«کريستِن ويگ» بازيگر، تهيهكننده و كمدين 44سالهي آمريكايي نيز ميگويد گويندگي در اين مجموعهي انيميشن، از بهترين کارهايي است که در زندگي حرفهاياش انجام داده و افتخار ميکند که بخشي از اين پروژه بوده است.
پس از موفقيت قسمتهاي قبلي انيميشنهاي منِ نفرتانگيز و «مينيونها»، سازندگان اين انيميشنهاي پرطرفدار، سومين قسمت مننفرتانگيز را با داستاني متفاوت روي پردهي سينماهاي جهان آوردهاند كه احتمالاً بهزودي به سالنهاي نمايش فيلمهاي خارجي در سينماهاي تهران يا شبكهي نمايش خانگي ما هم ميرسد.
انيميشن مننفرتانگيز3 تا اينجاي كار فروش بسيار بالايي داشته و توانسته ركورد پرفروشترين مجموعهي انيميشن جهان را بشكند.
پيش از اين مجموعهي پنجگانهي «شِرِك» با سه ميليارد و 510 ميليارد دلار، عنوان پرفروشترين مجموعهي انيميشن جهان را يدك ميكشيد، اما حالا سهگانهي منِ نفرتانگيز به همراه انيميشن مينيونها با فروش سه ميليارد و 596 ميليون دلار در رتبهي نخست جهان ايستاده است.
به همين مناسبت در اين مطلب، ترجمهي گفتوگويي را با استيو كارل، گويندهي نقشهاي «گرو» و «درو» و كريستن ويگ، گويندهي نقش «لوسي» برايتان انتخاب كردهايم.
- اينبار داستان از نقطهاي شروع ميشود که زندگي مشترک «گرو» و «لوسي» شروع شده؛ آنها ازدواج کردهاند، مسئوليت نگهداري سه دختربچه را دارند و در کنار همهي اينها، شغلشان هم هست. اينها تغييرات بزرگي است. گرو و لوسي چهطور با اينهمه اتفاقهاي جديد کنار ميآيند؟
استيو کارل: گرو اين تغييرات را دوست دارد. او خوشحال است و از تحولات زندگياش احساس رضايت ميکند. او عشق زندگياش را پيدا کرده، بچهها فوقالعادهاند و همهچيز باب ميلش است.
کريستن ويگ: لوسي هم خوشحال است. اما کمي هم استرس دارد؛ چون او حالا خودش را در نقش يک مادر ميبيند، چيزي كه قبلاً تجربهاش را نداشته. اما خب! او حالا صاحب سه دختر است که بايد برايشان مادري کند و اين برايش کمي نگرانکننده است. اما ميبينم که ارتباط آنها با هم خوب است و در کنار هم خوشحالند.
- خب، پس ما يک خانوادهي نسبتاً متعادل داريم، تا وقتي که سر و کلهي «درو» پيدا ميشود و ناگهان همهچيز بههم ميريزد! فکر ميکنيد درو شخصيتي خرابکار و مُخلآرامش است؟
استيو کارل: درو دليل ساخت قسمت سوم است! اگر او نبود، انيميشني هم در کار نبود. [ميخندد.] همهچيز گل و بلبل است و ناگهان برادر دوقلوي گرو که براي سالها خبري از او نبوده پيدايش ميشود و زندگي شاد اين خانواده را با مسئلهاي جديد رودررو ميکند.
بين گرو با برادر دوقلويش، چالش پيش ميآيد؛ درو سعي ميکند برادرش را اغفال کند تا به زندگي تبهکارانهي گذشتهاش برگردد اما لوسي مخالف اين خواستهي درو است و اين سرآغاز ماجراهاست.
- چيزي که ما از درو ميدانيم اين است که برادر دوقلوي گرو است. آنها شبيه هم هستند، با اين تفاوت که درو مو دارد! تفاوت بين اين دو برادر را در چه ميبينيد؟ البته به جز مو!
استيو کارل: شايد از نظر ظاهري به هم شبيه باشند، اما از لحاظ رفتاري با هم متفاوتند. گرو شخصيت رنجديدهاي دارد.
کريستن ويگ: موافقم. اما خلق و خوي درو بيشتر نمايشي و پر زرق و برق است.
استيو کارل: دقيقاً! درو پر سر و صداست و دوست دارد خودش را مطرح کند و يکجورهايي نادان است! در عين حال صميمي و خونگرم است. بهنظرم اگر به همهي اين خصوصيات، ويژگي بدبيني را هم اضافه کنيد، آنوقت با گرو روبهرو هستيد.
