هایدلبرگ بماند؛ از آنپس در ۱۹۲۱ به عنوان استاد فلسفه منصوب شد. او در ابتدا دیدگاههای روانپزشکی خود را عرضه میکرد؛ اما از آنپس به تدریج به فلسفه گرایش بیشتر یافت؛ گرچه هیچگاه رسما خود را بهعنوان فیلسوف مطرح نکرد. یاسپرس در ۱۹۳۷ از کرسی دانشگاهیاش معزول و از سخنرانی و نشر آثار محروم شد. زندگی وی در آثار و حتا و در دیدگاه و مشرب روانپزشکیاش تاثیر بسیار داشت.
وی ادامه داد: یاسپرس در ۱۹۴۵ دوباره در دانشگاه هایدلبرگ به کار مشغول شد و بر ویرانهها آبادانی را آغاز کرد. او در ۱۹۴۸ به سوییس رفت. مجموعهی آثار وی از منطق فلسفی تا تاریخ عقاید و سیاست گسترده است. کتاب آسیبشناسی روانی عمومی هفتمرتبه با تجدید نظر چاپ شده است. یاسپرس دیگر مستقیما در بیمارستان کار نمیکرد؛ اما مرتبا در مجامع علمی روانشناسی حضور داشت و از کشفیات و دیدگاههای جدید آگاه میشد. از اینروی کتاب خود را مرتب عمق و غنا بخشید. بدیهی است که او ابتدا تاثیر ماندگاری بر روانشناسی کشورهای آلمانیزبان گذاشت. در آن مقطع در سایر کشورها به دیدگاههای فروید توجه بسیار میشد؛ اما در آلمان اینگونه نبود؛ چراکه آرای وی بیشتر فرضیهپردازی تلقی میشد. دیدگاههای یاسپرس در دههی ۱۹۵۰ به گسترهی روانشناسی بریتانیا راه یافت؛ اما نخستین ترجمه از کتاب جامع روانشناسی او در ۱۹۶۳ به همت دو استاد روانشناسی دانشگاه منچستر صورت گرفت. این امر باعث نشر بیشتر افکار وی شد. سازمان جهانی بهداشت به شیوهی طبقهبندی یاسپرس از نشانههای روانی توجه کرد؛ از آنپس طبقهبندی انجمن روانپزشکان آمریکا برمبنای کار وب و کرپلین صورت گرفت تا زبان مشترکی برای پژوهش میان پژوهشگران وجود داشته باشد.
فدائی افزود: آنچنانکه گفته شد، کتاب یاسپرس در ۱۹۱۳ نوشته شده است. این کتاب از نظر سختترین منتقدان از نظر ساختارهای بنیادین نیازی به تغییر و تحول ندارد؛ اساسی که او در نظر آورده است به قدری محکم و علمی است که میتواند خود را با پیشرفتهای علم اعصاب تطبیق دهد. صاحبنظران روانپزشکی عقیده دارند که کتاب یادشده در فهرست اولویتهای مطالعهی روانپزشکان و روانشناسان متفکر در طول قرن بیستویکم نیز قرار خواهد داشت. در این فرصت نمیتوان به مبنای اندیشههای یاسپرس پرداخت؛ همچنین نمیتوان چگونگی دستیابی او به بنیانی برای ارزیابی دانش روانشناسی را دریافت؛ اما یاسپرس به آثار برنتانو و هوسرل توجه کرد و پدیدارشناسی هوسرل را به شیوهای که برای دانشمندان علوم تجربی مفید باشد استخراج کرد و مبنای پدیدارشناسی خود قرار داد: پدیدارهای عمل و شیء که در قالبهای مختلف علمی میگنجند.
