ويلاييها داستان رشادتهاي زنان فرماندهها و رزمندگان 8سال دفاعمقدس است و از اين جهت نگاه جديدي به حوزه سينماي جنگ در ايران دارد. اما قصه ساخت اين اثر براي منير قيدي يك دغدغه 10ساله بوده كه در خرداد سال گذشته به تهيهكنندگي سعيد ملكان بهثمر رسيد. در اين گفتوگو با اين كارگردان زن سينماي ايران درباره اين دغدغه، شرايط توليد، انتخاب ژانر دفاعمقدس با رويكرد زنانه و... گفتوگويي كردهايم.
- خانم قيدي شما سالها براي ساخت اين فيلم زمان سپري كردهايد و قطعا بارها متوجه شديد كه براي ساخت يك اثر در بستر جنگ چقدر سختي وجود دارد. اما همچنان از هدف خود دست نكشيديد تا اين فيلم به نتيجه رسيد. با وجود تمام اين مشكلات چطور براي ساخت نخستين فيلم خود سراغ چنين ژانري رفتيد؟ آيا رويكرد زنانه فيلم براي شما اهميت بيشتري از قصه اصلي داشته است؟
از ابتدا قرار نبود فيلم بسازم. يعني دغدغهاي نداشتم. همان سالها در آخرين فعاليتم در سينما، منشي صحنه فيلمي از مجيد مجيدي بودم و تازه ازدواج كرده بودم. شايد فكر ميكردم روزي فيلمساز شوم ولي اينكه حالا حتما نخستين فيلمام در چنين ژانري باشد در ذهنم نبود. در اصل برخورد با سوژه اصلي ويلاييها باعث شد من سراغ ساخت فيلم اولم بروم.
- برخورد با اين سوژه چگونه براي شما بهوجود آمد؟
خانم فاطمه قديريان، همسر آقاي جواد نوروزبيگي تهيهكننده سينما، ازجمله كساني بود كه در آن سالها مدتي در اين منطقه در انديمشك زندگي كرده بود. روزي خاطرهاي در ارتباط با آن سالها براي من تعريف كرد و اين جرقه اصلي شكلگيري اين قصه براي من شد. برگردم به سؤال اول شما، در اصل وقتي اين خاطره را شنيدم اين وجه زنانه موضوع براي من خيلي تأثيرگذار بود. اينكه زناني در سختترين شرايط در چنين منطقهاي زندگي ميكردند و در دل جنگ بودند آنقدر براي من حس عجيبي بهوجود آورد كه فكر كردم بايد حتما سراغ ساخت چنين فيلمي بروم. در اصل احساس كردم شايد خيليها مثل من از اين موضوع در سالهاي جنگ خبر نداشتند و حتي چيزي درباره آن نشنيده بودند. به همين دليل فكر كردم بايد چنين فضايي را به تصوير بكشم كه بخشي از ناگفتههاي جنگ است.
- فكر ميكنم پس از برخورد با سوژه و همانطور كه در تيتراژ پاياني فيلم مشخص است شما سراغ زناني رفتيد كه در آن دوران زندگي ميكردند و بخشي از اين قصه، كاملا برگرفته از خاطرات همان زنان است.
بله من توسط خانم قديريان با همسران شهداي فرماندهان جنگ ارتباط برقرار كردم و با آنها صحبت كردم. اتفاقا همسر شهيد عليرضا نوري يكي از همان زناني است كه خيلي اطلاعات كاملي در اختيار ما گذاشت و بخش مهمي از عكسهاي تيتراژ فيلم را هم او به ما تحويل داد. از دل آن خاطرات كمكم يك قصه شكل گرفت كه با نسخه نهايي كه تبديل به فيلم شد خيلي متفاوت بود. در اين 10سال مدام دنبال ساخت آن بودم. چندبار پروانه ساخت گرفتم اما برخي تهيهكنندگان نتوانستند براي آن سرمايه جذب كنند. به همين دليل مدام فيلمنامه طي اين سالها در حال تغيير بود. در اين نسخه نهايي قبل ساخت، ارسلان اميري براي بازنويسي نهايي فيلمنامه به ما اضافه شد.