- وقتي فهميديد که قرار است قسمت سوم من نفرتانگيز توليد شود، بيشتر از همه دربارهي چه چيزي کنجکاو بوديد؟
استيو کارل: من دربارهي موهايم کنجکاو بودم! ميخواستم ببينم در اين قسمت قرار است موهايم چه مدلي باشند! [هر دو ميخندند.] گذشته از شوخي، فکر ميکنم بيشتر از همه ميخواستم بدانم اينبار قصه دربارهي کيست.
- اما بهنظر ميرسد شما بيشتر از داستان انيميشن، نگران موهايتان بودهايد! چون ميترسيديد شخصيتي كه به داستان وارد ميشود مو داشته باشد، که چنين هم شد!
استيو کارل: مچم را گرفتيد!
- استيو، تو در اين انيميشن بهجاي هردو برادر حرف ميزني. در اينباره کمي توضيح بده.
استيو کارل: گرو و درو دوقلو هستند و به همين دليل من بهجاي هردويشان حرف زدم، اما معنياش اين نيست که صداي هردو نفر يکسان است. اين دو همانطور که شخصيتهاي متفاوتي دارند، صدايشان هم بنا به خلقوخويشان متفاوت است.
اين تفاوتي است که شايد خيلي به چشم نيايد، اما باعث ميشود که شما از همان ابتداي كار خيلي نامحسوس اين تفاوت را بپذيريد و بين اين دو فرق قائل شويد.
- شخصيتهايي که بهجايشان صحبت کرديد چه ويژگيهايي دارند؟
استيو کارل: آنها خيلي بامزه، کمي نادان و خيلي سرگرمکنندهاند.
کريستن ويگ: بله، من به همهي اين ويژگيها، هوش و فکر را هم اضافه ميکنم. آنها براي خلاصشدن از مشکلاتشان هميشه راهحلي پيدا ميکنند که مختص خودشان است.
- هردوي شما بازيگريد. چهقدر تجربهي گويندگي انيميشن برايتان جالب است؟
استيو کارل: بايد بگويم که گويندگي انيميشن خيلي خيلي هيجانانگيز است. صدا بهنوعي مشخصه و اعتبار شخصيتهاي انيميشن است.
وقتي شما بهجاي شخصيتي حرف ميزنيد، ظرافتهايي در کلام و گفتارتان استفاده ميکنيد و بعد هم يک تيم بسيار ماهر و کاربلد، تمام آن ظرايف را در حرکات شخصيت وارد ميکنند. من براي صداي شخصيتهاي «من نفرتانگيز» از لهجهي خاصي استفاده کردم که براي خودم هم جالب بود.
کريستن ويگ: البته صداي من مثل صداي استيو، اينهمه پيچيدگي نداشت! من با صداي خودم روي شخصيت لوسي حرف ميزنم و اين خيلي هم خوب است.
- برايم جالب است بدانم اگر روزي در دنياي واقعي با اين شخصيتها روبهرو شويد واكنشتان چه خواهد بود؟
کريستن ويگ: اوه، چه سؤال جالبي! کسي تا حالا چنين سؤالي نكرده بود.
استيو کارل: اووم، من گرو، لوسي و درو را به شام دعوت ميکنم، البته بههمراه همهي مينيونها. فکرش را بکنيد يک ميز در رستوران، که پنج يا شش صندلي دارد و همهي مينيونها دور ميز نشستهاند!
- رابطهي گرو با مينيونها در اين قسمت خيلي پيچيده ميشود. دربارهي اين حس صميميت و وابستگي بين مينيونها و گرو چه فکر ميکنيد؟
استيو کارل: مينيونها طرفدارهاي سرسخت خودشان را دارند. در مننفرتانگيز3 هم شما همان مينيونها را ميبينيد. آنها آواز ميخوانند، خرابکاري ميکنند، سر به سر هم ميگذارند و در عين حال خيلي هم بهدرد بخورند. در اين قسمت شما شاهد کارهاي مينيوني زيادي از آنها خواهيد بود که حسابي سرگرمتان ميکند.
- گرو و مينيونهايش حالا شناختهشدهاند و طرفداران بسياري دارند. اينکه بخشي از دنيا و ماجراجوييهاي آنها هستيد برايتان چه معنايي دارد؟
کريستن ويگ: گويندگي در اين انيميشن يکي از بهترين کارهايي است که در زندگي حرفهايام انجام دادهام. برايم اين فرصت فراهم بود كه خيلي آزاد و خلاقانه کارم را انجام بدهم. اتمسفر بين همکارها بسيار گرم بود و لحظههاي مفرحي داشتيم.
به نظرمن مننفرتانگيز3 فقط يك انيميشن خندهدار و شاد نيست. اين انيميشن با زبان ساده از مسائل بزرگي حرف ميزند. مفاهيمي مثل محبت بين انسانها و اهميت خانواده. من خيلي افتخار ميکنم که بخشي از اين پروژه بودم.
