تابستان امسال اما بهانهاي شد تا يكي از ايدههاي اوليه براي اين خيابان، كه مدتي پيش عملياتي شده بود، رونق بگيرد؛نخستين «فوداستيريت» ايران. گزارش ما از خوشمزهترين خيابان پايتخت و كاسبهاي جوانش را بخوانيد.
اولين چيزي كه ممكن است شگفتزدهتان كند ماشينهاي پارك شده در خيابانهاي اطراف است اما همه اين شگفتزدگيها همين كه بوي غذا به مشامتان ميخورد فراموش ميشود؛ بويي كه البته تشخيص آن، شامه بهشدت قوياي ميخواهد. چون نميتوان بهسادگي تشخيص داد كه اين بوي مطبوع از چلوكباب است يا بندري، بوي قهوه است يا عطر هل و گلاب. اگر از آن دسته از آدمهايي هستيد كه شلوغي اذيتتان ميكند، 30تير را براي گشت وگذار انتخاب نكنيد. چون مملو از جمعيت است؛ جمعيتي خوشحال و راضي كه با ولع در انتظار تجربه مزهها و حال و هواي متفاوتند.
- رستوراني به بزرگي يك فولكس
همه ما احتمالا تجربه خريد مواد خوردني از دكهها و چرخهاي كوچك را داريم و شايد ديدن آن همه دكه كوچك، چندان برايمان دور از ذهن نباشد. اما حتي تصور اينكه بتوان از يك فولكس كه با خلاقيت تمام هر نوع غذايي كه اراده كنيد برايتان فراهم ميكند، از جوجهكباب گرفته تا پيتزا و ساندويچ، برايتان دلچسب باشد. تازه اين امكان هم برايتان فراهم است كه داخل يكي از همين فولكسها بنشينيد و در رستوراني به بزرگي يك فولكس غذا ميل كنيد.
- براي همه ذائقهها، براي همه سليقهها
يكي از مهمترين اتفاقات اين خيابان تنوع زياد است. از غرفههاي غذاهاي سنتي گرفته (كه غذاهاي گيلاني با شيوه ارائه سنتياي كه دارند خيلي پرطرفدارند) تا انواع فستفودها و فينگرفودها و سختترين غذاهاي اروپايي. اين اتفاق باعث شده كه اين خيابان، خيابان محبوب خيلي از خانوادههايي بشود كه سليقه يكساني ندارند. خانواده نجارزادگان هم يكي از همان خانوادههاست و درحاليكه مادر و دختر در حال ميل كردن آش دوغند، پدر در صف سمبوسه است و پسر كوچك خانواده هم بسته بزرگ پيتزا در دست از راه ميرسد.
- سلفي ميگيرم، پس هستم
به جز غذاخوردن، بازار سلفي هم خيلي داغ است. خيلي از آنها كه 30تير را براي گشت زدن انتخاب ميكنند، بيشتر از اينكه دغدغه خوردن داشته باشند، دغدغه ثبت عكس بهتر از اين فضا را دارند. رسول يكي از فروشندههاست كه با ذوق، سلفي گرفتن مردم را تماشا ميكند و البته مخاطب خودش را هم خوب ميشناسد. او كه سمبوسههاي داغ دست مشتريها ميدهد و خيلي هم از كارش راضي است، مسابقه عكاسي سلفي برگزار ميكند و جايزهاش هم 5 تا سمبوسهاست، تازه براي ثبت بهتر سلفيها، به قول خودش «چوبعكاسي» هم در اختيار مشتريها قرار ميدهد.
- صندلي من كو؟
درست است اينجا تنوع غذايي زيادي دارد، اما اگر روز يا شب شلوغي اينجا باشيد بهاحتمال زياد جايي براي نشستن گيرتان نخواهد آمد. اين درحالي است كه بايد مسير تقريبا زيادي را هم پيادهروي كنيد كه همين امر باعث ميشود كه 30تير بيشتر براي جوانها باشد تا كهنسالان. حميد سبزي كه لباس گيلكي پوشيده و يكي از فروشندههاست ميگويد: هنوز زيرساختها فراهم نيست. اينجا نياز به مبلمان شهري و چيدن چهارپايه و صندليهايي دارد كه بشود با خيال راحت از خوراكيها لذت برد. پسربچهاي كه از روي صندلياش بلند شده تا سفارشاش را بگيرد وقتي برميگردد ميبيند كه صندلياش اشغال شده. نارضايتي خندهدار او و سؤال تكرارياش كه «صندليام كو» سوژه خيلي نابي براي خيلي از موبايل به دستهاست كه متأسفانه تعدادشان هم كم نيست.