وی در انتها به کتاب «ماهیت رواندرمانی» اشاره کرد و برخی مولفههای آن را برشمرد؛ فدائی گفت: این مجلد کوچک را یاسپرس خود در سال ۱۹۵۹ جداگانه منتشر کرده است. یاسپرس دربارهی این اثر میگوید: امروزه رواندرمانی تقریبا هرکسی را به خود مشغول کرده است؛ وضعیتی است که از نیمهی قرن بیستم میلادی تا به امروز وجود دارد و حتا بیشتر هم شده است. آنکه به تجربهی رواندرمانی تمایل دارد بهتر است بداند چه کاری را انجام میدهد و باید توقع چه چیز را داشته باشد. او همچنین میگوید: در این مجلد مختصر دو بخش از کتاب آسیبشناسی روانی عمومی را دوباره منتشر میکنم؛ اینها بخشهایی است که به وضوح با رواندرمانی سروکار دارد؛ مباحث به صورتی جمعآوری شده است که برای همه فهمپذیر است؛ در صورتیکه در چهارچوب کتاب مفصل من برای بیشتر مخاطبان آن به سهولت در دسترس نیست.
فدائی در انتها اقوال برخی صاحبنظران دیگر دربارهی اثر یادشده را به اجمال برشمرد.
- رواندرمانگر و انسان به مثابه یک کل
نصری به جایگاه یاسپرس و اهمیت وی در فلسفهی قرن بیستم اشاره کرد و اظهار داشت: متاسفانه یاسپرس کمتر در ایران شناختهشده است؛ چهبسا باید تاکید کرد بر اینکه در قیاس با هایدگر توجه به یاسپرس نزد پژوهشگران ایرانی بسیار اندک است؛ بهویژه اینکه آن دو روابط بسیار نزدیکی با یکدیگر داشتهاند، حائز اهمیت است. یاسپرس چند اتوبیوگرافی نوشته است. من در پی بررسی ترجمهی انگلیسی «زندگینامهی فلسفی من» دریافتم که فصلی از این اثر در زمان حیات وی منتشر نشده است؛ این بخش دربارهی هایدگر است. یاسپرس در وصیت خود خواسته است، فصل یادشده پس از مرگ خودش و هایدگر منتشر شود. این بخش منتشر شده و در ترجمهی فارسی آن نیز گنجانده شده است. نکات مطرح در این بحث بسیار در خور تامل است؛ چراکه میدانیم یکی از نقاط ضعف در زندگی هایدگر ارتباط او با نازیسم است؛ هرچند برخی علاقهمندان او در ایران مایل به پذیرش آن نیستند؛ حال آنکه در غرب دهها کتاب در اینباره نوشته شده است.
وی به فراز و فرود روابط میان یاسپرس و هایدگر اشاره کرد و از آنپس گفت: نکتهی حائز اهمیت دربارهی یاسپرس چند بعدی بودن او است؛ او در حوزههایی چون حقوق، پزشکی، روانپزشکی و فلسفه عمیقا مطالعه کرده است. از اینروی وقتی یاسپرس با مقولهای چون روانشناسی رویارو میشود کل فلسفهی آن را در نظر میآورد. او در حوزهی روانشناسی دو کتاب مهم دارد؛ یکی همان آسیبشناسی روان عمومی است که مولفهها و اهمیت آن برشمرده شد؛ دیگری «روانشناسی جهانبینیها» نام دارد. امید میرود هر دوی این آثار به فارسی برگردان شود؛ مطلوب است روانشناسان و روانپزشکان از سویی و اهل فلسفه از سوی دیگر بر سر این آثار گفتوگوهایی را صورت دهند.
نصری به رویکرد پدیدارشناسانهی یاسپرس در کارش اشاره کرد و افزود: در اینجا پرسشی مطرح است مبنی بر اینکه آیا پدیدارشناسی وی همان پدیدارشناسی هوسرلی است؟ در پاسخ به این پرسش میتوان پاسخ منفی داد؛ آنچنانکه رویکرد هایدگر در این زمینه چون رویکرد هوسرل نیست. در فلسفههای اگزیستانس نداشتن فهمی انتزاعی و پیشینی اهمیت دارد؛ البته نگاه یاسپرس به متافیزیک با نگاه هایدگر به این مقوله بسیار متفاوت است؛ او به خوبی متوجه این است که چهبسا هیچ فیلسوفی نتواند از متافیزیک بگذرد؛ همهی فلاسفه در چهارچوب متافیزیک قرار گرفتهاند؛ حال آنکه روش مواجهه با مسائل فلسفی میتواند متفاوت باشد. از دیگرسو یاسپرس در بسیاری موارد درمییابد که نمیتوان مسائل را به شکلی پیشینی و تنها با استدلال و برهان اثبات کرد؛ بر همین اساس بحث کنش در فلسفههای اگزیستانس با مسالهی فهم ارتباط مییابد؛ بنابراین در بحث از هرمنوتیک مباحث شلایرماخر یا دیلتای مطرح نیست؛ هرمنوتیک فلسفی در اینجا مراد است. از اینروی یاسپرس ضرورت صورتبندی کار روانی از نزدیک را دریافت.
