او ميگويد با بازي در اين سريال بود که با حقوق زنان، احترام به نژادهاي مختلف و مبارزه با جنگطلبي آشنا شده و اين مفاهيم در شکلگيري شخصيتش نقش پررنگي داشتهاند.
«مليسا گيلبرت» بازيگر محبوب سريال خانهي كوچك است كه در گذشته او را با دندانهاي خرگوشياش ميشناختند! اما او حالا 53 ساله است و 34 سال از آخرين روز بازيگرياش در اين سريال ميگذرد. او در فاصلهي سالهاي 1973 تا 1983 ميلادي، تمام دوران كودكي و نوجوانياش را از 9 تا 19سالگي سر ضبط اين مجموعهي تلويزيوني گذراند.
او كه بازيگر نقش اصلي اين مجموعه يعني «لورا اينگلز وايلدر» بود، تنها بازيگر اين مجموعه است كه در تمام 208 قسمت اين سريال بازي كرده است.
اگر در ماههاي اخير مشتري شبكهي تماشا بوده باشيد، حتماً اين سريال را هم دنبال ميكنيد. سريال آمريكايي «خانهاي كوچك در چمنزار» كه اولينبار حدود 30 سال قبل از تلويزيون ايران پخش شد، در ايران با نام خانهي كوچك شناخته ميشود.
در آنزمان فقط فصلهاي اول اين مجموعه در ايران دوبله و پخش شد، اما حالا چندماهي است علاوه بر آن قسمتهاي قبلي، ادامهي اين مجموعه نيز با کيفيت تصوير عالي و دوبلهي تازهي قسمتهاي دوبلهنشده، ميهمان خانهي ايرانيهاست.
اين مجموعه يکي از پرطرفدارترين مجموعههاي تلويزيوني در دنياست كه براساس كتاب خاطرات لورا اينگلز وايلدر ساخته شده و از گذشته در ايران هم طرفدارهاي بسيار زيادي داشته و دارد، تا آن جا که احتمالاً اگر از بزرگترها دربارهي شيطنتهاي لورا اينگلز بپرسيد، آنها را به خاطرات کودکي و نوجوانيشان ميبريد و احتمالاً يک لبخند دلنشين روي لبشان مينشانيد.
اما احتمالاً بيشتر آنها هم از ادامهي زندگي لورا بيخبر بودند و حالا بعد از 30 سال براي اولينبار است كه ميتوانند ادامهي اين مجموعه را ببيند. پس حالا فرصت خوبي است كه پاي صحبتهاي مليسا گيلبرت بنشينيم و ببينيم از آنروزها چه حرفها و خاطراتي دارد.
از سمت راست، لورا، كري و مري
- سالها از پخش مجموعهي خانهي کوچک گذشته است. فکر ميکنيد چه اهميتي دارد که بخواهيم به گذشته برگرديم و دربارهي آن حرف بزنيم؟
به نظرم خيلى مهم است که دربارهي گذشتهي تاريخيمان بدانيم. تاريخچهي فرهنگي هرجامعهاي به اندازهي تاريخچهي سياسي آن اهميت دارد.
پيشينهي فرهنگي، به ما ميگويد که در هربازهاي از زمان، که بودهايم، چه کردهايم و چگونه به جايي رسيدهايم که حالا هستيم. پاسخ به اين پرسشها موقعيت ما را نهتنها نسبت به فرهنگ کشور خودمان بلکه در مقياس جهاني نشان ميدهد.
مجموعهي تلويزيوني خانهي کوچک، نقش بسيار مهمي در گذشتهي فرهنگي ما دارد. اين سريال، آيينهي شيوهي زندگي و تحولهاي سياسي و اجتماعي سالهاي دور است. خانهي کوچک، داستانهاي بسيار جذابي دارد که جزئيات زيادي را دربارهي موضوعهاي گوناگون به مخاطب نشان ميدهد.
مثلاً شما با ديدن اين مجموعه اگر چشم ريزبيني داشته باشيد ميتوانيد متوجه شويد که چهقدر دندانهاي ما آنموقع سفيدتر بوده و بيشتر مسواک ميزديم! [شوخي ميکند و ميخندد.]
خب، البته هميشه داستانها شيرين نبود. مثلاً قسمتي از اين مجموعه، داستان سربازي است که از جنگ برگشته و در دام مواد مخدر ميافتد. پخش آن قسمت همزمان بود با برگشت سربازان جنگ ويتنام و سربازان زيادي با سرخوردگي از جنگ مثل سرباز داستان ما، در دام اعتياد گرفتار شده بودند.
آمريكا در آن سالها اوضاع آشفتهاي داشت. بخش زيادي از داستانهاي اين مجموعه به بحرانهاي داغ آن زمان مربوط ميشد؛ موضوعهايي مثل حقوق بشر و نژادپرستي. ميخواهم تأکيد کنم که خانهي کوچک فقط يک سريال خانوادگي براي سرگرمشدن نبود، بلکه بازگوکنندهي آرمانها و ايدههايي بود که آن سالها ذهن بسياري را درگير خود کرده بود.
