احمد غلامی . سردبير در ستون سرمقاله روزنامه شرق «اپوزيسيون نوازي با صندلي كابينه »نوشت:
در روزگار قدیم که زندگی اجر و قُرب بیشتری داشت و رانندگی در جادهها، خاصه در جادههای خاکی روستایی پرخطر بود، مسافرانی که با اتوبوس به شهر سفر میکردند، بارها برای بهسلامترسیدن، صلوات میفرستاند. این صلواتها کارساز بود و به مسافران و راننده آرامشخیال میداد. لحظه پرالتهاب سفرها جایی بود که راننده اتوبوس را در سراشیبی جاده خاکی میراند، سکوت داخل اتوبوس را فرا میگرفت و معمولا شاگردشوفر برای غلبه بر ترس مسافران بلند فریاد میزد «در سراشیبیِ قبر مولا به فریادت برسد، بلند صلوات بفرست!» راننده و مسافران در این لحظه از ته دل صلوات میفرستادند. حالا این حکایت، حکایت ماشینِ دولت است. دولتهای ایران در چهارساله دوره دوم هم برای بهسلامترسیدن به مقصد نیاز دارند تا پیدرپی صلوات بفرستند و در جاهایی هم از ته دل. در این میان برخی هم تلاش میکنند، مسافران و راننده را وادارند تا برای منافع آنان دست به دعا و ثنا بردارند. اینها همان کسانی هستند که این روزها دم از کابینه فراجناحی میزنند. این افرادِ اصلاحطلبِ اصولگرایِ پایدارچی که همواره در جمع اصلاحطلبان بوده و بهاصطلاح از سبد رأی آنان به مجلس و شورا راه یافتهاند، اینک نعل وارونه میزنند. گاه از رفع حصر میگویند و گاه از کابینه فراجناحی و دفاع از اصولگرایان که مگر چه اشکالی دارد که در کابینه هم اصولگرایان باشند و هم اصلاحطلبان!
این اصلاحطلبان که دم از اصولگرایی میزنند نه دل در گروِ جناح خود دارند و نه اصولگرایان. آنان صرفا به منافع درازمدت خود در بدنه قدرت میاندیشند که در هر شرایطی از آن حذف نشوند. متأسفانه در چهار دهه بعد از انقلاب این افراد که اصول سیاسی نداشتهاند در شکاف جناحهای سیاسی بالیده و بالا رفتهاند و باید اعتراف کرد که تعداد ایندست چهرهها در میان اصلاحطلبان بیشتر از اصولگرایان است. بهراستی کابینه فراجناحی دیگر چه صیغهای است که برخی از اصلاحطلبان و نمایندگان مجلس آن را دنبال میکنند! مگر مردم خودشان نمیتوانستند به اصولگرایان رأی بدهند که حالا عدهای دنبال احقاق حق آنها هستند. مردم از روحانی که با ٢٤ میلیون رأی قاطع آنها روی کار آمده، انتظار دارند کابینهای تشکیل بدهد که چهره واقعی آرای آنان را نشان دهد. صدالبته که هر کابینهای با هر مرام و مسلکی باید رویکردی فراجناحی داشته باشد. همانگونه که روحانی، رئیسجمهور همه مردم است و تصمیماتی که میگیرد جنبه ملی دارد. این گفتهها هم بدیهیات است، اما اشکال از اینجا ناشی میشود که عدهای برای منافع خودشان نهتنها این بدیهیات را نادیده میگیرند، بلکه مفاهیم سیاسی را نیز قلب میکنند. ایده «کابینه فراجناحی» قلبِ این مفهوم است.