نصری افزود: بنا بر آنچه گفته شد، نگاه او به مقولهی رواندرمانی خاص است؛ آثار نگاه فلسفی یاسپرس در رویکردهای یادشده به خوبی دیده میشود. یاسپرس به فروید و یونگ توجه دارد. او به ناخودآگاه اعتقاد دارد، ولی از آنجا که یک فیلسوف اگزیستانیالیست بیشترین تاکید را بر آزادی و انتخاب و اختیار دارد، میخواهد از سویی ناخودآگاه را بپذیرد و از دیگرسو در چهارچوب فلسفهی خویش بر آزادی و اختیار انسان نیز صحه بگذارد. از اینروی میتوان دید که او هیچیک را فدای دیگری نمیکند. در فلسفهی یاسپرس مفهوم دیگری به نام خودروشنگری وجود دارد؛ میتوان شکل تاثیرگذاری این مفهوم در مباحث او حول رواندرمانی را دریافت؛ گویا او متوجه این امر است که یک رواندرمانگر نمیتواند با ذهنی خالی و تهی یا صرف مطالعاتی در حوزهی رواندرمانی کار خود را پیش ببرد.
وی بر اهمیت ارتباط وجودی میان پزشک و بیمار از سوی یاسپرس اشاره کرد و اظهار داشت: یاسپرس در نهتنها در این کتاب، که در دیگر آثارش بر اهمیت این موضوع تاکید کرده است. او ارتباط میان پزشک و بیمار را با تاکید «ارتباط وجودی» مینامند؛ به زعم وی پزشک یا رواندرمانگر نمیتواند بیمار را بهعنوان یک ابژه در نظر آورد. او همچنین بر ویژگیهای خاص و ضروری یک رواندرمانگر تاکید کرده است؛ به این معنا که هرکسی صرف یک مدرک نمیتواند درگیر مسائل رواندرمانی شود؛ چنین فردی باید مختصات و ویژگیهایی داشته باشد تا بتواند از عهدهی این امر برآید. یاسپرس بر این عقیده است که یک رواندرمانگر باید انسان را بهعنوان یک کل در نظر آورد؛ اهمیت این نکته در این است که از سوی یک فیلسوف مطرح میشود؛ او از نظرگاه انسانشناسانهی خود معتقد است که انسان یک مجموعه است؛ آدمیان با تمام وجود خود با مسائل مواجه میشوند نه با عقل یا اندیشهی محض. در تفکر انسانشناسانهی یاسپرس عناصر بسیاری لحاظ شده است که بسیار اهمیت دارد.
نصری در انتها برخی مولفههای دیگر یک رواندرمانگر را از منظر یاسپرس طرح کرد و مصادیقی از آن را برشمرد.
- هنر رواندرمانگری
اسلامی بر پیوستگی زندگی یاسپرس با تفکرات فلسفیاش تاکید کرد و ذکر چند نکتهی دربارهی زندگی وی را ضروری دانست؛ وی گفت: یاسپرس بهواسطهی نوع تربیت به راحتی زیر بار مقررات مدرسه نمیرفت و همواره با مدیرش مشکل داشت. جالب توجه است که بسیاری از فلاسفه اینگونه بودهاند؛ آنها با نظام آموزشی حاکم مشکل داشتند و مقررات را نمیپذیرفتند. یاسپرس از کودکی به فلسفه علاقهمند بود؛ آنچنانکه در هفدهسالگی به خواندن آثار اسپینوزا روی آورد. او ضعف و مرضی همیشگی را با خود داشت؛ بیماری موجبات تفکر را برای وی فراهم آورد؛ بسیاری از تفکرات و اندیشههای یاسپرس ناشی از این وضعیت است. آنچنان که گفته شد، این پیشینه به نوعی در تناقض با رویکردهای یک فیلسوف وجودی است.
