از شعر معروف «بنويس من يك عربم» كه وضعيت يك عرب فلسطيني را در ايستگاههاي بازرسي صهيونيستها به تصوير ميكشد تا سطرهاي منظومه بلند «وضعيت محاصره» كه دشواريهاي زندگي در محاصره را بازمينمايد. يكي از معروفترين شعرهاي سالهاي اخير درويش، شعر «بر اين سرزمين» است؛ شعري كه دلبستگيهاي شاعر را به سرزمينش روايت ميكند. از دلبستگيهاي كوچك سادهاي مثل روييدن سبزه بر سنگ و عطر نان در سپيدهدم تا ترس متجاوزان از سرودهايي كه شعار ميشوند و لرزه بر اندام متجاوزان ميافكنند.
«بر اين زمين چيزي است كه زيبنده زندگي است» مثل ترجيعبندي در شعر تكرار ميشود. تا جايي كه عشق و سرزمين به يگانگي ميرسند. معشوق همان سرزمين است، همان وطن است، همان فلسطين است. سرزميني كه بانوي سرزمينهاست، سرزميني كه از گذشتههاي دور نامش فلسطين بود و پس از گذشت سالهاي طولاني اشغال و تجاوز هنوز نتوانستهاند آن را از جغرافياي جهان حذف كنند.البته كه اين شعر، مثل هر شعر درخشان ديگري، به هنگام ترجمه بعضي از ويژگيهاي زباني خود را از دست ميدهد و آهنگ دروني شعر در ترجمه فارسي منتقل نميشود اما ترجمه پيشرو تلاشي است براي ارائه يكي از ماندگارترين كارهاي محمود درويش به زبان فارسي.
بر این سرزمین چیزیست که زیبنده زندگیست
رفتوآمد اردیبهشت
عطر نان در سپیدهدم
افسون زنی برای مردان
نوشتههای اسخیلیوس
آغاز عشق
[روییدن] سبزه بر سنگ
مادرانی که بر نوای نی ايستادهاند
و ترس متجاوزان از خاطرهها
بر این سرزمین چیزیست که زیبنده زندگی ست
روزهای پایانی شهریور
زنی که چهل سالگی را در [نهایت] کمال پشت سر میگذارد
ساعت هواخوری در زندان
ابری که شبیه خیل کائنات است
فریادهای مردمی که لبخندزنان به سوی مرگ پرواز میکنند
و ترس ستمگران از سرودها
بر این سرزمین چیزیست که زيبنده زندگیست
بر این سرزمین
[كه] بانوی سرزمینها[ست]
مادر آغازها، مادر پایانها
که نامش را [از گذشتهها] میگفتند: فلسطین
که نامش [سرانجام] شد: فلسطین
بانوی من، زیبنده است مرا
چرا که چون تو بانوییست مرا
زیبنده ست زندگی