اگر قرار باشد،کابینه فراجناحی شکل گیرد، باید تمام طیفهای سیاسی جامعه حضور داشته باشند. اینکه اصولگرایان توان آن را دارند تا چوب لای چرخ دولت بگذارند و ازاینرو باید آنان را در قدرت شریک کرد، دیگر بهمعنای دفاع از کابینه فراجناحی نیست! هر دولتی حق دارد کابینهای را شکل دهد که خواسته نهایی مردم است. در اینجا دولت نمیتواند با مخالفان و منتقدان خود با سعهصدر برخورد کند. چنین سعهصدری موجب میشود آرا، حق و سلیقه مردم مخدوش شود. مهمتر از همه اینکه جای منتقدان و مخالفان در کابینه دولت نیست و دولت یکدست و کارآمد میتواند انتظارات مردم را برآورده کند. اپوزیسیوننوازی با صندلی کابینه، مردم را از دولت روحانی دلسرد میکند. دولت روحانی یا دولتی «متوازن» است یا دولتی «توازنگر». دولت متوازن با چیدمان وزرای شایسته میتواند با کارایی، منتقدان و مخالفان خود را در ردههای پایینتر به مشارکت بگیرد و از نظراتشان بهره ببرد. توصیه به دولت فراجناحی توصیه به روش دولت توازنگر است. دولتی که آنقدر قوی است که میتواند طیفهای منزویِ سیاسی را حمایت کرده و آنان را در دستگاه دولت بالا بکشد. آیا دولت روحانی اینقدر مقتدر است که توازنگری کند؟ اگر دولت روحانی توازنگر است، چرا ابتدا چهرههای کنارگذاشتهشده اصلاحطلبان را که بیش از هر طیفی مستحق برکشیدناند، بهکار نمیگیرد؟ و بر فرض محال اگر کابینهای فراجناحی شکل بگیرد، آیا این کابینه میتواند منویات رئیسجمهور منتخب را پیش ببرد؟ کابینه فراجناحی یعنی کابینهای فئودال که هرکس در حیطه اختیارات خود اربابِ رعایای خویش است.
ناگفته پیداست که در چنین وضعیتی هر وزیری هرکجا که دستش برسد باید به جریان خود خدمت کند. این وزرا در لحظات بحرانی دولت به چه کار خواهند آمد؟ اگر آنها به استقبال شکست برنامههای دولت نروند، برای پیشگیری از شکست اقدامی عاجل نخواهند کرد. ازاینرو کابینه فراجناحی قلب یک مفهوم و در تضاد با رأی مردم است. دولت با رأی مردم و به واسطه اصلاحطلبان روی کار آمده است، مجلس نیز اینگونه است. اگر رئیس فراکسیون امید به روحانی رأی مردم را گوشزد میکند، به نمایندگانی که بر کابینه فراجناحی میاندیشند نیز باید گوشزد کند که مردم خود بهتر میدانستند به چه کسانی رأی بدهند. حسن روحانی نشان داده در چینش کابینه دوازدهم قصد دارد با اقتدار بیشتری عمل کند. این سرشت قدرت است، کسی که در قدرت قرار میگیرد، تبعات و نتایج تصمیمات او هرچه باشد به پایش نوشته میشود. روحانی پاسخگوی منشأ قدرت خویش است و منشأ این قدرت مردماند و ازقضا آنچه در میان دولتمردان شایع است، فراموشی این منشأ قدرت است. دولتمردان نادری به این فراموشی دچار نشدهاند، زیرا دولتمردان گاه تصور میکنند که قیم مردماند و هر تصمیمی میگیرند به خیر و صلاح آنان است. دولت روحانی در دوره گذشته هرگز نه کابینهای فئودالی داشته و نه خود را قیم مردم دانسته است.
آنچه مردم را واداشت تا با میل به پای صندوقهای رأی بروند و در کنار همه کمیوکاستیها دوباره به او رأی بدهند، احساس همدلی با دولتی بود که میبایست فرازونشیبهای بسیاری را برای موفقیت پشت سر میگذاشت. اینک مردم چشم دوختهاند به دوره آخر و سراشیبی دولت، تا ببینند این کابینه تا چهحد نشانگر چهره واقعی آنها خواهد بود. مردم نشان دادهاند انتخاب از سر ناگریزی را بهخوبی درک میکنند، اما انتخابهایی را برنمیتابند که هیچ تناسبی با رأی آنان نداشته باشد. دولت روحانی با نگاهی گذرا به سرنوشت دولتهایی که سعی کردند چهره آرای مردم را عوض کنند، درمییابد که این کار تاوان سنگینی برای دولت او و راهِ دموکراسی در ایران دارد. کسانی که پیش و بیش از همه موظف به صیانت از چهره آرای مردماند، مجلسیان هستند و انتظار میرود آنان با پرهیز از منافع شخصی تنها به باورهای مردم فکر کند، همین و بس.