- شايد اين سختيها و حس نزديكي شما به شخصيتهاي اصلي فيلم باعث شده كه آنقدر اين زنان واقعي بهنظر برسند و مخاطب با آن همذاتپنداري كند.
البته آن زنان چون بنيانهاي فكري پررنگي داشتند بيشتر از زنان نسل ما پاي آرمانهاي خود ميايستادند. قطعا آنها زنان قويتري بودند اما دقيقا زماني كه قصه را مينوشتم هر شخصيتي را كه ترسيم ميكردم به اين موضوع فكر ميكردم كه اگر من در موقعيت يكي از آنها بودم چه تصميمي ميگرفتم. شايد اين موضوع باعث شده شما چنين حسي داشته باشيد. من در آن دهه زيست كردم و بسيار آن مقطع در زندگي من تأثيرگذار است. شكلگيري شخصيتم به آن دهه برميگردد و به همين دليل شايد بيشتر شبيه آنها هستم تا زناني كه در اين دهه زندگي ميكنند. خيلي از فيلمسازاني كه در سينما با آنها كاركرده بودم وقتي فيلمنامه ويلاييها را ميخواندند تأكيد ميكردند كه خيلي فيلم سختي است و من نميتوانم آن را بسازم. ولي براي من اصلا سخت نبود. حس ميكردم تكتك اين شخصيتها را ميشناسم و با تمام وجودم به آنها نزديك هستم. واقعا در تمام اين 10سال حتي لحظهاي فكر نكردم كه سراغ فيلمنامه ديگري بروم و تأكيد داشتم حتما بايد اول اين فيلم را بسازم.
- بعد از شنيدن اين خاطرات از همسران شهدا چقدر حس وظيفه نسبت به آنها پيدا كرديد؟
نميخواهم شعار بدهم و از واژههاي كليشهاي استفاده كنم. ولي واقعا براي من يك حس تعهد و وظيفه بهوجود آورده بود. احساس ميكردم باري روي دوش من است و تا زماني كه آن را بهثمر نرسانم كنار نميروم. وقتي فيلم را ساختم، حس كردم پيغامم را رساندهام و احساس راحتي ميكردم. وقتي با تكتك آن همسران شهدا صحبت كردم به آنها قول داده بودم كه قطعا اين فيلم را ميسازم چون معتقد بودم آنها كار بزرگي كردهاند. درحاليكه اصلا خودشان چنين حسي نداشتند و فكر ميكردند اين كارها و اينگونه زندگيكردن جزئي از وظيفه آنها بوده است. حتي نااميد بودند كه من بتوانم اين فيلم را بسازم. خيلي جالب بود. طي اين سالها در مقاطعي احساس ميكردم كه ديگر نميتوانم اين فيلم را بسازم و فيلمنامه را كنار ميگذاشتم ولي به طرز عجيبي دوباره يكراهي باز ميشد و من را به سمت فيلم حركت ميداد و اميدوارم ميكرد. بهنوعي جزئي از زندگي من شده بود. گاهي زماني كه كار خانه انجام ميدادم هر كدام از اين شخصيتها ناخودآگاه سراغم ميآمدند و مدام به آنها فكر ميكردم.
- شخصيتهاي اصلي قصه مثل خانم خيري يا شخصيت سيما عين واقعيت بودند يا برداشت شما از اين شخصيتهاي واقعي بودند؟
بيشتر شخصيتها تركيبي از چند نفر بودند. شخصيت سيما (طناز طباطبايي) و عزيز (ثريا قاسمي) ساخته ذهني من بودند و ما آنها را به فيلمنامه اضافه كرديم. زناني كه در آن منطقه زندگي ميكردند همه تفكر مشتركي داشتند. هيچكدام از آنها مانند سيما نبودند كه نخواهند همسرشان در جنگ باشد. در تحقيقاتي كه من انجام دادم چنين زناني مثل سيما در ميان زنان فرماندهان جنگ نبودند. ولي شخصيت خانم خيري (با بازي پريناز ايزديار) شباهتهاي زيادي به همسر شهيد عليرضا نوري داشت و هرچند باز هم من آن شخصيت را شاخ و برگ دادم و بهنوعي آن را هم تركيبي كردم. خيلي علاقه نداشتم شخصيتهاي فيلم، سياه و سفيد مطلق باشند.
