«كريستين دوگاي»، فيلمساز 60سالهي كانادايي كه بيشتر در ساخت فيلمها و سريالهاي تلويزيوني مشغول بوده، اينبار بهعنوان كارگردان قسمت دوم ماجراهاي بل و سباستين انتخاب شد. قسمت اول اين فيلم را «نيكولا وانيه» براساس رمان مشهور «سِسيل اوبري» در سال 2013 ميلادي ساخته بود.
اين فيلم كه پيش از اين جايزهي بهترين فيلم كودك و نوجوان را از جشنوارهي جهاني فيلم سَنتپُل مينياپوليس بهدست آورده، اينبار ميهمان بخش مسابقهي سينماي بينالملل در سيامين دورهي جشنوارهي بينالمللي فيلمهاي كودكان و نوجوانان اصفهان بود. به همين مناسبت ترجمهي گفتوگويي ويژه و متفاوت را با كارگردان اين فيلم برايتان انتخاب كردهايم. اين گفتوگو را چهار دختر نوجوان آلماني بهنامهاي «گايا»، «ماتيلدا»، «ناتاليا» و «روزالي» انجام دادهاند كه بهعنوان خبرنگار نوجوان در مؤسسهي آموزشي «گرگ بد» فعاليت ميكنند.
- شما هم از طرفداران سريال بل و سباستين بوديد؟
بله، يک طرفدار سرسخت! يادم است وقتي حدوداً 11ساله بودم، بعد از مدرسه بدوبدو به خانه ميرفتم تا از تلويزيون ماجراهاي بل و سباستين را تماشا کنم. البته اين طرفداري در خانوادهي ما ارثي است! پسرم هم که حالا 25ساله است، يکي از علاقهمندان هميشگي اين مجموعهي تلويزيوني بوده است.
چه جالب! با اين اوصاف واكنشان چه بود وقتي كه کارگرداني قسمت دوم فيلمهاي بل و سباستين به شما پيشنهاد شد؟
شور و شعف! تمام آن لحظههاي شاد کودک و نوجواني براي يک لحظه در جلوي چشمم رژه رفتند؛ کوهستان، يک سگ بزرگ سفيد و پسري که زندگي برايش چندان آسان نيست. تمام داستان ناگهان برايم زنده شد.
- فيلمبرداري فيلم در کجا انجام شد؟
کوهستان آلپ. ما به مناطق مختلفي از آن سفر کرديم. اما بيشتر فيلمبرداري فيلم در درهي «موريِن» انجام شد. يک طبيعت بکر و دستنخورده که قلب هرتماشاگري را از آن خودش ميکند.
- با اين علاقهاي که شما به کوهستان آلپ داريد، پس فيلمبرداري هم بايد خيلي طول کشيده باشد!
نه، اصلاً. کلاً فيلمبرداري کار 43 روز طول کشيد که براي پروژهاي به اين بزرگي، اصلاً زياد نيست. وقتي لوکيشن فيلم در طبيعت باشد، به يک برنامهريزي دقيق و منظم نياز دارد چون طبيعت، قوانين خودش را دارد و ما بايد خودمان را با آن تنظيم ميکرديم. خوشبختانه در اين فيلم، طبيعت هم خيلي با ما همراهي كرد. دماي هوا بسيار معتدل و خوب بود. طبيعت آلپ پابهپاي فيلمنامه با ما پيش آمد. وقتي قرار بود ماجراجوييهاي بل و سباستين را در يک روز آفتابي فيلمبرداري کنيم، هوا آفتابي ميشد! اگر به کمي مه روي درياچه نياز داشتيم، ناگهان غبار سفيد جادويي مه، درياچه را فرا ميگرفت. فکر ميکنم، طبيعت هم عاشق ماجراجوييهاي اين پسر است!
گاهي فيلمبرداري را از سحرگاه شروع ميکرديم تا اولين اشعههاي خورشيد پاييزي را از دست ندهيم. براي فيلمبرداري در طبيعت بايد هوشيار بود و قدر لحظهها را دانست. بايد زبان بين کوه و درياچه و باد و گياهان را بفهميد تا درک کنيد در کدام لحظه و ثانيه، داستان را با آن همراه کنيد.
