این موضوع یکی از بحثبرانگیزترین تحقیقات علمی در دنیاست. در دهه گذشته، شبیهسازی انسان- به این معنا که با استفاده از سلولهای یک انسان، انسان جدیدی بسازند- [مفاهیم: سلول بنیادی چیست؟] از بعد اخلاقی و اجتماعی مشکلاتی ایجاد کرد. به این فکر کنید که آدمی فقط برای اهدای اعضای بدنش خلق شود، بدون در نظر گرفتن حق زندگی! کازوئو ایشی گورو در رمان «هرگز رهایم نکن» به این موضوع پرداخته است. رمان با معرفی یک مؤسسه به نام هیلشم در اواخر 1990در انگلستان آغاز میشود که کارش شبیهسازی انسان است.
این مؤسسه تلاش میکند انسانهای شبیهسازی شده را از هر گونه احساس و عشق دور کند؛ طوری که این مفاهیم هرگز حتی در ضمیر ناخودآگاهشان شکل نگیرد. مسئولان این مؤسسه معتقدند که احساس و عشق باعث ایجاد اشتیاق برای زندگی این آدمها میشود؛ پس آنها را از شناخت این مفاهیم منع میکنند.
اما در روند داستان، 2 انسان شبیهسازی شده را میبینیم ـ که به رغم تمام تلاشهای مسئولان پرورش این نوع انسانها ـ سعی میکنند این احساسات را در وجودشان بیدار کرده و بعد تجربه کنند. روت و تومی و بسیاری دیگر، کسانی هستند که در هیلشم با همین هدف پرورش پیدا کردهاند. اینها کودکانی هستند که آیندهای خاص دارند؛ کودکانی که پرورش مییابند برای اینکه خود را افراد خاصی حس کنند؛ عاری از هر گونه دغدغه آینده و عشق و جاودانگی! کازوئو ایشی گورو در کتابش 2موضوع را مطرح میکند؛ اولین موضوع به حساسیت در پیشرفت علم مربوط میشود؛ به این معنی که اگر حد و مرزی برای استفاده از دانش بشری وجود نداشته باشد همانقدر که تاکنون به طبیعت و محیط زندگی انسان صدمه زده، میتواند به خود انسانها هم آسیب برساند.
موضوع دیگر نگاه خود آدمها به دستاوردهای علم است. در کتاب هرگز رهایم مکن، شخصیتهایی مطرح میشوند که با وجود درک این واقعیت که شبیهسازیشدهها هم مثل هر انسان دیگری احساس و عاطفه دارند، این واقعیت را نادیده میگیرند و تنها وظیفهای را که دارند، مهم میدانند.
ایشی گورو در هرگز رهایم مکن ما را در برابر پرسشی عظیم قرار میدهد؛ اهداکننده یا اهدا گیرنده کدام صاحب روح هستند؟ و البته همه اینها را در چهارچوب رمانی مطرح کرده است که تمام ویژگیهای رمان جذاب عاشقانه را دارد و به خاطر اینکه با نگاهی فلسفی به نقد علم میپردازد، از فضای یک رمان گیرا دور نمیشود.
«هرگز رهایم مکن» را سهیل سمی ترجمه کرده، قیمتش 3500 تومان و ناشرش هم ققنوس است.