- در يك دهه كه ما خيلي از جنگ فاصله نداشتيم بيشتر شاهد آثاري بوديم كه تلاش ميشد شخصيتهاي اصلي را بسيار سفيد نشان دهند. بهطوريكه انگار اين افراد فاصله زيادي با ما داشتند. اما بعد از گذشت سالها فيلمسازاني در اين عرصه توانستند موفق باشند كه توانستند ابعاد مختلف شخصيتي اين افراد را نشان دهند. نمونه بارز سالهاي اخير چنين آثاري «ايستاده در غبار» است. شايد به همين دليل است كه حتي نسل جديد هم با اين آثار ارتباط برقرار ميكنند. بهنظر ميرسد شما هم در ويلاييها در شكلگيري شخصيتهاي فيلم، اين موضوع را لحاظ كردهايد.
ما اگر بخواهيم اين فاصله بين نسل جديد و آن مقطع و حتي شخصيتهاي آن دوره را از بين ببريم چارهاي جز اين نداريم. اگر قرار باشد چنين شخصيتهايي را فرازميني نشان دهيم، قطعا نتيجه معكوس ميگيريم چراكه چنين شخصيتهايي براي اين نسل باورپذير نيستند. به همين دليل نمايش تمام ابعاد شخصيتي اين افراد كاملا تعمدي است. درك وضعيت سخت دهه 60براي نسلي كه به هيچوجه آن را از نزديك لمس نكرده، كار سختي است. به همين دليل ما نبايد سراغ شخصيتهايي برويم كه كاملا سياه يا سفيد مطلق هستند.
- قبول كنيم كه سالهاست برخلاف شعارهايي كه داده ميشود هيچ حمايتي از سينماي دفاعمقدس نميشود و حتي بعضا مخاطبان كمتري نسبت به ژانرهاي ديگر دارد. البته در اين ميان فيلمهايي بوده كه فروش نسبتا خوبي هم داشتند. از ابتدا فكر نكرديد سراغ ژانري رفتهايد كه با وجود نگاه جديدي كه به اين مقوله دارد، ممكن است با مخاطبان كمتري روبهرو شود.
از همان ابتدا ميدانستم كه جذبكردن مخاطب براي چنين فيلمي كار سادهاي نيست ولي همان تعداد مخاطب هم اگر اين بخش از تاريخ را ببيند و درباره آن اطلاع پيدا كند، براي من بس است. از طرفي به آن تعهدي كه داشتم فكر ميكردم. اينگونه فيلمها به نوعي ثبت تاريخي هم است كه كمتر كسي از آن خبر داشته. اين موضوع هميشه وجود داشته كه ما گمان ميكنيم كساني از جنگ آسيب ديدهاند كه شهيد شدهاند يا مجروح و جانباز هستند. هيچوقت صدمات روحي و شرايط سختي كه ممكن است مادران و همسران اين شهدا و جانبازان ديده باشند، به تصوير كشيده نشده يا حتي كمتر درباره آنها صحبت شده است. حتي اين صدمات روحي بهعنوان آسيب ناشي از جنگ بهحساب نيامده. درصورتي كه به عقيده من تمام زنان و مادران اين شهدا، خودشان بهنوعي رزمنده بودهاند درحاليكه هيچكس به آنها مدال نميدهد. اين نگاه من در ويلاييها بود كه دوست داشتم حتما ثبت شود. كساني كه شهيد شدهاند به آرمان خود رسيدهاند و به لحاظ اجتماعي نام آنها بهعنوان شهدا ثبت ميشود. اما زنان آنها كه در تمام اين شرايط كنار آنها بودند ديده نشدهاند.
- با وجود همه اين مسائل تلاش كردهايد در فيلم از شعاردادن پرهيز كنيد.
بله. من به اين موضوع اعتقادي ندارم و واقعا پرهيز كردهام. چون اگر قرار باشد اين كار را بكنم قطعا مخاطب، آن را پس ميزند.
- كمي درباره زنان فرماندهان يا رزمندگان جنگ كه براي تحقيقات سراغ آنها رفتهايد، صحبت كنيد.