- عوارض ساختار غيرحزبي
روزنامه اعتماد در ستون سرمقالهاش نوشت:
از ابتداي انقلاب همواره زمان انتخاب هيات دولت و معرفي وزرا، لابيهاي نامحدود براي معرفي اين و آن آغاز ميشود و در نهايت نيز رييسجمهور و در گذشته نيز نخستوزير برخي افراد را به عنوان وزير پيشنهاد ميكرد كه در بسياري از موارد كسي نميدانست منطق انتخابهاي مذكور چيست؟ اكنون نيز وضع همينطور است. هر روز يك خبر ساختگي يا نيمهرسمي و كماعتبار يا حتي معتبر در رسانهها پخش ميشود و افراد مشغول اظهارنظر درباره آن ميشوند، بدون اينكه اساسا درستي و نادرستي آنها سنجش شده باشد. اين اظهارنظرات به نوبه خود موجب نقار و نگراني ميشود. خلاصه يك بلبشوي كامل سياسي را شاهديم و در نهايت هم ليستي كه به عنوان وزراي پيشنهادي بيرون ميآيد لزوما با حدسيات قبلي تطابق ندارد و از همه مهمتر اينكه با جابهجايي يك نفر در يك وزارتخانه، سياستهاي فردي او بر برنامههاي جمعي غلبه دارد و تفاوت در سياستها با تغيير افراد به نسبت چشمگير خواهد بود. نكته جالب ماجرا اينجاست كه بسياري از كساني كه بر اثر تغيير و تحولات سياسي در مصادر و كرسيهاي وزارتي قرار ميگيرند لزوما نقش و سهم چنداني در شكل گرفتن اصل حادثه سياسي نداشتهاند و چه بسا برخي از آنان به گونهاي رفتار ميكنند كه آلوده سياست و هزينههاي آن نشوند، فقط از مواهب آن يعني تقسيم پستهاي وزارتي بهرهمند شوند. اين وضعيت محصول ساختار غيرحزبي در سياست ايران است. در چنين ساختاري فعاليت سياسي به نسبت سيال و فرابرنامهاي است.
هيچ حزب و گروهي در نقش دولت در سايه قرار ندارند. به عبارت ديگر در زمان حضور رقيب آنان در قدرت، كسي در احزاب و گروههاي سياسي بيرون عهدهدار وظيفه ايدهها و برنامههاي دولتي و در سطوح وزارتي به صورت سايه نيست. در يك ساختار حزبي، مساله اصلي كسب اكثريت آرا از سوي احزاب بيرون دولت است. به محض آنكه اين هدف محقق شد، كمابيش معلوم است كه چه كساني عهدهدار مسووليت چه وزارتخانههايي خواهند شد. حتي جابهجاييهاي وزرا نيز در ابتدا در درون حزب و مذاكرات اعضاي حزب صورت ميگيرد و سپس به مجلس كشيده ميشود. اين نحوه انتخابها به معناي آن است كه عموم وزرا و مقامات سياسي، به تناسب رسيدن به اين موقعيتها در شكل دادن به فضاي سياسي و انتخاباتي نقش دارند. به معناي ديگر آنان بهطور معمول از فعالان اصلي احزاب يا نزديك به حزب هستند. موقعيت حرفهاي و شغلي او پس از پيروزي در انتخابات، كمابيش و پيش از پيروزي در حزب مشخص شده است و بسياري از ناظران سياسي نيز تاحدودي ميدانند كه چه كساني عهدهدار چه وظايفي خواهند شد. البته استثنا از اين قاعده نيز هست ولي مثل اينجا نيست كه تقريبا هيچكدام مشخص نباشند.
در نظامهاي حزبي اين حسن وجود دارد كه تصميمات فردي نيست يا بخش بيشتر آنها به صورت جمعي و مشاورهاي انجام ميشود. در نتيجه اعتراض به نتايج ناشي از تصميمات نيز زياد نيست. از آنجا كه تصميمات فردي ميتواند محل مناقشه باشد، ارزيابي كارنامههاي نامزدها و افراد نيز به صورت جمعي و تا حدي شفاف صورت ميگيرد، در نتيجه نامزدهاي وزارتخانه بايد از عملكرد گذشته خود در برابر جمع منطقي سخن بگويد و امكان رفيقبازي كمتر ميشود...
