اين مشكل ديرينه ما بوده كه مونولوگ (تكگويي) را به ديالوگ(گفتوگو) ترجيح دادهايم. تصادفي نيست كه در برخي آثار ادبي و هنريمان هم بيشتر با تكگوييهاي بلند مواجهيم تا گفتوگوي موجز و رسا و منطقي ميان كاراكترها. اگر به حافظهمان رجوع كنيم ميان فيلمهايي كه روزگاري بر ما تأثير گذاشتهاند به آثاري برميخوريم كه از آنها تكگوييهاي درخشانشان در خاطرمان ثبت شده است.
حالا اما در دوراني به سر ميبريم كه شايد بيشتر از هر زمان ديگري به گفتوگو نياز داريم. وقتي از لكنت در گفتوگو سخن ميگوييم ميتوان در سطحي كلانتر آن را به مثابه معضل زبان ارزيابي كرد و زبان هم كه ريشهاش در فرهنگ است. در ادوار مختلف ما با مسئلهاي به نام تقابل نسلها مواجه بودهايم. تقابل پدران و پسران كه در طول تاريخ تكرار شده است؛ اينكه يك نسل حرف نسل بعد از خود را نميفهمد، جهانشان را درك نميكند و خيلي آسان شروع به نفي و نهي ميكند.
اگر به توسعه ايران اعتقاد داريم و اگر ميخواهيم كشورمان ساخته شود و در مسير رشد قرار گيرد چارهاي جز يادگيري آداب گفتوگو نداريم. گفتوگويي كه ابتدا بايد از خودمان آغاز كنيم. اول از خانواده و بعد به جامعه برسيم. چه بسيار منابع ارزشمند اين سرزمين كه در راه تقابلها هدر رفتهاند؛ تقابلهايي كه بسياري از آنها به دليل نداشتن فهم مشترك از مسائل ايجاد شدهاند.
در حوزه سياست، فقدان فهم مشترك از منافع ملي چالشآفرين ميشود و در حوزههاي خردتر مثل روابط اعضاي خانواده، نسل جوانتر تصوير روشني از ارزشهاي نسلهاي قبل از خود ندارد و از سوي ديگر بزرگان خانواده نميتوانند تحولات دنياي جديد را درك كنند. دانايي ميتواند پيشفرض رسيدن به تفاهم باشد و مقدمه برپا كردن گفتوگو به جاي تقابلها و نزاعهاي پرهزينه و خسارتبار.
- نويسنده و كارگردان سينما