استيو کارل: نه! نه! اصلاً هم اينطور نبود. من با همهي چيزهايي که او ميگويد مخالفم! [هردو به اين شوخي ميخندند.]
بهنظرم مننفرتانگيز3، انرژي خوبي به مخاطبانش ميدهد و اين يعني موجي از انرژي مثبت به اين دنيا اضافه ميکند و براي همين بسيار خوشحالم که در اين انيميشن نقشي داشتهام.
پيير كافين و كايل بالدا
مينيونهاي ابدي!
علي مولوي:
در دنياي سينما و انيميشن هميشه همهچيز از داستان شروع ميشود؛ جايي كه «سرجيو پابلوس» نويسندهي اسپانيايي اولينبار داستان اوليهي انيميشن «منِ نفرتانگيز» را در سال 2010 ميلادي خلق كرد و پس از آن با همكاري «سينكو پُل» و «كن داريو» فيلمنامهي اين انيميشن نوشته شد.
شايد در نگاه اول بهنظر ميآمد، سرنوشت مننفرتانگيز مثل برخي انيميشنهاي شكستخوردهي اين سالها شود و داستان عجيب و غريب آن دربارهي يك تبهكار همهفنحريف و اسلحههاي عجيب و غريبش با طراحي شخصيتهاي متفاوت چندان موفق نباشد.
اما «مينيونها»، اين موجودات بانمك زردرنگ چنان كار را دستشان گرفتند كه شايد بشود گفت موفقيت مجموعهي انيميشنهاي مننفرتانگيز بيشتر از اينكه بهخاطر «گرو» و داستانهاي تبهكاري و عجيب و غريبش باشد، بهخاطر مينيونهاست.
آنها با زبان عجيب و غريبشان استاد خرابكارياند و هميشه دستهگل به آب ميدهند و ميتوانند موفقيت اين انيميشنها را تا ابد تضمين كنند!
«پيير كافين» كارگردان ثابت تمام انيميشنهاي بلند اين مجموعه است. او قسمت اول و دوم مننفرتانگيز را با همكاري «كريس رناد» ساخت و از آن به بعد با «كايل بالدا» مشغول ساخت اين دنياي شگفتانگيز است.
او همچنين گويندهي همهي مينيونهاست و دربارهي زبان عجيب و غريب آنها ميگويد: «در قسمت اول مهمترين مسئله، شکل ظاهري مينيونها بود. تحقيق کرديم، طرح زديم و موجودهاي گرد و منحني زيادي بر صفحههاي کاغذ کشيديم تا در نهايت به شخصيتهاي زرد کوچولويي رسيديم که امروز، همه آنها را ميشناسند.
قرار بود آنها در يکي از صحنهها كه گرو روي صحنهي نمايش ميرود، بگويند: «گرو! گرو! گرو!» و او را تشويق كنند. اين نهايت کلامي بود که براي آنها در نظر گرفته بوديم. اما «کريس ملداندري»، تهيهکنندهي ما، ظرفيت و پتانسيل بيشتري در آنها ديد.
او معتقد بود که اين موجودهاي زرد ميتوانند داستانکها، ماجراها و زندگي خود را داشته باشند و به ريتم انيميشن کمک کنند. اما چهطور ميشد اين داستانکها و ماجراجوييها را روي شخصيتهايي بيکلام بگذاريم؟ اينجا بود که تجربهاي جديد برايم آغاز شد. من به کلمههايي گنگ و نامفهوم رسيدم. کلمههايي که از زبان انگليسي مشتق شدهاند، اما نميتوان گفت انگليسي هستند.
شايد برايتان جالب باشد كه بيشتر واژههاي زبان مينيونها را از چيزهايي که ميخوردم، الهام گرفتم! مخصوصاً سر ناهار! چيزهايي مثل «بنانا» (موز)، «تيکا ماسالا» (نوعي خوراک) و «پوپادوم» (نوعي نان).
پس از قسمت اول و دوم مننفرتانگيز، «برايان لينچ»، فيلمنامهنويس انيميشن «مينيونها» دامنهي كلمهها را گستردهتر کرد و وقتي مينيونها دعوا ميکنند يا يکيشان لطيفهاي تعريف ميکند، شما ميتوانيد واژههايي را از زبانهاي چيني، ايتاليايي، کرهاي، ژاپني و اسپانيايي بشنويد.»
گفتني است بهجز سه انيميشن بلند مننفرتانگيز و انيميشن مينيونها، اين گروه سازنده تا حالا و در اين هفت سال، 10 انيميشن كوتاه هم از داستانكهاي زندگي مينيونها و خانوادهي گرو ساختهاند و قرار است انيميشن «مينيونها2» را نيز براي سال 2020 ميلادي آماده كنند.
پيير كافين و كريس رناد
نظر شما