- پيداکردن بازيگري براي نقش سباستين بايد دشوار بوده باشد. درست حدس زدهايم؟
بله، پيداکردنش آسان نبود. من دنبال بازيگري ميگشتم که شبيه يک پسرکوچولوي کوهستاني باشد و خوشبختانه «فليكس بوسووِه» را پيدا کردم. او 11ساله است و نقطهي قوت بازيگرياش اين است که خيلي خوب تمرکز ميکند. در طول فيلمبرداري، بهخاطر سگ، مجبور بوديم بارها برداشت را قطع کنيم، اما فليکس بهخوبي تمرکز داشت و در کيفيت بازياش اشکالي پيش نميآمد.
- با اينکه اشاره کرديد که طول فيلمبرداري بهنسبت کوتاه بوده، اما دوست داريم بدانيم آيا فليکس براي حضور در اين فيلم از مدرسه غيبت کرد؟!
اين سؤالي است که از يک خبرنگار نوجوان انتظار شنيدنش را داريد! بايد بگويم نه. ما کار را از اواخر تعطيلات تابستاني شروع کرديم و وقتي به فصل شروع مدارس رسيديم فليکس براي مدت کوتاهي مجبور شد به مدرسه نرود، اما اين بهمعني تعطيلي درس و کتاب و مدرسه نبود. او هرروز سهساعت با يک معلم در سر صحنهي فيلمبرداري تکاليفش را مرور ميکرد.
- فقط از يک سگ براي نقش بل استفاده کرديد؟
نه، براي نقش بل، چهار سگ داشتيم؛ يعني براي هرموقعيت از يک سگ استفاده کرديم. يکي از سگها سر و شکل زيبايي داشت و درصحنههاي خوابيدن يا بيدارشدن، ستارهي فيلم بود. سگ ديگر، خوب پارس ميکرد و سومي، از خودش حرکات بامزه نشان ميداد. سگ چهارم رفتار بسيار دوستانهاي داشت. هرکدام از اين سگها، خلق و خوي خودشان را داشتند. بعضي بسيار پرجنب و جوش بودند و از روي صخره به سمت آتش ميپريدند و سگي هم بود که بسيار ساکت و کمتحرک، ترجيح ميداد لم دهد و ما را تماشا کند! اين چهار سگ يک مربي کارآزموده داشتند که سر صحنهي فيلمبرداري به ما خيلي کمک ميکرد.
- شما حيوانات ديگري هم در اين فيلم داشتيد. کارکردن با آنها آسان بود؟
کار با سگها آسانترين بخش کار با حيوانات بود چون آنها از چندماه قبل، آموزش ديده بودند و صحنهي فيلمبرداري برايشان غريبه نبود. اما ما حيوانات وحشي ديگري هم داشتيم؛ مثل روباه، گرگ، گوزن و البته خرس! بايد بگويم که براي فيلمبرداري از خرس به ما خيلي سخت گذشت! مثلاً در صحنهاي بين بل و خرس جنگ ميشود. کنترل جنگ بين خرس و سگ غيرممکن بود. پس ترفند ما اين بود که از مربي خرس بخواهيم او را در حالت حمله قرار دهد، بعد تصويربرداري ميکرديم. اينجا کار خرس تمام ميشد و به قفسش برميگشت. بعد سگ را ميآورديم و مربي خرس برايش نقش خرس را بازي ميکرد. سگ هم حالت تهاجمي ميگرفت. در تدوين اين صحنهها با هم ترکيب شد و شما فکر ميکنيد که واقعاً جنگي بين اين دو اتفاق افتاده.
- فليکس (سباستين) در اين فيلم کارهاي خطرناکي ميکند؛ مثلاً از صخرهها بالا ميرود! برايش خطري نداشت؟
البته اين کارها براي افراد عادي بسيار خطرناک است، اما در مورد فيلم، فرق ميکند. از زير لباس، کابلهايي به فليکس وصل بود که از خطر سقوط او جلوگيري ميکرد. اين کابلها در اديت نهايي فيلم حذف شدند.
- دوست داريد فيلم جديدي با بل و سباستين بسازيد؟
حضور در اين پروژه برايم خيلي سرگرمکننده بود. بل و سباستين شخصيتهاي محبوبي هستند و اين امکان هست که دنبالهي اين فيلم ساخته شود. شما چهطور دوست داريد اين فيلم دنباله داشته باشد؟
- اُه بله! خيلي زياد!