با چند نوجوان دراينباره گفتوگو ميكنيم و كمي تأمل ميكنيم در اين كه چرا بعضي آدمها نميتوانند زمان را مديريت كنند؟
وقتشناسي، تأخير نداشتن و سروقت يا حتي زود رسيدن، هم اهميت دارد و هم راز و رمزي در خود دارد كه موفقيت را تضمين ميكند. به قول بيدل دهلوي: «من نميگويم زيان كن يا به فكر سود باش / اي ز فرصت بي خبر، در هر چه هستي زود باش.»
چهكسي هميشه دير ميرسد؟
- من، باربد 15 ساله، هميشه دير ميرسم!
- من، مريم 16 ساله، معمولاً دير ميرسم.
چه کسي وقتشناس است؟
- من، يلدا 16 ساله، هميشه بهموقع ميرسم. من دوست مريم هستم و هميشه مدت زيادي در خيابان يا در باشگاه و ... منتظر او ميمانم.
- من، اميرعلي 15 ساله، ديگر عادت کردهام که منتظر باربد بمانم.
* * *
ميدانستيد بدقولها کمکم اعتماد و توجه ديگران را از دست ميدهند و باعث ميشوند ديگران خودشان را ملزم به خوشقولي با آنها ندانند.
البته يلدا و اميرعلي ميگويند گاهي وقتها تصميم گرفتهاند که وقتشناس نباشند اما هرچهقدر هم که دير ميرسيدند، باز هم بايد منتظر دوستانشان ميماندند. براي همين بهموقع حرکت ميکنند و بهموقع ميرسند که حداقل عادت خوشقولي را از دست ندهند.
* * *
حالا چرا دير ميکنيد؟ تا به حال به اين موضوع فکر کردهايد؟
باربد هميشه فکر ميکند وقت دارد و مثلاً دو دقيقه لباس ميپوشد و مسير هم دور نيست. اما معمولاً موقع خروج اشکالي در لباس پوشيدن بهوجود ميآيد و يا در تراكم ترافيک غيرمنتظرهاي گرفتار ميشود.
براي مريم هميشه موقع رفتن، کار ديگري پيش ميآيد که باعث دير رسيدن ميشود، يا کسي از او ميخواهد كاري بكند و يا کاري جديد به ذهن خودش ميرسد که احساس ميکند قبل از رفتن بايد به آن بپردازد.
* * *
مشکل باربد اين است که زمان را نميتواند تخمين بزند و در نتيجه نميتواند درست برنامهريزي کند. براي اين کار راهحلي وجود دارد و آن هم تخمينزدن درست زمان است.
در سادهترين حالت اگر تا بهحال زمان آمادهشدن را 15 دقيقه محاسبه ميکرد لازم است اين زمان را به دو برابر برساند. راه ديگر اين است که دفترچه يادداشت بردارد و براي مدت يک هفته، مقدار زماني را که براي هرکاري صرف ميکند يادداشت کند.
اين کار به او يک الگوي زماني ميدهد. البته براي اين زمانسنجي، لازم است واقعبين باشد و دقيقاً زماني را يادداشت کند که مصرف ميشود و حتي گاهي مقداري زمان اضافه براي مواقع خاص در نظر بگيرد.
مريم شايد نه گفتن بلد نيست. چون گاهي زمان را درست تخمين ميزند، اما درست در لحظهي خروج از خانه، کسي کار جديدي به او ميسپارد و برنامههايش به هم ميخورد.
او بايد تمرين کند که گاهي با جملات مؤدبانه «نه» بگويد و يا کاري را که از او خواستهاند، به زمان ديگري محول کند. البته گاهي هم کارهاي اضطراري پيش ميآيد که نه ميتوان به آن نه گفت و نه به زمان ديگري محول کرد.
اما مشکل اصلي مريم اين است که معمولاً درست قبل از خروج از محيطي که در آن قرار دارد،کار ديگري هم انجام ميدهد. به مريم پيشنهاد ميدهيم اينبار قبل از خروج، اگر کاري به ذهنش رسيد آن را از ذهنش بيرون کند و انجام ندهد و به جاي آن کيفش را بردارد و فقط از خانه بيرون برود.