و پیش خودتان فکر کنید اگر من بودم چهکار میکردم؟ چه واکنشی نشان میدادم، چه حرفی میزدم؟!
اما واقعيت اين است که هرچهقدر هم بخواهيم با خودمان صادق باشيم، هيچوقت نميشود کاملاً پيشبيني کرد که وضعيتهاي خاص چه جور واکنشهايي را با خودشان بههمراه ميآورند.
هميشه حرفي، حرکتي يا احساسي باقي ميماند که ما پيشبيني نکرده بوديم و اين ميشود که گاهي وضعيتهاي خاص، بخشي از وجود ما را به نمايش ميگذارند که در کمال شگفتي خود ما هم از وجودشان بيخبر بودهايم. درست مثل وضعيتي که در رمان سالار مگسها بروز پيدا ميكند.
هواپيمايي که مسافرانش يک گروه از دانشآموزان پسر است، در جزيرهاي خالي از سکنه در دل اقيانوس سقوط ميکند. خلبانها و معلمها کشته ميشوند و فقط بچهها زنده ميمانند.
پسرهاي نجاتيافته در ساحل جزيره دور هم جمع ميشوند به اين اميد که کسي به کمکشان بيايد؛ اما خبري از کمک نيست. آنها در جزيرهاي در ناکجاآباد، تنها و بدون هيچ بزرگتر يا مراقبي گير افتادهاند و بايد به زندگيکردن و زنده نگهداشتن خود تا زمان نامعلومي ادامه دهند.
اول همهچيز خيلي رؤيايي و عالي به نظر ميرسد؛ چهکسي دلش نميخواهد به دور از بايد و نبايدها و بزرگترها زندگي کند؟ اما هيچچيز به آن سادگياي که فکر ميکردند پيش نميرود. زندگي واقعي در کمين آنهاست.
- سالار مگسها؛تصوير استعاري دنياي امروز
سالار مگسها رماني تمثيلي است که نويسنده از استعارهها و نمادها براي بيان منظورش استفاده کردهاست. هرکدام از شخصيتهايي که در کتاب حاضر ميشوند يا اتفاقهايي که رخ ميدهند استعاره و تمثيلي از واقعيتي گستردهتر و عميقتر هستند؛ حتي عنوان کتاب نيز برگرفته از نام يکي از اهريمنان ساکن جهنم است که در انجيل از آن ياد شدهاست.
درونمايهي اصلي داستان، تم هميشگي و تکراري جنگ خير و شر است، با اين تفاوت که «ويليام گلدينگ» اين تقابل قديمي را به مفهومي مدرن و امروزي گره زده است: تمدن در مقابل وحشيگري. گفته شده وحشيگريهايي که گلدينگ در طول جنگجهاني از نزديک شاهد آنها بوده، ايدهي اصلي کتاب را شکل داده و او را به اين فکر انداختهاست که اگر چيزي به اسم قانون، اصول شهروندي و تمدن وجود نداشته باشد، انسانها چهطور رفتار خواهند کرد؟
خيليها معتقدند که گلدينگ با اين کتاب به نقد تمدن و سياست غرب پرداخته است. در نهايت به نظر نويسنده وحشيگري، قدرتطلبي و ميل به آشوب، هيولاهاي پنهاني هستند که در درون همهي انسانها به کمين نشستهاند و منتظر فرصتي براي بروز ميگردند.
- بهترين بهترينها
جالب است بدانيد که برخلاف تصور ما، آثار مشهور و معروف معمولاً بلافاصله به شهرت نميرسند و گاهي زمان لازم است تا جاي خود را در دل خوانندگان و حتي ناشران، پيدا کنند. مثلاً همين کتاب سالار مگسها پيش از چاپ از طرف نزديک به 20 ناشر رد شد تا بالأخره يکي از آنها راضي شد با انجام تغييراتي، کتاب را چاپ کند.
اما همين که رمان از زير چاپ درآمد، به يکي از کتابهاي پرفروش در انگليس و آمريکا تبديل شد و براي نويسندهاش تا آخر عمر شهرت و ثروت و اعتبار کسب کرد. سالار مگسها در فهرست 100 رمان برتر مدرن قرار دارد و گلدينگ را نيز در فهرست 50 نويسندهي برتر بريتانيايي قرن بيستم و بيست و يکم، در جايگاه سوم نشانده است.
- نويسندهاي در لباس شواليه
ويليام گلدينگ در سال 1911 ميلادي در انگليس بهدنيا آمد. پدر ويليام معلم علوم بود و همين باعث شد که خانواده، او را به خواندن علوم طبيعي تشويق کنند. ويليام دانشجوي علوم طبيعي در دانشگاه آکسفورد شد، اما بعد از دو سال رشتهاش را به ادبيات انگليسي تغيير داد و دو سال بعد از فارغ التحصيلي، اولين مجموعهي اشعارش منتشر شد.
او معلم شد، اما همزمان با معلمي و تدريس زبان و فلسفه، مشغول تجربهي دنياي بازيگري و نمايشنامهنويسي هم بود. با شروع جنگجهاني دوم به ناو سلطنتي بريتانيا پيوست و در نبرد مشهور نرماندي هم حضور داشت.
بعد از تمامشدن جنگ، ويليام دوباره مشغول تدريس شد، اما با چاپ اولين رمانش، سالار مگسها و پولي که از فروش کتاب دريافت کرد، براي هميشه خودش را از معلمي بازنشسته کرد و به نويسندهاي تماموقت تبديل شد.
گلدينگ کتابهاي ديگري هم نوشت که هيچکدام به شهرت کتاب اولش نرسيدند. او در سال 1983 ميلادي برندهي جايزهي نوبل ادبيات شد و در سال 1988 ميلادي از طرف ملکهي انگليس، لقب شواليه را دريافت کرد. ويليام گلدينگ در سال 1993 در انگليس درگذشت.