هرچند اين ايرادها در سياست هيچگاه به صفر نخواهد رسيد.
مساله مهمتر نظام حزبي، برنامهمحوري است. در ايران معمول است كه هر كسي كه ميخواهند او را وزير كنند، ميگويند يك برنامه بدهد. طبيعي است او هم يك گروه را جمع كند و بهترين جملات را پشت سر هم رديف ميكند تا بتواند راي اعتماد كسب كند. برنامهاي كه بهطور معمول بيشتر به انشاهاي دانشآموزان احساساتي شبيه است كه همه جملات و چيزهاي خوب را در كنار هم قرار ميدهند و هنگامي كه نمره گرفتند، دفتر انشا را نابود ميكنند. كمتر ديده شده كه وزرا را برحسب قولها و برنامههايشان بهطوردقيق بسنجند و ارزيابي كنند. علت نيز روشن است، چنين وزيري وقتي كه از وزارتخانه ميرود هيچ چيزي از دست نداده كه خيلي چيزها به دست آورده است.
در حالي كه در ساختار حزبي، اين افراد نيستند كه در مصدر كار قرار ميگيرند، بلكه در اصل اين حزب است كه متولي آن كار است. عمر حزب نيز فراتر از فلان يا بهمان وزير است. وزرا ميآيند و ميروند، ولي احزاب باقي ميمانند. احزاب هزينه رفتارهاي نادرست اعضاي سابق خود را نيز امروز و در آينده پرداخت ميكنند، از اين رو حداكثر نظارت را بر آنان اعمال ميكنند. ولي اكنون كدام حزبي را داريم كه هزينه سياستهاي نادرست وزراي گذشته خود را بدهد؟ هيچ. حتي در اين انتخابات ديديم كه برخي از نامزدها به سادگي از همجناحهاي خود كه در گذشته در مصدر كار بودهاند فاصله ميگيرند و خود را مبرا از مسووليتهاي آنان ميدانند. در حالي كه در نظامهاي حزبي چنين امري مرسوم نيست. دولتها و احزاب، بايد درباره رفتارهاي اعضاي سابق خود مسووليتپذير باشند. قرار نيست كه آنان را بهجاي قبليها مجازات كرد ولي رفع كلي مسووليت نيز پذيرفتني نيست. تا هنگامي كه نظام حزبي در ايران شكل نگيرد، همچنان با چنين مشكلاتي در انتخاب وزراي كممسووليت و حتي ابنالوقت و نيز ارايه انشا به جاي برنامه و گريز از مسووليتپذيري مواجه خواهيم بود.
- مقابل آمريكا ميايستيم
روزنامه رسالت در ستون سرمقالهاش نوشت:
اوايل انقلاب اوج بدمستيهاي آمريكا در ايران وقتي ليبرالها هنوز سر كار بودند، امام(ره) آنها را نصيحت كرد و فرمود: «شما تصور كنيد كه اينها [آمريكا] براي ما و صلاح ما يك قدم بردارند. هر كه اين تصور را بكند اين جاهل است. اگر ما ميتوانستيم كه به كلي منقطع بشويم از اينها به صلاحمان بود. خيال نكنيد روابط ما با آمريكا يك صلاحي براي ما دارد. اين مثل رابطه بره با گرگ است. اينها ميخواهند از ما بدوشند. اينها نميخواهند چيزي به ما بدهند... اگر بيدار نشويم، طعمه آنها خواهيم بود... اين افكاري كه همه چيز بايد از آنجا بيايد، همه چيز ما بايد وابسته به آنجا باشد، مملكت ما را دارد به تباهي ميكشد. من به شما مژده ميدهم كه ما پيروز هستيم... همه بدانيم اگر پناه به اسلام ببريم همه كارهايمان درست ميشود.»
اگر دولت موقت به اين نصايح گوش ميكرد عمرش كوتاه نبود. اگر نهضت آزادي ولايت امام(ره) را به ولايت آمريكاييها ترجيح ميداد، ميتوانستيم آسيبهايي كه به انقلاب وارد شد را به ميزان قابل ملاحظهاي كاهش دهيم، اما آنها به لحاظ تئوري و نظري با موازين انقلابي و اسلامي سر سازگاري نداشتند.
