احتمالا از خطاهاي بسيار و درجازدنهاي پشت سرهم دلزدهايد. تجربه ساليان گذشته، حكايت از آن دارد كه بارها تصميم گرفتهايد به سراغ اشتباهات قديمي نرويد، بهخودتان قول دادهايد، حتي براي آن تدبير كرده و همه ارادهتان را جمع كردهايد، اما چند روز نشده، دوباره به خانه اول برگشتهايد. حتما قبول داريد كه جنس و رنگ اين خستگي را، مؤمنان بيشتر از افراد لاابالي و بيايمان ميفهمند و بيشتر از بقيه از آن رنج ميبرند.
البته اين واگويهها، از جنس حرفهاي رمضان است، اما در هميشه زندگي جريان دارد. سؤال اصلي اين است: چرا بهرغم اين همه تلاش، در ترك گناه موفقيت چشمگيري پيدا نميكنيم؟
يكي از اساسيترين پاسخهايي كه ميشود به اين پرسش مؤمنان، ارائه كرد، اشاره به اين معناست كه ما با گناه مبارزه ميكنيم اما سراغي از ريشههاي آن نميگيريم. عموماً به اعمال «خوب» يا «بد» خودمان توجه ميكنيم اما هرگز به سراغ زمينههاي رويش يا سوزش آن نميرويم.
اعمال و رفتار بد ما، از جوارح و اعضاي ما صادر ميشود، نگاههاي بد سهم چشم است و صوتهاي شيطاني سهم گوش؛ حضور در مجالس شهوت انگيز، سهم پاهاست و مشاركت در كارهاي ناپسند سهم دست ها. اما همه اينها ريشه در زمينه ديگري دارد كه آن «قلب» ماست. اگر قصد جدي براي مبارزه با گناه داريم بايد براي پاكسازي قلب خود فكري كنيم. با خودمان خلوت و داخل قلبمان را وارسي كنيم. حتي به تاريكترين زاويههاي قلبمان سركشي كنيم و آن را از وسوسههاي ريشه دار پاك كنيم.
به يك نمونه تهذيب نفس دقت كنيد: حسادت از كجا ميرويد؟ حسد نسبت به نعمتهايي كه در دست ديگران است، ريشه در نارضايتيهاي ما دارد. ما نسبت به تقسيمبنديهاي خدا در عالم معترض و نسبت به سهم خود شاكي هستيم. پس آن چيزي را كه در دستان ديگران ميبينيم برنميتابيم و زائل شدن آن را آرزو ميكنيم و حتي برايش تلاش ميكنيم. حال شما هرچه هم با حسادت ظاهري خود مبارزه كنيد، اما براي درمان ريشهاي آن كاري نكنيد، بازهم احتمال برگشتن به نقطه اول وجود دارد. پس روشن است اصليترين دليل خستگي و دلزدگي ما اين است كه كمتر براي سالمسازي قلبها كاري ميكنيم.