- شما زمان شروع بازي در اين مجموعه خيلي کوچک بوديد. فکر نميکنيد موضوعهايي مثل مبارزه با نژادپرستي براي يک دختر بچهي هشت يا 9ساله، کمي بزرگ يا غيرقابل درک بود؟
خب، من نميگويم غيرقابل درک! اتفاقاً کودکان و نوجوانان ذهن بازي براي فراگرفتن اين مفاهيم دارند. علاوه بر اين من در خانوادهاي بزرگ شدم که حرفهاي روزمرهشان دربارهي مسائل مهم روز اجتماعي بود.
بايد اعتراف کنم که شخصيت کنوني من خيلي تحتتأثير آموختههاي آن دورانم است. من با بازي در اين سريال بود که با حقوق زنان، احترام به نژادهاي مختلف يا مبارزه با جنگطلبي آشنا شدم و اين مفاهيم و موضوعها در شکلگيري شخصيتم نقش پررنگي داشتند.
- پس خانهي کوچک، شخصيت شما را ساخته است.
دقيقاً. چهطور ميشود غير از اين فکر کرد؟ من پاکترين سالهاي عمرم، يعني از 9سالگي تا 19سالگيام را در اين مجموعه گذراندم. بارها به همه گفتهام که من در دههي هفتاد ميلادي بزرگ نشدهام، بلکه 100 سال تجربه پشت سرم دارم!
ابعاد مختلف كار در اين مجموعه، از حضور در جمع عوامل ساخت تا داستان هرمجموعه، شخصيت و روحيهي مرا شکل دادند. حس عاطفي بينظيري را در اين سريال تجربه کردم. آنها برايم مثل خانوادهي دومم بودند و دوستان زيادي پيدا کردم.
بازيگريام در اين مجموعه برايم بسيار جدي و حرفهاي بود و کارگردان هم مثل بزرگسالان با من برخورد ميکرد. اين طرز برخورد در اعتمادبهنفسم خيلي مؤثر بود. هيچ تصوري ندارم که اگر در اين مجموعه بازي نميکردم، شخصيتم چه ميشد و اکنون چه آدمي و با چه تفکري بودم.
عكس امضاشدهي بازيگران خانهي كوچك
- فکر ميکنم بيشتر خاطرات کودکي و نوجواني شما به حضورتان در اين مجموعه برميگردد. از خاطرههاي بامزهي آنروزها برايمان بگوييد.
خاطره که خيلي زياد است. يادم است يک روز که تعطيل رسمي بود و ما مدرسه نداشتيم، من و چند بچهي ديگر در پشتصحنه منتظر شروع فيلمبرداري بوديم. يادم است جايي در نزديکي خانه بود، نه مزرعه. بايد اين توضيح را هم بدهم که براي کنترل بچهها در صحنه، دوجور بازي وجود داشت! بازيهاي پر سر و صدا و گروهي مثل بدمينتون، فوتبال يا گرگمبههوا و بازيهاي بيسر و صدا مثل کاردستي، نقاشي روي تخته و بازيهاي فکري!
خلاصه آنروز، روز بازي آرام و بيصداي ما بود و من گوشهاي از صحنه روي يک صندلي نايلوني کوچک تاشو کنار نهر آب نشسته بودم. البته يک وقت فکر نکنيد که صندلي کارگردان بوده! يک صندلي قديمي و فرسوده بود که معمولاً در پشتصحنهي فيلمبرداري از آنها زياد پيدا ميشود.
يکدفعه يکي چيز بامزهاي گفت و من از خنده غش کردم! آنقدر خنديدم که از روي صندلي افتادم توي آب! من در آن لحظه فقط به اين فکر ميکردم که اگر موهاي بافتهام خراب شوند، گريمور خيلي عصباني ميشود! نميدانم چهطور توانستم؛ سرم در آب بود اما موهاي بافتهام را با دست بيرون آب نگه داشتم!
- خاطرهي بامزهاي بود، البته اگر صدمه نديده باشيد!
نه، خوشبختانه در تمام مدت حضورم در اين سريال هيچوقت صدمه نديدم. اين خاطره از آن جهت برايم بامزه است که هنوز که هنوز است نميدانم چهطور با سر در آب فرو رفتم، اما دنبالهي موهايم خيس نشدند!