- همهچيز زير قيمت بازار
اما شايد مهمترين ويژگي اين خيابان قديمي، قيمت خوراكيها باشد. سعيد كه يك كافيشاپ جذاب دوچرخهاي دارد ميگويد: زماني كه به ما اين امكان داده شده تا با كمترين هزينه در اين محل به فروش محصولاتمان بپردازيم، مشخص است كه پول كمي هم از مردم ميگيريم. بهطور مثال يك شيك شكلات كه در يك كافيشاپ در مركز شهر با قيمتي بين 12تا 13هزار تومان فروخته ميشود را در اين فضا با سرو مخصوص و متفاوت تنها با 8هزار تومان ميتوانيد خريداري كنيد. يكي از مراجعان كه نخستين بار است كه به اين فستيوال غذا ميآيد ميگويد: 30تير واقعا جايي است كه تهران نياز دارد. اميدوارم خيلي بيشتر از اينها در تهران و جاهاي ديگر ايران راه بيفتد؛ خياباني كه بشود آنجا قدم زد، به آساني خورد و نوشيد.قيمت غذا مناسب است و جذابيتهاي بصري زيادي هم دارد.
- كاش تا صبح باز بوديم
آقا حمزه دكه جگركي دارد. از او كه درباره كسب و كارش ميپرسم، ميگويد: «خيلي خوبه! من اگر مغازه هم داشتم به اندازه اينجا فروش نداشتم». او البته گلايه هم دارد و ميگويد: «ماه رمضان من به جمع فروشندههاي اين خيابان اضافه شدم؛ شبهايي كه تا صبح ميتوانستيم سرويس بدهيم. اما بعد از آن، ما هم مثل فروشندههاي عادي تنها ميتوانيم تا ساعت 12شب باز باشيم. شبهاي تهران، شبهاي زندهاي است و كاش با تغيير زيرساختها بشود حداقل فضايي مانند اينجا را شبانهروزي كرد».
- همه دنيا عاشق قرمهسبزي مي شود
شاهين يكي از فروشندههاييست كه اين روزها در خيابان 30تير مشغول فروختن دمنوشهاي مختلف است. او فوقليسانس زبان انگليسي دارد و با كوله باري از تجربه از فروش غذا در استيريت فودهايي در جاي جاي دنيا به ايران آمده. او ميگويد: «اتفاقي كه اين روزها در ايران افتاده، سالهاست در كشورهاي مختلفي از دنيا مرسوم است؛ خياباني كه بيشتر از اينكه براي مردم همان شهر و كشور باشد يك مكان مهم گردشي براي گردشگران است. آنچه غذاهاي خياباني را بين گردشگران و توريستها مشهور كرده، ارزان قيمت بودن اين غذاها و دسترسي آسانتر به آنهاست. از شهرهايي مثل بانكوك، دهلي نو و پاريس ميتوان بهعنوان بهترين شهرها در ارائه اين نوع غذاها نام برد. شهرهايي كه با سفر به آنها ميتوانيد از انواع غذاهاي محلي بدون اينكه حتي مجبور باشيد از يك خيابان به خيابان ديگر برويد، لذت ببريد». او كه همين شب هم كلي مهمان خارجي دارد ميگويد: «چيزي كه فود استيريت تهران را از مشابههاي خارجياش برتري ميدهد محلي است كه براي برگزاري آن درنظر گرفتهاند.
اين خيابان هميشه براي ما ايرانيها سرشار از خاطره بوده و هست و اين قدمت و خاطرهها براي توريستها هم جذاب خواهد بود؛ قرار داشتن كليساي حضرت مريم و موزه ارامنه با كمي فاصله از نيايشگاه زرتشتيان و بناي قديمي و آجري مدرسه فيروز بهرام، خانه و محل كار قوامالدوله، موزه ملي ايرانباستان در كنار كتابخانه ملي؛ همه اين بافت متفاوت و پيوند بين سنت و مدرنيته اتفاقي را رقم زده كه كمتر در جاي ديگري از دنيا ميتوان شبيه به آن را يافت». شاهين درحاليكه يكي از متفاوتترين دمنوشهايش را برايمان دم ميكند ميگويد: «چينيها خيلي در تنوع ارائه غذا موفق بودهاند و توانستهاند براي خودشان برندسازي كنند تا جايي كه شما كمتر كشوري را ميبينيد كه يك «محله چينيها» براي خودش نداشته باشد. ما تازه نخستين قدمها را برميداريم ولي اميدوارم به همين زودي شاهد يك «محله ايرانيها» در همه كشورها باشيم و با «قرمهسبزي» همه مردم دنيا را عاشق خودمان بكنيم».