قاچاقچي چوب بود و محل فعاليتش جنگلهاي شمال. پرسيدم: «نميترسي گير مأموران بيفتي؟» جواب داد: «هم خودم احتياط ميكنم هم اينكه اره برقيام فوقالعاده است.» پرسيدم: «چطور؟» گفت: «چند سال پيش دوستم از ژاپن برايم يك اره برقي آورد كه صدايش موقع كار در حد صداي زنبور است. درواقع اصلا صدايش شنيده نميشود.»
خواستم بگويم ميداني با بريدن درختها چه بلايي سر محيطزيست ميآوري، ديدم چنين پرسشي از او خطاست. براي او كه قاتل خاموش و بيصداي جنگل است تنها چيزي كه اهميت دارد اين است كه به قول خودش زندگياش را بگذراند و از نظر او بريدن درختان راهكاري است براي كسب درآمد و سير كردن شكم زن و بچهاش.
تازه او تنها كار ميكرد و دارودستهاي نداشت. درست برعكس ماجراي يك قاچاقچي ديگر در همان حوالي كه در وصفش شنيدم 5 نفر قلچماق برايش كار ميكنند و خلاصه بروبيايي دارد و مافيايي در منطقه راهانداخته است. مافياي چوب كه به جان درختان ميافتند و اگر درختي بيفتد و خبرش به پاسگاه برسد، فردي كه به مأموران قانون اطلاع داده، جانش به خطر ميافتد. اين را هم يك محلي برايم تعريف ميكرد و يكي دو ماجرا هم برايم گفت درمورد افرادي كه ماجراي قاچاق چوب را گزارش دادهاند و از آن تاريخ ديگر كسي آنها را نديده است. شايد كمي اغراق ميكرد، ولي روح كلي حرفهايش منطبق با واقعيت بود.
بحث سودجويان و سوداگران به كنار، برخي از تخريبهاي محيطزيست، از سوي عدهاي صورت ميگيرد كه براي نان شبشان خلاف ميكنند. اينها اگر كار درست و درماني داشته باشند، بعيد است سراغ چنين اعمالي بروند. دولت بايد بحث اشتغال را بهخصوص در اين مناطق جديتر بگيرد و درمورد دارودستههايي كه به شكل تبهكارها و گنگسترها در جنگل فعاليت ميكنند هم نيازمند اعمال قانون قاطعانهتري هستيم تا شايد جنگلهايمان از قتل خاموش درختان در امان بمانند.
- نويسنده و كارگردان سينما