خانم قديريان همچنان با برخي از آنها در ارتباط بودند و برخي از همان همسران شهدا، ديگران را براي مصاحبه به ما معرفي ميكردند. البته همسران برخي از آنها شهيد نشده بودند و زناني هم بودند كه حاضر نشدند حتي با ما صحبت كنند؛ بهنوعي خيلي آزرده بودند. ما با خيليها حرف زديم اما چند نفر فقط خاطراتشان مورد استفاده ما قرار گرفت. برخي از آنها خيلي علاقه نداشتند آنچه را در درونشان بود بروز دهند.
- شما براي نمايش واقعيت، لوكيشن اصلي فيلم را شهرك شهيد كلانتري انتخاب كرديد. آيا هنوز هم شهرك به همان شكل است.
تقريبا به همان شكلي است كه شما ديدهايد. البته بخشي از آن تخريب شده است. تقريبا تا سال 68 زنان و خانوادههاي فرماندهان جنگ آنجا ساكن بودند. فرماندهان بهدليل فعاليت گستردهاي كه داشتند خيلي نميتوانستند از مقر خود دور شوند و براي ديدن خانوادههاي خود به اين شهرك ميرفتند كه نزديك خط مرزي بوده است.
- حضور در اين فيلم، افتخارم است
گپي با پريناز ايزديار، بازيگر نقش همسر شهيد نوري
پريناز ايزديار را مخاطب اين روزهاي سينماي ايران با مجموعه «شهرزاد» و فيلم «ابد و يك روز» ميشناسد. او اما اينبار در فيلمي به ايفاي نقش پرداخته است كه با كارنامه او فاصله زيادي دارد. ايزديار در «ويلاييها» همان خانم خيري است كه به نوعي برداشتي از شخصيت همسر شهيد عليرضا نوري است.
- چطور به شخصيت خانم خيري نزديك شديد؟ آيا شما هم در جريان مصاحبههاي خانم قيدي با همسر شهيد نوري بوديد؟
همان ابتداي كار، خانم قيدي فيلم مصاحبهها را در اختيار من گذاشت. واقعا هيچ تصوري از آن شرايط و موقعيتي كه اين زنان در آن منطقه زندگي ميكردند نداشتم. اما اين مصاحبهها از همان ابتدا برايم خيلي جذاب بودند. شايد باورتان نشود بارها آنها را ديدم و به مثابه يك فيلم با دقت و جزئيات، آنها را در ذهنم بازسازي كردم. همين موضوع انگيزهام را براي حضور در چنين فيلمي بيشتر كرد. شخصيت هر كدام از همسران شهدا جذابيتهاي خودش را داشت. اما خانم نوري بهنوعي انگار پر از زنانگي بود كه من تاكنون تجربه نكرده بودم و شايد هم هرگز تجربه نكنم. براي خودم هم شخصيت او شكل ديگري بود.
- چقدر در همان مصاحبهها تلاش كرديد ويژگيهاي اين شخصيت را به نوعي مال خود كنيد تا مخاطب با آن بيشتر ارتباط برقرار كند؟
به اندازهاي كه فيلمنامه به من اجازه ميداد. شايد اگر قرار بود يك فيلم درباره شخصيت اين همسر شهيد ساخته ميشد من به جزئيات بيشتري ميرسيدم. خيلي سعي كردم به لحن و نوع نگاهش نزديك شوم. اما درهرحال شخصيت او خيلي روي من تأثير گذاشت.
- شما تاكنون در فيلمي با ژانر دفاعمقدس حضور پيدا نكرده بوديد. آيا اصلا دوست داشتيد در كارنامه خود چنين فيلمي داشته باشيد؟
من اطلاعاتم درباره جنگ مثل اطلاعات بقيه مردم بود و واقعا درباره اين شهرك و شرايطي كه آنها داشتند هيچچيزي تاكنون نشنيده بودم اما هميشه علاقه داشتم فيلمي در اين ژانر در كارنامه خودم داشته باشم. سالها پيش يك تلهفيلم در اين حوزه كار كرده بودم اما در سينما واقعا دنبال اثري متفاوت در ژانر دفاعمقدس بودم. همچنين دلم ميخواست نقشي را در چنين فيلمهايي داشته باشم كه از حضور در آن لذت ببرم. وقتي با فيلمنامه «ويلايي ها» روبهرو شدم دقيقا حس كردم حالا وقت اين حضور است. نگاه زنانهاي كه كارگردان در ويلايي ها دنبال ميكرد برايم قصه را جذابتر كرده بود. اين نوع نگاه را خيلي دوست داشتم چون فكر ميكنم در سينماي جنگ و دفاعمقدس تاكنون به رشادتهاي زنان و همسران و مادران اين شهدا پرداخته نشده بود.
