برای من همیشه بسیار جالب و دوستداشتنی بوده که پای تعریف مادربزرگم از «گذشته» و «آنموقعها» بنشینم و روایت او را با چیزی که در کتابهای تاریخی یا سیاسی و اجتماعی خواندهام، مقایسه کنم.
روايت مادربزرگم از گذشته، هرچند روايتي تاريخي است، اما رنگ و شکل متفاوتي دارد. ادبيات هم کار مشابهي با تاريخ انجام ميدهد. رمان تاريخي، روايتي ادبي و داستاني از گذشته است؛ حتماً قرار نيست اطلاعاتي دقيق و با جزئيات به ما بدهد، بلکه ميخواهد روايت خودش را، روايت تازه و متفاوت خودش را از تاريخ با ما شريک شود. اين کاري است که والتر اسکات در رمان آيوانهو ميکند.
ويلفرد آيوانهو، پسر سدريک، از بزرگان قوم ساکسون در قرن دوازدهم ميلادي انگلستان است. سدريک ميخواهد پسرش با روونا که از خانوادهاي اشرافي است و تحت قيموميت سدريک است، ازدواج کند اما آيوانهو نميخواهد! بنابراين از ارث محروم ميشود و براي اينکه همهي اين خاطرات تلخ را پشت سر بگذارد به همراه ريچارد شيردل، عازم ميدان جنگهاي صليبي ميشود، بيخبر از اينکه ماجراهاي پر فراز و نشيبي در انتظار اين شواليهي جوان است.
- نويسندهاي در لباس داروغه
«والتر اسکات» در سال 1771 ميلادي در ادينبورگ اسکاتلند به دنيا آمد. پدر والتر، وکيل و مادرش دختر يک پزشک بود. والتر کوچک عاشق افسانهها و ترانههاي اسکاتلندي بود و اين علاقه خيلي زود او را برانگيخت كه بهطور جدي، به مطالعهي شعر، رمان و تاريخ بپردازد.
والتر حافظهاي بسيار قوي داشت و سفرهاي زيادي که به گوشه و کنار سرزمين مادرياش کرد، عشق به طبيعت و تاريخ اسکاتلند را در او پررنگتر کرد. والتر بعد از تمام کردن دوران دبيرستان، مشغول شاگردي در دفتر وکالت پدرش شد، اما نميتوانست علاقهاش به کلمات را ناديده بگيرد؛ بنابراين مشغول خواندن و ياد گرفتن زبانهاي ايتاليايي، فرانسوي، آلماني و لاتين شد.
جستوجوي مشتاقانه در بين کتابها بالأخره توجه او را به ادبيات رمانتيك آلمان جلب کرد. اين بود که دست بهکار شد و يکي از ترانههاي آلماني را ترجمه و منتشر کرد. چاپ اين اثر، شروع تازهاي در زندگي اسکات بود. او به گردآوري ترانههاي شفاهي و نقاليهاي اسکاتلندي در سه جلد پرداخت و با انتشار اين مجموعه زود به شهرت رسيد.
اسکات در بين اين اشعار، طبع شاعري خودش را هم پيدا کرد و به سرودن شعر مشغول شد، اما خيلي زود فهميد که براي حرفزدن از اشتياق درونش، به قالبي متفاوت و گستردهتر از شعر نياز دارد. اين بود که در سال 1813 ميلادي دستنوشتهاي قديمي را پيدا کرد که سالها پيش با نوشتن آن شروع به نگارش داستاني کرده بود و تصميم گرفت آن را به رمان تبديل کند.
رمان ويورلي در سال 1814 به چاپ رسيد و شهرت اسکات را به خارج از مرزهاي انگليس گسترش داد. اسکات به نوشتن رمانهاي تاريخي دربارهي اسکاتلند، انگليس و فرانسه ادامه داد.
جالب است بدانيد که نويسندگي شغل اصلي والتر نبود. او تا آخر عمر داروغهي منطقهي سلکريک بود و بهعنوان وکيل در دادگاه ادينبورگ حاضر ميشد. اسکات در سالهاي پاياني عمر با مشکلات مالي و ورشکستگي دست و پنجه نرم ميکرد و متأسفانه رمانهايش مثل سابق خواننده و طرفدار نداشتند.
در نهايت هم در اثر بيماري در سال 1832 درگذشت. اسکات وکيل، شاعر، نويسنده و تاريخدان بود و تا امروز آثارش الهامبخش نويسندگان و محققان بسياري بوده است.
- آيوانهو و رابين هود، دو روح دريك بدن
اسکات براي نوشتن آيوانهو از متنهاي تاريخي و داستاني زيادي الهام گرفته است. مثلاً گفته ميشود شخصيت شاهجان يا بازرگاني که جان آيوانهو را نجات ميدهد، از نمايشنامههاي شاهجان و تاجر ونيزي شکسپير برگرفته شدهاند.
يکي از شخصيتهاي اين رمان که بعدها شهرتش از آيوانهو هم بيشتر شد، رابين هود است. تصويري که ما امروز از رابين هود در ذهن داريم بسيار مديون اسکات است. رابين هود با نام مستعار «لاکسلي» در آيوانهو ظاهر ميشود. رابين هود از ترانههاي عاميانهي قرنهاي شانزدهم و هفدهم ميآيد و در آيوانهو شخصيتي متفاوت و پررنگ پيدا ميکند.
جالب است بدانيد در بعضي از اقتباسهاي ادبي يا سينمايي از داستان رابين هود، شخصيت رابين و آيوانهو آنقدر به هم مشابهت پيدا کرده که گاهي يکي شدهاند. صحنهاي که رابين هود در مسابقهي تيراندازي با پرتاب يک تير، بقيهي تيرها را ميشکافد، از رمان آيوانهو آمده است.
- عشق به سرزمين مادري
منتقدان، اسکات را پدر رمان تاريخي ميدانند. تسلط او به فرهنگ و زبان اسکاتلندي به اسکات اين توانايي را داد که به روشني و با جذابيت، اسکاتلند قرنهاي هفدهم و هجدهم را، با همهي درگيريها و اختلافهاي قومي و مذهبي، بهتصوير بکشد.
اسکات زباني شاعرانه اما بسيار فاخر دارد؛ يعني در عين حالي که شاعرانه مينويسد و طبيعت و صحنهها را توصيف ميکند، ميتوان لحن قوي و کلمات قاطع يک وکيل را در ديالوگهاي رمانهايش احساس کرد.
اسکات از ادبيات و رمان براي بيان محبت عميقش نسبت به سرزمين مادرياش، اسکاتلند، و همهي قهرمانان و سلحشوران جوانمردي که ديگر در دنياي مدرن جايي ندارند، استفاده ميکند.