از همان در ورودي كتابخانه، توي حياط شيطنتهايشان را شروع ميكنند؛ گلهاي رز حياط را ميچينند. آب به روي هم ميپاشند و كيف هم را ميقاپند. تصوير شيطنتهايشان را كه توي در شيشهاي مخزن كه روبهروي ميز امانت است، از پشت ميزامانت ميبينم. اين در سكوريت مخزن، حكم دوربين مدار بسته را براي ما دارد. هر كسي، بخواهد از پشت ميلهها، از پيادهرو به طرف كتابخانه بپيچد و وارد حياط كتابخانه بشود تا به مخزن كتاب برسد، من و همكارم، انعكاس تصوير او را از توي در سكوريت ميبينيم. يكبار، يك عضو كه كتابهايش تأخير طولاني داشت. يواشكي كتابها را آورد و روي ميز مطالعه نشريات گذاشت و رفت. تصويرش را ديدم. به روي خودم نياوردم. يا آن يكي، چند تا مجله از بخش نشريات بياجازه برداشت و رفت. اگر مسئولي بخواهد بازديد سرزده از كتابخانه داشته باشد، ما مثل زلزله، چند ثانيه زودتر، متوجه آمدنش ميشويم.
وقتي پنجتاييها، با سر و صداي زياد به ميز امانت ميرسند، سلام ميدهند و سريع از مخزن يك به مخزن دو ميروند تا از جلوي چشم من دور باشند و بيشتر شيطنت كنند. مخزن يك و دو كه ميگويم فكر نكنيد كه از يك كتابخانه خيلي بزرگ حرف ميزنم. مخزن يك، 80 متر بيشتر نيست، مخزن دو هم قسمتي از سالن مطالعه پسرهاست كه با پارتيشن و قفسه جدايش كردهايم و اسمش را گذاشتهايم مخزن دو. يك زيرپله 6 متري روبهروي مخزن يك داريم كه 350 نسخه، كتاب كودكمان را آنجا چيدهايم. نقاشيها و كاردستيهاي بچهها را به ديوار شيبدار زير پله چسباندهايم. كل كتابهايمان هم تقريباً 32 هزار جلد است. البته مثل مادرهايي كه بچههايشان را دكتر يا مهندس صدا ميزنند، من هم كتابخانهام را ملي صدا ميزنم، گاهي وقتها كه مراجعان ميپرسند كتابهايتان در چه حد است ميگويم: «در حد كتابخانه ملي!»؛ ميخندند.
خلاصه آنقدر از اين مخزن به آن مخزن ميروند و شيطنت ميكنند كه صدايم درميآيد و به آنها ميگويم اينقدر دور نزنند. يك يا دو روز در هفته را كه تكاليف درسيشان كمتر است براي آمدن به كتابخانه بگذارند، اگر هر روز بيايند احتمال دارد شيطنتهايشان خستهام كند. ولي اگر هفتهاي يكيا دوبار بيايند، هم وقت كافي براي خواندن همه كتابهايي كه امانت گرفتهاند، دارند، هم من از آمدنشان لذت خواهم برد.
با همديگر مشورت ميكنند. يكشنبه را انتخاب ميكنند. حالا هر يكشنبه، يكراست از مدرسه به كتابخانه ميآيند. مستقيم ميروند بخش نوجوانان. كمتر شيطنت ميكنند، بيشتر براي انتخاب كتاب رقابت ميكنند، كتابهايي را كه خواندهاند به همديگر معرفي ميكنند. گاهيوقتها در بخش نوجوانان مينشينند و درباره كتابهايي كه خواندهاند باهم حرف ميزنيم. من هم كتابهاي متناسب با سنشان مثل كتابهاي طنز و تخيلي كه نوجوانها خيلي به آنها علاقه دارند، معرفي ميكنم.
حالا يك جلسه6نفره غيررسمي نقد و بررسي و معرفي كتاب داريم.
يكشنبه هر هفته منتظرشان هستم.