- ميدانم که حتماً دوران کودکيتان سراسر خنده و شادي و هيجان نبوده و اوقات دشواري را هم پشت سر گذاشتهايد. اما فکر نميکنيد بازيگري اينقدر سنگين و طولانيمدت در آن سن و سال، بر مشکلات آن دورانتان اضافه کرد؟
نه، بسياري از مشکلاتي که در دوران کودکيام پشت سر گذاشتم، کوچکترين ارتباطي با بازيگربودنم نداشت؛ بلکه مشکلاتي بودند که در هرخانهاي ممکن است وجود داشته باشند و به اختلال رفتاري بين اعضاي خانواده مربوط ميشوند. به اين معنا که اعضاي خانواده نتوانند با هم دوست باشند يا نتوانند با هم منطقي گفتوگو کنند.
اتفاقاً بازيگربودن به من اين شانس را داد که در اين مشکلات غرق نشوم. من مأمني داشتم که ميتوانستم به آنجا پناه ببرم و احساسات و عواطفم را بهراحتي بروز دهم. براي همين ميگويم شايد در برخي موارد، گريههايم جلوي دوربين واقعي ِ واقعي بود.
خاطرات نوجواني
علي مولوي:
كودكي و نوجواني در قرن نوزدهم با امروز كاملاً متفاوت بود. براي همين زندگي او به واسطهي مهاجرت خانواده و سفرهاي پي در پي، سرشار از اتفاقهاي جالب و خاطرهانگيز بوده است.
«لورا اينگلز وايلدر»، در هفتم فوريهي 1867 ميلادي در ايالت ويسکانسين آمريکا و در خانوادهاي روستايي بهدنيا آمد. او دومين فرزند از پنج فرزند خانوادهاش بود. «مري» (خواهر بزرگتر)، «کارولين سلستيا» يا «کري» (خواهر کوچک)، «چارلز فدريک» (برادر کوچکتر که در روزهاي اول زندگياش به دليل بيماري از دنيا رفت) و «گريس پرل» (خواهر کوچکتر و آخرين فرزند خانواده)، در كنار پدر و مادر، خانوادهي او را تشکيل ميدادند.
لورا دوماه قبل از 16سالگي توانست مدرك رسمي بگيرد و در مدرسهي كوچك شهر «وُلنات گرو» بهعنوان معلم تدريس کند. او سه سال به تدريس در مدرسه ادامه داد و با «آلمانزو وايلدر» ازدواج کرد. لورا در 40سالگي به روزنامهنگاري علاقهمند شد و اين آغاز علاقهاش به نوشتن بود.
اولين نسخهي چاپشدهي كتاب(سمت چپ) و چاپ ويژهي شصتوپنجمين سالگرد انتشار كتاب(سمت راست)
لورا در 65 سالگي اولين جلد از مجموعهکتاب خانهي کوچک را بر اساس خاطراتش براي کودکان و نوجوانان نوشت و نام «خانهاي کوچک در بيگوودز» را براي آن درنظر گرفت.
او در نامهاي که براي ناشر فرستاده بود توضيح داد که همهي ماجراهاي کتاب براساس اتفاقهاي حقيقي و خاطرات دوران کودکي او شكل گرفتهاند، اما مجبور شده کمي سنش را در کتاب تغيير دهد. چون به نظر لورا ممکن بود براي خوانندهها
باورپذير نباشد که اينهمه ماجرا را در سنين كودكي و نوجواني تجربه کرده و به اين خوبي بهياد داشته باشد.
لورا اينگلز وايلدر در دهم فوريهي 1957 ميلادي، وقتي كه سه روز از تولد 90سالگياش گذشته بود، از دنيا رفت.
او تا قبل از مرگش هشت جلد از مجموعهداستانهاي خانهي کوچک را منتشر کرد، اما پس از مرگش هم براساس دستنوشتهها و يادداشتهاي او کتابهاي ديگري منتشر شد که از ميان آنها ميتوان به كتاب «مسافر ِ خانهي کوچک» اشاره کرد که مجموعهاي است از خاطرات لورا از سفرها و مهاجرتهاي خانوادگياش که سال 2006 ميلادي منتشر شد.
در بين سالهاي 1973 تا 1983، مجموعهي تلويزيوني «خانهاي کوچک در چمنزار» که در ايران با نام «خانهي کوچک» شناخته ميشود، براساس کتابهاي لورا اينگلز ساخته شد.
اين مجموعه در طول اين 10 سال در لوکيشنها و با بازيگران ثابت ساخته شد و بازيگران كودك و نوجوان اين مجموعه عملاً با آن بزرگ شدند. اين مجموعه در 9فصل و 205 قسمت، به همراه سه فيلم تلويزيوني ساخته شد و زندگي لورا اينگلز را از كودكي تا جواني به تصوير کشيد.
اين سريال بسيار پرطرفدار، در ايران هم هواداران زيادي داشته و دارد؛ تا آنجا كه يكي از اصطلاحهاي اين سريال هنوز هم بين مردم ايران رايج است و وقتي ميخواهند بچهي سمجي را بخوابانند ميگويند: «شب بهخير لوووورررراااا!»
لورا اينگلز وايلدر در سن 27 سالگي(سمت چپ) و 70 سالكي(سمت راست)