شراره داودی: متولد سال ۱۳۶۲ است، با این‌حال کافی است پای حرف‌زدنش بنشینید تا همان اول متوجه شوید ۳۳ سالگی تنها یک عدد شناسنامه‌ای برای اوست.

«سيدمحمدرضا خردمندان» توانسته هم‌چنان با نوجواني‌اش در ارتباط باشد و در فيلم‌هايش زندگي نوجوان‌ها را روايت ‌كند. او «روايت نحل» يعني اولين فيلم کوتاهش را تقريباً 10 سال قبل ساخت و پس از اين‌که براي اين فيلم جايزه‌ گرفت، مسير فيلم‌سازي را جدي‌تر مي‌گيرد و در ادامه فيلم‌هاي کوتاه «نامه‌ها»، «مسافر»، «گزارشگر»، «دوئل»، «بچه‌مرد» و انيميشن «پدر» را کارگرداني کرده است. فيلم‌هايي که به گفته‌ي خودش با هزينه‌هاي کم، اما ايده‌هاي قوي ساخته شدند و حالا که به عقب نگاه مي‌کند، مي‌بيند همه‌ي آن‌ها به‌نوعي با دغدغه‌هاي نوجوانان گره خورده بودند. او با يك فيلم سينمايي، سه فيلم كوتاه و يك انيميشن، پركارترين هنرمند سي‌امين جشنواره‌ي بين‌المللي فيلم‌هاي كودكان و نوجوانان بود و فيلم «بيست و يك روز بعد» او، برخلاف بي‌مهري‌هايي كه در جشنواره‌ي ملي فجر به آن شد توانست هفت جايزه‌ از اين جشنواره كسب كند. به همين مناسبت در روز اختتاميه‌ي سي‌امين جشنواره‌ي فيلم‌هاي کودکان و نوجوانان اصفهان پاي صحبت‌هاي او مي‌نشينيم.

 

  • ايده‌ي اصلي فيلم به‌خصوص بخش نگه‌داشتن قطار از كجا آمد؟

ايده‌ي کلي فيلم از ترکيب چند تصوير به‌وجود آمد که در مقاطع مختلف در ذهنم شکل گرفته‌ بود. در اين ميان يکي از ايماژهايي (تصوير ذهني) که مطمئن بودم قصه‌اي برايش تعريف مي‌شود، همين ايستادن يک پسر روي ريل قطار بود که دست‌هايش را به‌سمت قطار گرفته و تلاش دارد آن را متوقف کند. اين تصوير خيلي قدرتمندي بود كه در ذهن داشتم و در ادامه، ديدن پسربچه‌اي در بيمارستان 13‌آبان که با يک کيسه‌ي دارو ايستاده بود و هم‌چنين مسائلي که به زندگي خودم مربوط مي‌شد. مجموعه‌ي اين تصاوير وقتي در کنار هم قرار گرفت، من را مصمم کرد که فيلم‌نامه‌اي بنويسم و در نتيجه «بيست‌ و يک روز بعد» متولد شد.

  • پس تجربه‌هاي شخصي خودتان را هم در فيلم مي‌بينيم؟

بله، قطعاً. اصلاً امکان ندارد فيلمي بسازم که بخشي از تجربه‌هاي شخصي‌ام در آن نباشد. حالا اين تجربه مي‌تواند براي خودم باشد يا ممکن است از اتفاق‌هايي باشد که در اطرافم يا در جامعه رخ داده است. برايم خيلي مهم است وقتي که مي‌خواهم روي نکته‌اي کار کنم، آن را خيلي خوب بشناسم و درک کنم تا بتوانم آن را باورپذير و با حس و حال واقعي ارائه کنم.