- فيلم، خاطراتم را زنده كرد
گپي با همسر شهيد عليرضا نوري، يكي از شخصيتهاي فيلم ويلاييها
همسر شهيد «عليرضا نوري» يكي از شخصيتهاي اصلي فيلم «ويلاييها» است كه نقش آن را پريناز ايزديار در فيلم بازي كرده است. هرچند منير قيدي، كارگردان فيلم معتقد است شخصيت خانم خيري كاملا تركيبي است اما در اين فيلم بخش عمدهاي از خاطرات خانم عرب پوريان (همسر شهيد نوري) هسته اصلي قصه را شكل داده است. با اين همسر شهيد درباره ويلاييها همصحبت شدهايم.
- شما از چه زماني وارد شهرك شهيد كلانتري شديد؟
من خودم در آن زمان مسئول پايگاه مقاومت وحدت اسلامي ابوذر بودم و ماههاي آخر تصميم گرفتم به منطقه بروم. همسرم ابتدا مخالفت ميكرد و معتقد بود همينجا فعاليتم را انجام دهم. اما من احساس كردم بايد از نزديك در منطقه جنگي باشم تا شايد بتوانم در آنجا كمك بيشتري كنم. مقر اصلي همسران ما پادگان دوكوهه بود و شهرك شهيد كلانتري هم تقريبا نزديك همان منطقه بود. از طرفي با حضور در اين منطقه ميتوانستم در بيمارستان شهيد كلانتري هم كمكهايي انجام دهم. ابتداي ورودم به آن منطقه، پايان عمليات كربلاي 4و پس از آن كربلاي 5بود. قبل از من هم زنان زيادي آنجا بودند كه همسرانشان به شهادت رسيده و از آن منطقه دور شده بودند.
- پس هر كس كه همسرش شهيد ميشد از آنجا ميرفت.
بله. هر كدام از زناني كه همسرانشان شهيد يا مجروح ميشدند از آن شهرك ميرفتند. من زماني كه رسيدم همسر شهيد كوثري هم حضور داشتند. اين شهرك فضايي ايجاد كرده بود كه ما همسران فرماندهها با هم بيشتر آشنا شويم. اوج حملات و بمبارانها در كربلاي 5 بود. در همان زمان ما به بسيج اعلام كرديم اگر كمكي هست به ما بگويد چون خودم از گذشته با اين فضاها براي كمك آشنايي داشتم. همان زمان كه بمباران زيادشده و تمام مناطق دزفول و انديمشك زير حملات موشكهاي دشمن بود، از سپاه به من گفتند تعدادي از زنان هستند كه ما نگران وضعيت آنها هستيم، از طرفي همسرانشان هم در جنگ رزمندهاند. در شهرك هر ويلايي بهدست خانواده يكي از مسئولين بود. من هم يكي از همان ويلاها را در اختيار داشتم. البته حالا به اين خانهها ميگويند ويلا. ما آن زمان اسم خانه سازماني روي آنها گذاشته بوديم. به همين دليل من از سپاه خواستم اين زنان را پيش ما منتقل كند تا از آنها مراقبت كنيم. از همان زمان فعاليتهاي ما بيشتر شد.
