اين جمله اگر به درستي تفسير شود، بهشدت راهبردي و كارساز است و بالعكس، اگر در زاويه تحليلهاي غلط بنشيند، خطرناك و منفعلكننده است.
دنيا همان جايي است كه در آن به دنيا ميآييم و زندگي ميكنيم، پس به اين راحتي نميشود به آن دشنام داد و آن را نكوهش كرد، چراكه آخرت آباد، در گرو قدردانستن فرصتهاي همين دنياست. از اين جهت لازم است در چند و چون ادعاي صدر اين يادداشت بيشتر تمركز كنيم؛ «دنيا» محور خطاها نيست بلكه «دوستي با دنيا» محور خطاهاست. چطور؟ منظور از دوستي با دنيا، دوستي لجامگسيخته با پديدههاي دنيايي است، بهنحوي كه انسان را از دوستي با خدا غافل ميكند. در مقابل، استفاده از پديدههاي دنيوي اگر باعث سرعت گرفتن انسان به سمت رضايت خدا شود، ممدوح و پسنديده است.
حال اگر تلاش و علمآموزي و ثروتاندوزي و معاشرت با مردم، سببساز انجام دستورات خدا شود، اينها هيچ نسبتي با دنياي مذموم ندارد و بر عكس، هر آن چيزي كه در پشت عبادتهاي ظاهري رياكارانه قرار بگيرد و منفعت كوتاهمدت انسان را بهرغم رضايت خداوند طلب كند، دنياي مذموم است. اين همان جنس از دنياست كه انسان و آرمانهاي بلند او را ميكُشد، اين همان «دنياي قاتل» است.
دوستي با دنيا به چه معناست؟ دوستي با دنيا همان دلبستگيهاي دنياي فاني است كه مثل غل و زنجير، انسان در حال صيرورت را يكجانشين و منفعل ميكند. ما بهخاطر طبيعت مادي خود به ناچار به بخشهايي از دنيا تعلق خاطر داريم و با بالارفتن سن و سال، جنس و عمق اين دلبستگيها بيشتر و متفاوتتر ميشود. دلبستگي به زيباييهاي چهره، مو و اندام، پيوستگي با خانواده بهويژه محبت فوقالعاده نسبت به فرزندان، علاقهمندي شديد به مدرك تحصيلي و جايگاه شغلي، وابستگي به ثروت و ماشين و خانه و حساب بانكي، غره شدن به نيروهاي جواني و سرشناس بودن بين دوستان و رفقا، پاگيرشدن به دفترچه خاطرات و شعرهاي سپيدي كه هر شب با ولع روي كاغذهاي پنهاني مينويسيم و با هزار ادا و اطوار در صفحههاي مجازي منتشر ميكنيم؛ همه اينها اگر ما را از توجه به تكاليف خدا دور كند، قاتل آرمانهاي ماست و محور خطاهاي بزرگي ميشود كه بازگشتي براي آن متصور نيست. پس بايد با دقت، رفتار با اين داشتهها را عيارسنجي كرده و تصميم بگيريم.