در ميان صداي دوبلورها، صداي آشنا كم نيست، اما صدايي هست که نزديک 50 سال است، چند نسل آن را بارها و بارها در انيميشنها و نقشهاي طنز شنيدهاند.
«تورج نصر» گوينده و بازيگر، متولد 1325 خورشيدي از ابتداي جواني تا بهحال به كار دوبله پرداخته و همچنان در اين رشته فعال است. در ابتداي تابستان و همزمان با ايام جشنوارهي بينالمللي فيلمهاي كودك و نوجوان، پاي صحبتهاي اين دوبلور باتجربه مينشينيم.
- چرا خيليها فکر ميکنند صداي خوبي دارند و ميتوانند دوبله کنند؟
من اين علاقه را بيشتر بين دههي شصتيها ديدم. نسلهاي بعدي هم علاقهمند شدند که مشغول کار دوبله بشوند، اما دوبله کار سختي است و از نظر سختي، حتي با بازيگري هم فرق دارد.
در فيلمبرداري يک نما را ميگيرند و هروقت اشکالي پيش بيايد کات ميدهند و دوباره ميگيرند. در دوبله، گوينده پشت ميز جلوي ميکروفن است و هيچ حرکتي نميتواند انجام بدهد، اما بايد تمام حس بازيگري را که مثلاً دارد اسبسواري ميکند يا از جايي پرت ميشود، توي صدايش منتقل کند.
صداي اصلي بازيگر را توي گوشي ميشنوي که دارد فرياد ميزند يا ميخندد، اما او حرکت ميکند و دوبلور بايد همانطور که روي صندلي نشسته، درست مانند او صحبت کند.
- پس در فيلمهاي پويانمايي (انيميشن) كه موجودات واقعي نيستند، كار گويندگي بايد راحتتر باشد.
نه، اتفاقاً سختتر است. براي اينکه آدمها حس را با صورت منتقل ميکنند. لب ميزنند و چشم و ابرويشان تکان ميخورد ولي در انيميشن دوبلور بايد به نقاشي جان بدهد.
- چرا بيشتر فيلمهاي کمدي يا انيميشن را براي دوبله انتخاب کردهايد؟
به اين نقشها علاقه دارم. شايد بهخاطر اينکه خودم و شيطنتهاي بچگي خودم را توي آنها ميبينم. کلاً عاشق کارهاي کودک هستم. البته خيلي هم پيشآمده که در نقشهاي جدي فيلمهاي سينمايي صحبت کردهام، ولي انگار بعد از کارهاي طنز و کودک کمتر خسته ميشوم. يکجور شادي و انرژي دارند که فيلمهاي ديگر ندارند.
- مگر در کودکي شيطنت ميکرديد؟
زياد! تمام خاطرات بچگي من شامل اين است که معلم از کلاس بيرونم ميکرد. البته درسم خوب بود، ولي از اين بچههايي بودم که کلاس را به هم ميريختم. يک دار و دسته از بچههاي مدرسه درست کرده بوديم. بزنبزن هم راه ميانداختيم.
- کدام محله زندگي ميکرديد؟
خيابان استخر تهران، سمت دروازهقزوين. تا 14سالگي آنجا بوديم. بعد به دبيرستان دکتر قاسمزاده در خيابان غفاري ميرفتم و دوتا دبيرستان هم رفتم به اسمهاي اميرکبير در خيابان ناصرخسرو و ابومسلم در نزديکي ميدان منيريه.
- وسط تهران؟
بله. البته الآن خيليها فکر ميکنند من شمالي هستم. خودم هم بدم نميآيد شمالي ميبودم، چون ماهي دوست دارم!
- از همان دوران مدرسه به کارهاي هنري علاقه داشتيد؟
بله، دورهي كودكي توي کوچه پرده ميزدم و صحنهي نمايش درست ميکردم. بعد خودم تنهايي يا با مشاركت چند نفر ديگر نمايش اجرا ميکرديم. البته بليت ميفروختم و از تماشاگرها که بقيهي بچههاي محل بودند، پول ميگرفتم.
نمايشها آنقدر ساده بودند که چيزي از آنها يادم نمانده است. بعد در مدرسه و بعد از آن توي دبيرستان هم نمايش اجرا ميکردم. آنموقع ديگر براي تئاترهايمان نمايشنامه هم داشتيم و جدي تمرين ميکرديم. کلاً کارهاي هنري دبيرستانمان دست من بود.
- چي شد که سراغ هنر رفتيد؟ خانواده تشويق کردند؟
نه. خودم دوست داشتم. به سينما و فيلم و سريال خيلي علاقه داشتم. يادم هست حدود سال 1348 بود و ما هنوز توي خانه تلويزيون نداشتيم، اما قهوهخانهاي توي محلهي ما بود که تلويزيونش هميشه روشن بود. ميرفتم و آنجا برنامههاي تلويزيون را ميديدم.