وی افزود: آشنایی یاسپرس با گرترود مایر (همسرش) در صورتبندی نگاه او به انسان بسیار تاثیر داشت؛ مایر یک یهودی بود که شکل رویاروییاش با مشکلات میتوانست تاثیر بسیار بر یاسپرس داشته باشد. یاسپرس از ابتدا با این پرسش درگیر بود: چگونه باید زندگی کرد؟ او در پی یافتن پاسخ این پرسش حقوق و پزشکی را پی گرفت؛ حال آنکه گویا نمیتوان این پرسش را پاسخ داد. او در بیمارستان هایدلبرگ از پس رویارویی با بیماران درمییابد هریک از آنها دنیایی جداگانه از فرد دیگر دارد. در آن مقطع بیماری روانی، بیماری مغزی تلقی میشد؛ یاسپرس متوجه رکود علمی در این زمینه بود و عامل آشفتگی فکری در حوزهی روانپزشکی را موضوع آن می دانست. به اعتقاد او موضوع روانپزشکی انسان است؛ از اینروی بسیار دشوار است و نظر واحد دربارهی بسیاری از مفاهیم آن وجود ندارد. اینچنین، رای یاسپرس در برابر نظرگاه حاکم قرار میگیرد.
اسلامی اهمیت فلسفه و روانشناسی نزد یاسپرس را ناشی از وضعیت یادشده دانست و تاکید کرد: او کتاب آسیبشناسی روان عمومی را در این مقطع نگاشته است. آنچنانکه گفته شد این اثر بر مبنای پدیدارشناسی هوسرل نوشته شده است. هوسرل نیز به روانشناسی توجه داشته و از آن بهعنوان روانشناسی توصیفی نام میبرد. یاسپرس نیز توصیف تجربههای درونی بیمار را بهعنوان پدیداری در ضمیر آگاه او میداند که توصیفش ممکن است. روانشناسی حاکم در آن مقطع روانشناسی تبیین نظری نام داشت؛ به این معنی که میتوان یک انسان را تبیین کرد و دلیل ابتلای او به بیماریهای روانی و نیز روش درمانش را یافت. در برابر این رویکرد یاسپرس روانشناسی تفهمی را برگرفته از آرای دیلتای تعریف کرد. یاسپرس از ورای این روش رواندرمانی را نوعی هنر میداند؛ هنری که در آن همهچیز قائم به شخصیت رواندرمانگر است. به عقیدهی یاسپرس یک رواندرمانگر خوب باید این توانایی را در خود ایجاد کند که بر اساس شم درونی تصمیم بگیرد نه با استدلال علمی.
وی ادامه داد: یاسپرس در آثار خود به دنبال یافتن راهحلی برای درمان مشکل افرادی است که از حیث ارتباطهای روانی مشکل دارند؛ او میخواهد ایشان را به خودکاوی وادارد؛ به زعم وی باید فرد خودش فعال شود و به دنبال درمان خویش باشد. در اینجا رواندرمانگر به فیلسوف شبیه میشود؛ او وقتی میتواند موفق شود که بیمار را به نوعی شفافسازی درونی وادارد. به عقیده یاسپرس یافتن روشهایی برای درک تمامیت انسان ناممکن است؛ چراکه تمامیتها فرضی است و انسان موجودی تمامیتناپذیر و عینیتناپذیر است؛ انسان موجودی است فراتر از آنچه دربارهی خود میداند؛ بنابراین نمیتوان به سادگی او را تبیین کرد. یاسپرس میگوید: در حوزهی روانپزشکی هرگز نمیتوان با وسایل علمی به شناخت کامل انسان رسید. به عقیدهی او پزشک با آگاهی از این مطلب میتواند هر فردی را نجات دهد.
اسلامی در انتها شکل ورود یاسپرس به حوزهی فلسفه و شکل تاثیرپذیری او از افرادی چون کییرکگور و کانت را به اجمال تشریح کرد.