چشمهايشان به آيندهاي نامشخص مبهوت مينگرد، لبهاي تركخورده و دهان خشكيدهشان رازي را زمزمه ميكند، انگشتان كوچك را بر صفحه خاك حركت ميدهند و مشق فردا ميكنند؛ فردايي كه سالهاست در انتظار بالا آمدن خورشيدش لحظهها را به شمارش نشستهاند و مادراني كه داستان صبح را در گوش كودكانشان نجوا ميكنند تا روزي آنان سلاح پدر را به كمر بسته و همچون پدران خود به جنگ با سرسپردگان شب بروند.
آري، داستان حماسه پدران آيندهساز، راهي پرشور براي حماسهآفرينان آينده است. ولي اين اواخر داستانها هم ديگر آن شور قبل را ندارند. لابهلاي داستان، گاه خبرهاي خيانت به گوش ميرسد. خبر ميرسد همراهان سابق، يكي پس از ديگري دست در دست شب داده و پيمان همبستگي خود را با ظلمت در گستره جهان فرياد ميكنند. ولي دلهاي مردم بااميد زنده است، اميد دارند به آن سوي مرزها؛ به مردماني خونگرم و دلير كه پردههاي ظلمت را دريده و شب را از سرزمين خودشان فراري دادهاند.
مردماني كه روزهاي گذشته را براي گسستهشدن ريسمان اسارت تمام عالميان دعا ميخواندند: «اللهم فك كل اسير». مردمي از سرزمين پارس، سرزمين سلمانها و سليمانيها، كه در ميان سكوت حكام خائن روسياه، همواره دست ياريشان به سوي مظلومان عالم بلند بوده است. چرا كه امام اولشان آنان را به مقابله با ظالم و ياري مظلوم، فرمان داده است. ملتي كه گويا در ميان هياهوي رسانههاي بيگانه كه از همهچيز ميگويند جز از ريختن خون مردم مظلوم، هنوز گوش به نداي پيامبري دارند كه فرمود: «هر كس فرياد استغاثه مظلومي (اعم از مسلمان يا غيرمسلمان) را بشنود كه مسلمين را به ياري ميطلبد، اما فرياد او را اجابت نكند، مسلمان نيست.» مردمي كه چون پارههاي آهن استوارند و فرياد خشمشان را بر سر دشمنان قسم خورده اسلام فرود ميآورند و چون حكام خودفروخته و رفاه طلب همسايه، سر در سفرههاي نفتي و گازي فرونكردهاند؛ ملتي كه همواره با مشتان گره كرده در روز قدس، نور اميد را در دلهاي خسته ملت فلسطين روشن ميكنند و حتم دارند روزي قبلهگاه اول مسلمانان را بهدست وارثان اصلياش بازخواهند گرداند.