انقلاب با قامتي استوار در برابر شرارت غرب بهويژه آمريكاييها ايستاد و در تمامي عرصههاي نبرد نرم و سخت پوزه آمريكاييها را به خاك ماليد. از ميان آتش و خون اين نبرد، ناگهان يك نظريه خودي پيدا شد كه ميتوان يك بار ديگر آمريكاييها را تست كرد. اين تست حكايت از اين داشت كه ميشود ديوار بياعتمادي را برداشت. اينكه آمريكاييها مدام عليه ما مشغول توطئه و برنامهريزي هستند، يك توهم است. ميشود مسيرهاي تازهاي را با آنها تجربه كرد. لذا در نگاه به امنيت ملي و ديپلماسي هستهاي ديدگاهي متفاوت را اينگونه مطرح كردند: «هميشه در ذهن برخي از مسئولان گويي نوعي اضطراب وجود دارد كه دشمنان قويپنجه مشغول توطئه و برنامهريزي عليه نظام اسلامي هستند و همواره براي بقاي نظام احساس خطر ميكنند. گويي همواره درخصوص ثبات و استحكام نظام شك و ترديد وجود دارد و اين ترديدها باعث ميشود اقداماتي كه انجام ميگيرد گاهي به حد كافي مناسب و دقيق نباشد.»
با اين سادهانگاري و غفلت از حيلهها و ترفندهاي آمريكا رفتند در دل مذاكراتي كه يكي از پيچيدهترين موضوعات مربوط به مصالح، منافع و امنيت ملي ما بود. امروزه پس از گذشت بيش از يك دهه از اين خوشبينيها به اين واقعيت رسيدهاند كه آنچه ميانديشيدند يك سراب بود. آن طرف ميز هيچ عقلانيتي حتي معطوف به منافع آنها وجود ندارد. آنها در موضع خصومتورزي نشستهاند و تكان نميخورند. حتي حاضرند از خوراك مسموم اطلاعاتي منافقين مصرف كنند، اما از موضع دشمني با اسلام و ايران ذرهاي كوتاه نيايند.
چطور شد ما به موضع «تقريبا هيچ» در مذاكرات هستهاي رسيديم. براي اين كه در اين تصميمگيري حساس ملي يك پيشفرض غلط داشتيم و با يك خوشبيني مفرط پشت ميز مذاكرات نشستيم. اين خوشبيني از كجا آمده بود. به اين گزاره دقت كنيد: «يكي از مشكلات در بحث ساختار و نظام تصميمگيري كشور اين است كه از حوادث تلخ تاريخي گذشته تصويري در ذهن مسئولين نقش بسته و معمولا نتيجهگيري از حوادث، به قاعده و مبناي تصميمگيري بدل شده است. براي نمونه كودتاي 28 مرداد، كودتاي رضاخاني و اينكه در انقلاب مشروطه روحانيت كنار زده شد، همگي در نظام تصميمگيري نقش پررنگي دارند. در حالي كه اين دو حادثه نميتواند تبديل به يك قاعده كلي شود... گاهي از اصول علمي پيروي نميشود. دستكم از آغاز انقلاب تاكنون در برخي موارد اينچنين بوده است».
چنين ديدگاهي همه جنايات آمريكا را در خلال انقلاب اسلامي و پس از آن و همه آتشافروزيها و خونريزيهاي آنان را به دست فراموشي سپرده بود.
جهل آنها به انديشههاي راهبردي آمريكا عليه ايران موجب صدور چنين خبطي عظيم شد. درك راهبردهاي آمريكا عليه اسلام و ملت ايران خيلي نياز به كاوش ندارد. برجستهترين استراتژيستهاي آمريكا معتقدند "مسلمانان، مردمي نامتمدن، وحشي و غيرمنطقي هستند."
آنها معتقدند؛ "مسلمانان فقط به اين دليل شايسته توجهاند كه در سرزمينهايي زندگي ميكنند كه دوسوم نفت و گاز جهان را در اختيار دارند."
نتايج برجام در دوسالگي آن نشان داد چقدر اين فهم از امنيت ملي و راهبردهاي اين جماعت غلط است.
پديده بدعهدي و نقض عهد آمريكا آن هم در يك قاب جهاني نه گفتگوهاي دوطرفه، بلكه گفتگوهاي چندجانبه نشان داد آمريكاييها گرگصفتي خود را فراموش نكردهاند.
