گاهي اوقات صدمه اصلي، سوختگي است و گاهياوقات مشكل اول مصدوم، خونريزي كردن. آتشنشان ماهر، اولويت را به مشكلات اصلي و حياتي مصدوم ميدهد و مشكلات غيراصلي را در مرحله دوم و سوم درمان قرار ميدهد.
همه پزشكها و اقتصاددانان و مديران، در كارشان مشغول اصلي و فرعي كردن مشكلات هستند. پزشك هميشه ابتدا دردي را درمان ميكند كه حيات مريض به آن وابسته است. مدير بخش اقتصادي هميشه بهدنبال رونق كسب و كار و ايجاد شغل و درآمد بيشتر براي كارخانه است. روانشناسها هميشه همسران را به تفكر بيشتر در اهميت اصل زندگي زناشويي و گذرا بودن مشكلات و كدورتها دعوت ميكنند. يكي از مشكلات بزرگ ما در حل مسئله، رفتن سراغ مسائل فرعي و كنار گذاشتن امور حياتي و اصلي است. بهعنوان مثال ازدواج جوانها به نسبت تجملات جشن ازدواج بايد اصل شناخته شود اما امروز تجملات فرعي يك اتفاق، آنقدر درنظر مردم بزرگ شده است كه جوان بهخاطر اهميت دادن به اين فروعات از اصل ازدواج باز ميماند و فرصت طلايي دوران جواني، يعني بين 20 تا 30 سالگي را از دست ميدهد. نمره بالا گرفتن در روند تحصيلي كودك، فرع تحصيلكردن و تعالي كودك است.
متأسفانه نمره براي برخي از والدين آنقدر ارزش پيدا ميكند كه كودك را براي نمره بالاتر تحت فشار ميگذارند و دوران خوش تحصيل را بر دانشآموز و خودشان تلخ ميكنند. اگر پدر و مادر اصل و فرع مسئله را بهدرستي تشخيص دهند، با كودكشان بهخاطر نمره بيشتر يا كمتر كلنجار نميروند و كودك را از آرامشي كه به آن نيازمند است محروم نميكنند. مديريت قوي و اصولي در جامعه نيز به اين شكل است كه مدير حوادث اصلي و فرعي را از هم تفكيك ميكند و گرفتار سياسي بازي و جنگيدن با مشكلات دست چندم نميشود. يك مدير موفق قبل از هر كاري مشكلات را اصلي و فرعيميكند و اولويت كاري خودش را به اصليها داده و فروعات او را از تمركز بر اصول بازنميدارد. انسان موفق هم، نداي عقل را در اهميت دادن به اصول يك زندگي موفق و كنار گذاشتن فروع ميشنود و تك تك مسائل زناشويي و خانوادگي و فاميلي و حزبي و ملي را با اين محك برانداز ميكند. با اين حساب موفقيت خيلي به ما نزديك است.