«لورل و هاردي» پخش ميکرد که آنموقع به آن ميگفتيم «خيکي و لاغرو». جالب اينکه سالها بعد خودم توي همان فيلمهاي لورل و هاردي صحبت کردم.
خانوادهي من هنردوست بودند، ولي اينطور نبود که بخواهند من وارد کار هنري بشوم. دو برادر و يک خواهر بوديم. پدرم معمار بود و برادرم سعي کرد مرا وارد شغلي مثل جوشکاري و اسکلتسازي ساختمان کند يکي دو روز هم رفتم ولي به او گفتم فايدهاي ندارد من جوشکار نميشوم.
- بعد که پذيرفته شديد چي؟
به خانوادهام نگفته بودم که شروع به دوبله کردهام. جالب است که آنها هم سؤال نميکردند كه بالأخره کارت چي شد؟ وقتي که توي تلويزيون يکي از کارهايم را پخش کردند به مادرم گفتم اين صداي من است که خب، اول باور نکرد.
- فکر ميکرديد به اينجا ميرسيد؟
نه، اصلاً. دوبله آنقدر کار سخت و کم درآمدي بود که نميدانستم چهطور و چهقدر ميتوانم توي آن پيشرفت کنم. فقط بهخاطر اينکه عاشق اين کار بودم تويش باقي ماندم.
کار از نظر فني هم سخت بود. فيلمهاي 35 ميليمتري براي سينما و 16 ميليمتري مخصوص تلويزيون بودند و چون فيلم با آپارات پخش ميشد هر بار که پخش را قطع ميکردند بين قسمتهاي مختلف فاصله زيادي ميافتاد. در اين فاصلهها دوبلورها نقشها را باز هم تمرين ميکردند تا بهاندازهي کافي حس بگيرند.
ما آنموقع کار را از آقاياني مثل اسماعيلي، جليلوند، مظفري و... ياد ميگرفتيم. الآن وسايل ديجيتال باعثشده کار سريع شود، ولي حس دوبله ماندگار نميشود.
- الآن سرعت دوبله چهقدر بيشتر شده است؟
قبلاً يک هفته طول ميکشيد که يک فيلم سينمايي را دوبله کنيم. الآن ميشود فيلم را ساعت 9 صبح شروع کرد و پنج عصر کار را به پايان رساند.
- چرا دوبلهي سريالهاي کرهاي يکجور ديگري بهنظر ميآيد؟ شبيه بقيهي فيلمهاي خارجي نيستند.
فقط سريالهاي کرهاي اينطوري نيستند. فيلمهاي چيني، هندي و خيلي از فيلمهاي خارجي موقع دوبلهکردن به مشکل «زبان» برخورد ميکنند.
زبان انگليسي در دوبله بهتر به فارسي تبديل ميشود چون «سيلاب»هاي کلمهها و نوع جملهها شبيه هم هستند.
مثلاً در زبان کرهاي يک کلمهي کوتاه و سريع، به يک جملهي فارسي تبديل ميشود. جملهها هي به هم ميخورد. هي بايد تلاش کنيم که حرکت لبها درست باشد، اما مشکل است و بعدش هم بيننده به اندازهي فيلمهاي انگليسيزبان، حس شخصيت را نميگيرد.
- به نوجوانها توصيه ميکنيد وارد کار دوبله شوند؟
بله. هرکسي استعداد هنري دارد و هرنوجوان و جواني بايد ببيند که به چه علاقه دارد. اگر انتخاب رشتهي خودشان را به کس ديگري بسپارند او برايشان دکتري و مهندسي را انتخاب ميکند. هرکسي خودش بايد ببيند به چي علاقه دارد.
- واقعاً دوبله کار فصلي است؟ مثل کشاورزي؟
بله. تابستان خوب است؛ پاييز کمتر است؛ زمستان زياد است و بهار معمولاً کار نيست. اتفاقاً سينما هم فصل دارد و مثلاً پاييز کار بيشتر است.
- اخيراً چه کارهايي انجام دادهايد؟
در دوبله، يک انيميشن 100 قسمتي آموزشي دربارهي رفتارهاي اجتماعي داشتم و يک سريال تلويزيوني بيمارستاني که در آن نقش کمدي ميگفتم. در بازيگري هم در سريال «معماي شاه» هم نقش داشتم و يک قرارداد تازه هم بستهام براي فيلمي که قرار است بازي کنم و از مرداد كارش شروع ميشود.
- در اين فيلم چه نقشي داريد؟
هابيت!