با اين نتايج برجام، رسيدهايم به اينكه امام(ره) آنچه كه به عنوان يك حكيم سياسي ميفرمود: "آمريكاييها براي اصلاح ما يك قدم برنميدارند" از چه درجهاي از اتقان و درستي برخوردار است.
آمريكا در يك اقدام نمادين 18 فرد و نهاد ايراني را در ارتباط با فعاليتهاي هستهاي تحريم كرد. وزير خارجه در اين ارتباط موضع صريحي گرفت و از آن صريحتر رئيسجمهور پنجشنبه گذشته صريحا اعلام كرد: "از تخلفات آمريكا نميگذريم و در برابر آنها ميايستيم."
وي تاكيد كرد: "تحريمهاي جديد با روح و متن برجام در تناقض است و هر اقدام آمريكا با پاسخ ملت مواجه ميشود."
اين مواضع يك گام به جلو براي ابطال نظريه خوشبيني به آمريكاست و اثبات نظريه امام(ه) كه آمريكا و اذناب آنها در پي توطئه و برنامهريزي عليه ملت ايران هستند.
آمريكاييها سر سازش با انقلاب و نظام ما ندارند. آنها با دين، انقلاب، اقتدار و از همه مهمتر امنيت ملي و منافع ما ايرانيان سر ستيز دارند. اين را چگونه بايد اثبات كرد كه برخي آن را بپذيرند.
همين چند روز پيش وزير خارجه آمريكا و وزير دفاع آمريكا صريحا اعلام كردند؛ واشنگتن در مسير براندازي نظام جمهوري اسلامي حركت ميكند و عاديسازي روابط با تهران جز با تغيير رژيم ايران ممكن نيست!
آمريكاييها حداقل 20 سال است با مشاركت ليبرالها و سكولارها و منافقين و يك مشت اراذل و اوباش سياسي، به دنبال فرسايش وحدت ملي، اراده ملي و ترديدآفريني در بينش راهبردي اسلامي ما هستند تا نقشههاي شوم براندازي نرم و تغييرنظام را عملياتي كنند.
براي مقابله با چنين توطئهاي تنها بايد روي مواضع انقلابي و اسلامي تاكيد كنيم و در بهرهبرداري از ذخاير عظيم فرهنگ اسلامي و انقلابي براي مقابله با موج خصومتورزي آمريكا غفلت نكنيم. بايد باور كنيم آمريكا دشمن ماست و در ايستادن مقابل توطئههاي غرب ترديد نكنيم. بيداري و بصيرت و بالندگي ملت و قدرت نظامي ايران بويژه سپاه را ناديده نگيريم. اينها در مقابله با آمريكا و ايستادن در برابر استبداد جهاني حرف اول را تاكنون زده و بعد از اين هم خواهند زد.
- فرجام بیحاصل برجام!
روزنامه كيهان در ستون سرمقالهاش نوشت:
عصر روز سهشنبه گذشته یعنی 28 تیرماه سال 96 خبر رسمی دور تازهای از تحریمهای آمریکا، این بار علیه 18 شرکت و فرد ایرانی مرتبط با توانمندیهای موشکی کشورمان با عنوان «مقابله با تروریسم»! منتشر شد. قبل از اعلام رسمی این خبر، پایگاه «واشنگتن فری بیکن» به نحوی، از جزئیات این تحریمها خبردار شده و آن را رسانهای کرده بود، لذا اعمال تحریمهای تازه پسابرجامی علیه کشورمان برای همه تقریبا مسجل شده و فقط منتظر اعلام «رسمی» این خبر بودند. این تحریمها در سنای آمریکا تصویب شده اما برای اجرایی شدن به تصویب مجلس نمایندگان آمریکا نیز نیاز دارد که با توجه به ترکیب مجلس نمایندگان آمریکا، احتمال تصویب آن بسیار بالاست.
