مدنيبالطبع بودن انسان يا مدني بالضروره بودن او باعث ميشود انسان نتواند بينياز از ديگران باشد؛ به زبان ديگر، انسان يا به ضرورت و جبر نيازهايش و يا به ميل فطري و طبيعي بايد با «ديگر»ي و «ديگر»ان زندگي كند. بهنظر برخي انديشمندان غربي «ديگري» جهنم است براي انسان، و شايد با همين نگاه خودخواهانه انسانها، گاهي با «ديگري» زندگي ميكنند اما غرق در خودخواهي. تا جايي كه جهنم را براي يكديگر به ارمغان ميآورند با هم هستند و همديگر را نه ميبينند، نه ميشنوند، نه ميفهمند و نه ميخواهند؛ اين يعني روايت ازدواج در دنياي مدرن.
اگر همسر يا همان «ديگري» را انتخاب كرديد به اندازه ضرورت و نيازت و نيازش، قدري به همديگر بپردازيد و ديگر هيچ. اين «ديگر هيچ»، هيچ بودن اين رابطه را از همان اول آشكار كرده است. فروپاشي خانواده در عصر امروز يعني همين.
اما در ديگر سوي عالم يعني اينجا كه ما هستيم، «ديگري» يعني كسي كه مرا از جهنم تنهايي بيرون ميآورد و با اوست كه ميتوانم دوستداشتنيترين بناي هستي را بر پا كنم؛ يعني «ازدواج».
با اين ويژگي است كه حتي انسانهاي كاملي مثل خاتمالانبيا محمدمصطفي (صليالله عليهوآله) و اميرالمؤمنين علي ابنابيطالب (عليه السلام) از اين «ديگري» بينياز نميشوند؛ چه آن ديگري، معصومي باشد چون فاطمهالزهرا (سلامالله عليها) و چه فردي معمولي و گرفتار زرق و برقهاي دنيا؛ همانگونه كه نوح(ع) و لوط(ع) همسراني دارند از جنس جهنم مجسم. اما اين اولياي الهي نه بيمهري ميكنند و طلاق عاطفي ميگيرند و نه ديرنشين و تنهازيست ميشوند.
انتخاب تنهازيستي (Single life)، قصه غصه برخي آدمهاي امروزي است كه از خود بريدهاند، حتي با خودشان هم نيستند چراكه از خدا بريدهاند و قرآن چه زيبا ميفرمايد كه «هر كه خدا را فراموش كند، خود را فراموش خواهد كرد».