  • بازيگرهاي نوجوان را چه‌طور انتخاب کرديد؟

«مهدي قرباني» که نقش اصلي فيلم يعني «مرتضي» را بازي مي‌کرد، در فيلم «ابد و يک روز» ديده بودم ولي فکر نمي‌کردم بازيگر فيلم من شود. در روزهايي که دنبال بازيگر بودم، مهدي را هم براي تست آورديم که ببينم چهره‌اش بعد از فيلم چه‌قدر تغيير کرده است. بعد از اين‌که مهدي به دفتر آمد و تست داد، به‌نظرم آمد براي نقش ديگري از همان نوجوان‌ها مناسب است و کانديد آن نقش شد. پس از مدتي كه هم‌چنان دنبال بازيگر مرتضي بوديم و نااميد شده بوديم، خواستم دوباره از مهدي تست بگيرم. اين‌بار با اين ديد که اگر مرتضي باشد به او نگاه کردم که به‌نظرم مناسب آمد و در ادامه جدي‌تر شد و نقش را گرفت. من خيلي از بازي او راضي هستم، چون در نقش از خودش مايه مي‌گذاشت. حتي صحنه‌اي از فيلم را به‌ياد دارم که مهدي روي ريل قطار کتک مي‌خورد. در اين صحنه که 12 برداشت هم داشت، بچه‌ها واقعاً مهدي را مي‌زدند و بدنش هم کاملاً کبود شده بود! اين سکانس خيلي سختي بود، اما مهدي مي‌گفت اگر لازم است کتک بزنند، بگوييد کامل بزنند!

  • «مهران» را چه‌طور پيدا کرديد؟

به‌نظرم مهران ذاتاً بازيگر است. او را چند سال قبل در يک فيلم کوتاه ديده بودم. البته براي نقش مهران دنبال يک بازيگر شيرازي بودم، اما ياد مهران در همان فيلم كوتاه افتادم و پيدايش کرديم و وقتي عکسش را ديدم متوجه شدم دقيقاً به سني که مي‌خواهم رسيده است. وقتي كه براي تست آمده بود، بعد از چند دقيقه مطمئن شدم اصل جنس را پيدا کردم.

البته ماجرايي که درباره‌ي بازيگرهاي نوجوان وجود دارد، اين است که آن‌ها وارد سينما مي‌شوند، بازي مي‌کنند و معروف هم مي‌شوند. اما باتوجه به سني که دارند، رشد مي‌کنند و با تغيير در چهره و صدا در موارد زيادي ديده‌ايم که حذف شده‌اند.

اين يکي از نگراني‌ها ما کارگردان‌هاست كه نسبت به زندگي شخصي بازيگران کودک و نوجوان داريم. به‌هرحال از جايي به بعد ديگر کارگردان نمي‌تواند کاري کند و خانواده‌ها نقش مؤثري در جريان زندگي اين نوجوان‌ها دارند تا رشد طبيعي داشته باشند. بچه‌هايي که از طريق سينما به شهرت مي‌رسند، با اين‌كه در معرض فرصت‌هاي بيش‌تري هستند، تهديدهاي بيش‌تري را هم پيش رو خواهند داشت و نمونه‌هاي متنوعي در تاريخ سينماي خودمان هم داريم که برخي عاقبت به‌خير شده‌اند و برخي روند خوبي را طي نکرده‌اند. بايد با اين نوجوان‌ها رفاقت کرد و در کنارشان قرار گرفت، خيلي مسئله‌ي مهمي است که بازيگر را بعد از اتمام فيلم رها نکنيم و با او ارتباط داشته باشيم و از حال و احوالش باخبر باشيم. چون ما با وارد‌کردن آن‌‌ها به دنياي سينما مسئولشان هستيم.

  • نوجواني خودتان چه‌طور بود؟

من به شدت اهل کوچه و خيابان بودم؛ دوچرخه‌سواري مي‌كردم، فوتبال بازي مي‌کردم، هميشه هم زخمي بودم! نوجواني‌ام دوست‌داشتني‌ بود، آن‌قدر كه وقتي احساس کردم دارم بزرگ مي‌شوم، خاطرات نوجواني‌ام را نوشتم تا ثبت شوند. تا جايي که داستان‌نويسي را شروع کردم و تمام اين داستان‌ها را منتشر کردم؛ از همشهري داستان تا هرمجله‌اي که فضاي ادبي داشت. همه‌ي اين‌کارها را به اين دليل انجام دادم تا از فضاي روزهاي نوجواني‌ام فاصله نگيرم و ارتباطم با نوجواني خودم حفظ شود. اين ماجرا آن‌قدر ادامه داشت که وقتي مي‌خواستم فيلم اولم را بسازم، مطمئن بودم درباره‌ي نوجواني خواهد بود، چون روي اين موضوع تسلط دارم و اگر امروز بخواهم باز هم در اين فضا کار کنم، سوژه‌هاي زيادي دارم. به هرحال نوجواني سن افسارگسيختگي، رهايي، بي‌ثباتي و بي‌هويتي است، که در عين حال که بحران‌‌هاي زيادي دارد، شور و حال، نسنجيدگي و جسارت هم دارد. نوجواني سني دراماتيک است و به‌شکل عجيبي در سينماي ما فراموش شده است. نوجوان در مقطعي زندگي مي‌کند که نه بزرگ است با مسايل بزرگ‌ترها و نه کودک است با مسايل بچه‌ها، بلکه در بحراني قرار دارد كه هم مي‌خواهد از فضاي سرخوش کودکي فاصله بگيرد و هم مي‌خواهد وارد دنياي ناشناخته‌اي شود. سني است که لغزش و اشتباه دارد، در عين حال پر از انرژي است و مي‌تواند قدم‌هاي بزرگي بردارد. مجموع نکته‌‌ها در اين سن به من انگيزه مي‌دهد تا براي نوجوانان کار کنم.