آقای ظریف، وزیر خارجه محترم کشورمان نیز احتمالا با شنیدن همین خبر غیر رسمی، طی گفتوگویی که با «نشنال اینترست» داشت، ساعاتی قبل از اعلام رسمی خبر، آمریکاییها را به خروج از برجام در صورت اعمال تحریمهای تازه تهدید کرده بود. ظریف گفته بود: «اگر نقض عمدهای حادث شود که در برجام به آن ناکارایی قابلتوجه اطلاق میشود، آنگاه ایران گزینههای دیگر در دسترس دارد از جمله بیرون آمدن از توافق (هستهای).» ماجرا از این قرار بود که دولت ترامپ، «همزمان» با اعلام دور تازه تحریمها، برای دومین بار پایبندی ایران به برجام را تایید کرد! به عبارت دیگر، همزمان با تایید پایبندی ایران به برجام، تحریمهای تازهای علیه کشورمان در حوزه موشکی و تروریسم اعمال کردند! این پایان ماجرا نبود. چند ساعت بعد، خبر معنیدار دیگری از راه رسید؛ آمریکا در گزارش سالانه وضعیت تروریسم در جهان، بار دیگر ایران را اصلیترین دولت حامی تروریسم در جهان معرفی کرد! در این باره اما گفتنیهایی هست:
1- همانطور که کیهان پیشبینی کرده و بارها اعلام کرده بود، ترامپ برجام را پاره نکرد. ترامپ اگرچه «دیوانه» است اما، آنقدر هم دیوانه نیست که چنین توافقی را یکطرفه لغو و خود را از مزایای بیشمار آن محروم کند. ترامپ «شاید» به قول نشریه «بلومبرگ»، برجام را «زجر کش کند تا ایران را به خروج یکطرفه از آن وادار نماید» اما هرگز آن را پاره نخواهد کرد. اصولا باید پرسید، وقتی کشوری همواره شاهد انفعالِ (شاید از روی ناچاری!) طرف مقابلش در برابر نقض پی در پی برجام بوده و مشاهده کرده که هم میتوان تحریم کرد و هم، حریف را با جمله«هنوز به برجام پایبند بوده» راضی نگه داشت! چرا باید چنین توافقی را پاره کند!؟ در این بین روزنامههای زنجیرهای و سایتهای حامی دولت، طوری «تایید پایبندی ایران به برجام از سوی ترامپ را پوشش دادند» که گویا این تایید، امتیازی از سوی واشنگتن به تهران است. آمریکاییها پایبندی ما به برجام را تایید و تحریمهای تازهای را هم اعمال کردند، اما سؤال مهم اینجاست که، این تایید چه فایدهای دارد وقتی پشت آن تحریمهای تازهای هست؟! و اینکه در این بین، چه کسی مسئول رسیدگی به تعهدات آمریکاست؟ واقعا عدم پایبندی این کشور به برجام را چه کسی باید پیگیری کند؟!
2- صفحات نخست رسانههای مدعی اصلاحات و حامی دولت در فردای پس از تحریمهای جدید آمریکا هم، قابل تامل و تاسف بود. دریغ از یک تیتر کوچک درباره تحریمهای تازه آمریکا و نقض برجام. تحریمهای تازه آمریکا تقریبا در تمام این رسانهنماها، سانسور شده بود، گویی به نفع حریف قلم زده باشند! فضای غالب بر این رسانهها، سفر ظریف به نیویورک و دیدار ایشان با شخصیتهای مطرح! سیاسی و رسانهای و «لحن متفاوت ظریف» در گفتوگوهایش بود. نوعی تلاش، برای القای اینکه، برجام نقض نشده و فقط ترامپ (نه نظام حاکم بر آمریکا) کمی سرکشی میکند. برخی نیز دیدارهای ظریف با به اصطلاح «بزرگان دنیا» را نتیجه مذاکره و حاصل توافق برجام جا زدند! روز چهارشنبه زنجیرهایها با سانسور تحریمهای جدید آمریکا و القای زنده بودن برجام، باز هم آمریکا را بزک کردند.
3- ممکن است عدهای بگویند، تحریمهای روز سهشنبه آمریکا ربطی به مسئله هستهای ندارد و مربوط به مسئله «موشکی» و «تروریسم» است. بنابراین آمریکا برجام را نقض نکرده است، که در پاسخ باید گفت؛ اولا رئیسجمهور محترم نیز در واکنش به تحریمهای ناتمام پسابرجامی آمریکا، اذعان کرده که تصویب نهایی این تحریمها، نقض روح و متن برجام است و آقای ظریف نیز ساعاتی قبل از اعلام رسمی خبر تحریمها، علیه آن موضع درست را گرفتند و تهدید به خروج از توافق کردند؟ ثانیا، طبق شرط دوم از شروط 9گانه رهبری برای تایید برجام، که به آن اشاره خواهیم کرد، با این تحریمها، برجام قطعا نقض شده است چرا که، قرار بود هیچ یک از تحریمها با بهانههای دیگر بازنگردند.