- پس خانم قيدي به درستي بخشي از خاطرات شما را در فيلم به تصوير كشيد؟
خانم قيدي خيلي به لحاظ زمان فيلم نميتوانستند تمام جزئيات را نشان دهند. او يك لحظه كوچك بمباران هوايي را به تصوير كشيد. در مقاطعي حملاتي صورت ميگرفت كه آسمان شهر از تعداد زياد هواپيماها مثل يك ابر سياه ميشد. من بيشتر تلاش ميكردم به زناني كه كنار ما بودند آرامش دهم و همانطور كه در فيلم ميبينيد كمكم خبر شهيد شدن همسرانشان را به آنها ميداديم و اين عزيزان را راهي شهرهايشان ميكرديم.
- پس عنواني كه خانم قيدي براي فيلم انتخاب كرده است دقيقا از همين خانههاي سازماني ميآيد كه در شهرك كلانتري بود.
خانم قيدي اسم زيبايي براي اين فيلم انتخاب كرده كه بسيار پرمفهوم است. در حال حاضر اين خانههاي تك واحدي را به اسم ويلا ميسازند؛ همين يك مقايسه بين 2 قشر، 2 ايده و عقيده است. يكي در راحتطلبي است و ديگري براي راحت طلبي او تلاش ميكند. ما در حقيقت براي اين ويلانشينها تلاش ميكرديم. در حال حاضر هم همينطور است.
- شما هم بعد از شهادت همسرتان به تهران بازگشتيد.
من بعد از اينكه همسرم در عمليات كربلاي 5 شهيد شد آن ويلا و باغچه گلي را كه در فيلم ميبينيد ترك كردم و به تهران آمدم. همسر من قائممقام لشكر محمد رسولالله و از ناحيه دست راست جانباز بود. من 2 دختر و يك پسر دارم. اما در فيلمنامه ويلاييها من خانم خيري هستم و مسئول همان گروهها و 2 دختر دارم كه همسرم جانباز نيست.
- چقدر از خاطراتتان با ديدن «ويلاييها» برايتان زنده شد؟
«ويلاييها» فيلم خوبي است. اين قسمت كوچكي از زندگي همسران فرماندهها و رزمندگان جنگ است. واقعا بايد از ايشان تشكر كرد. متأسفانه مخاطبين ما بيشتر سراغ فيلمهايي ميروند كه در آن سياهنمايي شده است. كمتر سراغ چنين فيلمهايي ميروند كه حقيقت جامعه است. بايد بدانند كه اين كشور چه تاريخي را پشت سر گذاشته است. چه كساني فداكاري كردهاند. نه فقط من، خيلي از زناني كه آنجا بودند به عشق همسرشان اين شرايط را تحمل ميكردند. كاري كه من و امثال ما كردند وظيفه ما بود. ما از خاك و مرزهايمان دفاع كرديم. من از همان اول انقلاب تا همين امروز يك بسيجي فعال هستم. روزبهروز سعي كردم انقلابيتر و مفيدتر باشم. انقلابي بودن يعني تلاشكردن و همراه مردم بودن. برخي فيلمهاي ما فقط به فكر فروش هستند اما خانم قيدي به اين مسائل فكر نكرد. او هدفي را دنبال ميكرد و به مقصودش رسيد. من همسر يك شهيد هستم. بعد از سالها تاريخ ورق خورد و شهيد ديگري از مدافعان حرم با نام عليرضا نوري ديدم. اين تاريخ همانطور تكرار ميشود. كاش كساني باشند مانند خانم قيدي كه اين شخصيتها را با آثارشان زنده نگه دارند و به يادگار بگذارند؛ دنبال منافع شخصي نباشند و تاريخ را بسازند. ما چون همسر شهيد هستيم هميشه با خاطراتمان زندگي ميكنيم. وقتي فيلم را ديدم كاملا حس كردم به آن زمان برگشتهام. تمام مدت خاطراتم زنده شد. ولي دلم ميسوزد كه آن اهداف كجا رفت. آن وطنپرستيها، آن مردانگيها كجا رفته است؟ ما جوانان خوبي داريم اما نبايد وسيله دست كساني شوند كه بهدنبال منفعتهاي شخصي هستند. ما خدا را داريم و رهبر عزيزمان را كه هوشيار هستند. ما براي جوانان اين مرز و بوم زحمت كشيدهايم. من هنوز از اهدافم دور نشدهام و انتظار دارم نسلهاي آينده هم با طرز فكر انقلاب اسلامي پيشرفت كنند.