  • آن‌زمان چه فيلم‌هايي را دوست داشتيد؟

فيلم‌هايي مثل «بچه‌هاي آسمان»، «دونده»، «قصه‌هاي مجيد» و «سازدهني» از فيلم‌هايي بودند که در ذهنم باقي مانده‌اند.

  • فکر مي‌کنيد ردپاي اين آثار را در فيلم‌هاي خودتان هم مي‌توان ديد؟

در بعضي بخش‌ها ممکن است اين ردپا را احساس کنيد. نکته‌اي که وجود دارد اين است که زمان ما فيلم‌هاي زيادي براي كودكان و نوجوانان ساخته مي‌شد و کارگردان‌هاي بزرگي چون «عباس کيارستمي»، «مجيد مجيدي» و... سراغ ساخت فيلم کودک و نوجوان مي‌رفتند. يعني آن‌ها در زمان پختگي فيلم‌سازي به سراغ فيلم کودک و نوجوان مي‌رفتند، متأسفانه الآن اين فضا ارج و قرب خودش را از دست داده و کسي ريسک نمي‌کند در اين فضا قدم بگذارد.

اما شخصيت ما با اين فيلم‌ها شکل مي‌گرفت؛ همان‌طور که در «دونده» مي‌ديديم که دست از تلاش برنمي‌دارد، در ذهن نوجوان هم تصميم و داشتن اراده در زندگي نقش مي‌بندد يا از «بچه‌هاي آسمان» ياد گرفتيم که براي رسيدن به موفقيت بايد انگيزه‌‌هاي دروني داشت. حس‌هاي شيريني که ما از ديدن فيلم‌ها دريافت مي‌کرديم روي شخصيت‌هاي ما تأثير داشتند و حالا که ما فيلم‌ساز شده‌ايم، اميدواريم بتوانيم همان حس شيرين را به نسل نوجوان امروز منتقل کنيم.

  • کاري از دست نوجوان‌ها برمي‌آيد؟

از سينماگرها و مسئولين فرهنگي مطالبه فيلم داشته باشند و البته خودشان هم از فيلم‌هايي که ساخته مي‌شود، در چرخه‌ي اکران حمايت کنند تا دل‌گرمي براي همه‌ي افراد دست‌اندرکار ايجاد شود تا اين چرخه فعال بماند.

  • براي نمايش «بيست و يك روز بعد» در خارج از ايران هم برنامه‌اي داريد؟

مدير يک مؤسسه‌ي پخش فيلم آلماني در جشنواره حضور داشت که اعلام کرد از ميان فيلم‌هاي جشنواره مي‌خواهد دو فيلم را که يکي از آن‌ها «بيست و يک روز بعد» بود، براي اکران به کشورهاي ديگر ببرد. فکر مي‌کنم اين اتفاق مي‌تواند شروعي براي اکران‌ اين فيلم در کشورهاي ديگر باشد.

  • امسال علاوه بر «بيست و يك روز بعد»، چند فيلم كوتاه هم در جشنواره داشتيد و در شب اختتاميه هم پرافتخارترين هنرمند بوديد و جوايز متعددي به‌دست آورديد. چه حسي داشتيد؟

حس بسيار خوبي بود. حس مي‌کردم حقي که در جشنواره‌ي ملي فيلم فجر از ما ضايع شد تا حدودي در اين‌جا جبران شد. اما باور کنيد آن‌چه بيش از اين جايزه‌ها براي من مهم بود ارتباط عميقي بود که نوجوان‌ها با فيلم برقرار کردند. درست يک شب مانده به اختتاميه، نوجوان‌هاي اصفهاني مرا به کافه‌اي در شهر دعوت کردند و از اين‌که برايشان فيلمي ساخته بودم که دوستش داشتند تقدير کردند. حس کردم اين بهترين تقديري بود که از فيلم شد و خستگي سال‌ها تلاش را از تنم بيرون کرد.