4- اصولا فلسفه وجودی تحریمهای ظالمانه غرب، گرفتن مولفههای قدرت کشورمان است. «تحریم»، درست مثل «داعش» و گروههای تروریستی و تکفیری، ابزار کار دشمن برای تضعیف کشور و ناامن کردن آن، نظیر لیبی، سوریه، عراق یا افغانستان است. تصور دشمن این است که، با این ابزار، توان هستهای ایران را گرفته، چرا توان موشکی و سایر مولفههای قدرت ایران را نگیرد؟! یعنی با یک ابزار به نام تحریم، میخواهند، تک تک مولفههای قدرت را بگیرند. به همین سادگی! برای رسیدن به این هدف، برجامهای دیگری را در دستور کار دارد. شاید، تلاش برای لغو مجازات اعدام قاچاقچیان مواد مخدر، تلاش برای تضعیف سپاه و محاصره اقتصادی این نهاد، مثل سند 2030 که هوا شد، همان برجامهای بعدی هستند که عدهای به شدت دنبال آن هستند؛ الله اعلم اما، مواضع اخیر رئیسجمهور و وزیر خارجه محترم کشورمان درباره این تحریمها، اگر تعارفات نبوده باشد، جای بسی امیدواری است. همین که دولت محترم به این نقطه رسیده که در برابر دشمن بدعهدی مثل آمریکا باید از موضع اقتدار وارد شد و نشان داد، ما هم گزینههای روی میز خودمان را داریم، میتوان گفت، دولت به تدبیر لازم (نه کافی) برای رویارویی با دشمن رسیده است. امیدواریم درصورت تصویب نهایی این تحریمها، گفته نشود، این مواضع صرفا جهت اثرگذاری بر محاسبات حریف گرفته شد و سیاست دولت همچنان بر ادامه اجرای برجام ولو با آمدن تحریمهای بعدی است! و در توجیه این سیاست هم به تاییدهای برجامی مخلوط با تحریمهای غیر هستهای استناد شود!
5- وقتی با تحریمهای پسابرجامی آمریکا مواجه میشویم و همه به این نتیجه رسیدند که، برجام چیزی جز خسارت محض نبود، میگویند، برجام تصمیم «نظام» بود تا بدین ترتیب، از زیر بار مسئولیت تحمیل چنین خسارتی شانه خالی کنند. تلاشی که احتمالا در آینده برای شانه خالی کردن از مسئولیت امضای قرارداد پر ابهام و طولانیمدت توتال هم خواهند کرد! در حالی که اگر به شروط 9گانه مجلس، ملاحظات ده گانه شورای عالی امنیت ملی و شروط 9 گانه رهبری برای تایید برجام توجه میشد، قطعا برجام شاهد چنین فرجامی نبود و دولت نیز مجبور نمیشد با انداختن تقصیرها به گردن این و آن، از خود سلب مسئولیت کند. فقط به عنوان یک نمونه، در شرط دوم از شروط 9 گانه رهبری آمده: «در سراسر دوره هشتساله، وضع هرگونه تحریم در هر سطح و به هر بهانهای (از جمله بهانههای تکراری و خودساخته تروریسم و حقوق بشر) توسّط هر یک از کشورهای طرف مذاکرات، نقض برجام محسوب خواهد شد و دولت موظف است طبق بند ۳ مصوبه مجلس، اقدامهای لازم را انجام دهد و فعالیتهای برجام را متوقف کند.» بنابراین چه بخواهیم و چه نخواهیم برجام فقط دستپخت دولت یازدهم است، لذا باید به برجامیان گفت، جوانمردی کنید و این واقعیت تلخ را که برجام حاصلی نداشته است بپذیرید و کاری که کردهاید را پای نظام ننویسید و حالا که به خسارت محض بودن برجام پی بردهاید، از ادامه راه پرهیز کنید چرا که جلوی ضرر را از هر نقطهای که بگیرید، سودمند خواهد بود.