- هيچ وقت پيش نيامده که بهخاطر نقشهاي کمدي يا دوبلهي فيلمهاي طنز و کودک با شوخيهاي بيموقع يا برخوردهاي نادرست مردم روبهرو شده باشيد؟
نه، هيچوقت. مردم هميشه به من لطف داشتهاند. گاهي مرا از روي صدايم هم ميشناسند. گاهي از روي نقشهاي تلويزيوني مثل «آقاي شهروندي» که خيلي سال قبل بازي کردهام و هميشه هم برخوردشان با من خيلي خوب بوده است.
- گويندگي خودتان را بهجاي کدام شخصيت فيلمهاي پويانمايي بيشتر دوست داريد؟
«دانالدداک»، «ووديوودي بيکر» و «يوگي» از کارهاي قديمي و از کارهاي بعدي هم «جيمبو» و مخصوصاً «شيپورچي» را در سريال «پسرشجاع» خيلي دوست دارم.
- خوابشان را هم ميبينيد؟
گاهي وقتها، دلم برايشان تنگ ميشود.
6 ماه ايستاده بودم
اسم شناسنامهاي من «داوود شعبانينصر» است. وقتي وارد کار هنري شدم، رسم بود که بعضي هنرمندها براي خودشان اسم مستعار هم داشتند. من هم نام تورج را انتخاب کردم و الآن به همين اسم مرا ميشناسند. دهههاي 40 و 50 سالهاي طلايي دوبلهي ايران بود و من هم در همين سالها توانستم وارد کار دوبله شوم.
آقاي «محمود نوربخش» از آشنايان ما بود که در فيلم «پدرخوانده» بهجاي شخصيت «مارلون براندو» گويندگي ميکرد. از او خواستم به من کمک کند كه وارد كار دوبله شوم. ولي گفت: «فعلاً درست را بخوان.»
خيلي تلاش کردم كه وارد اين کار بشوم. اول گفتند كه صدايت را ضبط کن و بياور من هم چند «تيپ» مختلف، شبيه همان نقشهاي طنز که توي تلويزيون شنيده بودم را روي نوارها ضبط کردم و بردم. قبول کردند و گفتند كه حالا بايد حضوري اجرا کني.
در همان اجراي اول قبول کردند که وارد اين کار شوم. 17، 18سالم بود و فکر کردم که ديگر شروع شده اما خيلي راه بود تا اينکه واقعاً به دوبله برسم. ششماه توي استوديو ميايستادم و فقط گوش ميکردم. يعني فيلم پخش ميشد و دوبلورهاي حرفهاي کارشان را انجام ميدادند و من هم تماشاچي بودم.
بعد از ششماه به مدير دوبلاژ گفتم ميشود به من يک نقش «يک خطي» بدهيد. گفت: «براي چي؟ چرا فکر کردي ميتواني دوبله کني؟» و رفت. برخوردش اينطوري بود. شايد حدود دو سال طول کشيد که از نقشهاي کوتاه شروع کردم و کمکم متنهاي طولانيتري را خواندم و بالأخره نقشهاي مهم را گرفتم.
10 سال گذشت. يکي از فيلمهاي کمدي «سه نخاله» را بايد دوبله ميکرديم و همان شخص مدير دوبلاژ فيلم بود. من چهار صفحه متن داشتم. وقتي کاغذها دستم بود و داشتم ميرفتم توي استوديو گفتم يادتان هست، گفتيد من دوبلور نيستم. گفت كه بله يادم هست. اگر آن برخورد را نکرده بودم که الآن دوبلور نشده بودي.
دوراني که جوان بودم هرروز 13، 14 ساعت کار ميکردم. دليل اينکه از 18سالگي تا الآن ميتوانم کار کنم اين است که در جواني مراقب سلامتيام بودم و مثلاً سراغ سيگار نرفتم.
هنرمند بايد هميشه سالم باشد. مخصوصاً گوينده بايد خيلي مراقب صدايش باشد. اگر هر کدام از رشتههاي ديگر، هنر است، دوبله ترکيب تکنيک و هنر است و تا کسي عاشق اين کار نباشد، در آن باقي نميماند. بعد از پيروزي انقلاب تا حالا شايد 150 نفر ديدهام که وارد كار دوبله شدهاند، ولي تعداد خيلي کمي از آنها باقي ماندهاند.
با اين وصف، من آيندهي خوبي براي هنر ايران و بچههاي الآن ايران که هنرمندهاي آينده هستند پيشبيني ميکنم چون با نسل جوان و نوجوان تماس دارم و ميدانم استعدادهاي خيلي زيادي در ميان آنها هست. اگر هم زماني يک رشتهي هنري در ايران کمتر ديده شود، نبايد نااميد شد بالأخره زماني ميرسد که اين رشته را همين نسل جوان دوباره زنده کنند.