نام این کتاب هر چه باشد، یعنی خاطره؛ یعنی نوستالژی دوران کودکی.
خيلي از ما با همين قصهها بزرگ شدهايم و حالا بچههايمان هم با قصهها بزرگ ميشوند. گذشتگان براي داستان و قصهگويي ارزش بسيار زيادي قائلبودند و به همين دليل اگر سري به سبك زندگي ايرانيان قديم بزنيد ميتوانيد ردپاي قصهگويي را پيدا كنيد. اگر شما هم به قصه و قصهگويي علاقه داريد و ميخواهيد به هزار توي تاريخ سفر كنيد و با داستانسرايي ايرانيان آشنا شويد، اين روزها سري به موزه ملك در ميدان مشق بزنيد و يكراست به تالار «هزار داستان» برويد.
- در هزار داستان چه خبر است؟
هزارداستان، گنجينهاي جذاب و شگفت از نسخههاي خطي ايران از سدههاي دور تا روزگار معاصر را با موضوعهاي داستان، قصه و روايت، در تالاري موزهاي پيش روي بازديدكنندگان ميگذارد. تالار هزارداستان، با بهرهگيري از ويژگيهايي چون سناريوي محتوايي، ويترينهاي حرفهاي موزهاي، فناوريهاي نوين اطلاعرساني و ابزارهاي جذاب چندرسانهاي و سرانجام، نمايش و گرافيك محيطي چشمنواز، به نمايشگاهي زيبا از نسخههاي چندصدساله خطي در يك زمينه مشخص بدل شده است. كتابخانه و موزه ملي ملك براي طراحي و ساخت تالار هزارداستان از استانداردهاي روزآمد جهاني و از توان كارشناسي و تكنيكي متخصصان ايراني در طراحي نور و ويترين بهره گرفته است.
- كدام نسخه تاريخي را ميبينيد؟
نسخههايي چون توفانالبكاء، حيبن يقظان، سلامان و ابسال، اميرارسلان نامدار، خمسه نظامي، كليله و دمنه، كليات سعدي، خاورنامه، حمله حيدري، تاريخ بيهقي، تاريخ بلعمي و عجايبالمخلوقات و غرايبالموجودات (عجايبنامه) در كنار پارهاي ديگر از نفايس خطي فرهنگ و تمدن ايراني- اسلامي در زمينه قصه، داستان و روايت، تالار هزارداستان را تشكيل ميدهند و فضايي جذاب براي تماشاي گردشگران و فرهنگدوستان پديد آوردهاند. تلاش شده در اين موزه، فرصتي بيشتر براي ارائه و نمايش گنجينههاي ناديده نسخههاي خطي و آثار تاريخي داستان ايراني فراهم شود. در اين راه كارشناسان و متخصصان آشنا با استانداردهاي جديد در زمينههاي طراحي تالارهاي نمايشگاهي، تمام تلاششان را بهكار بستهاند.
- راويان جديد قصههاي قديم
تالار هزار داستان كتابخانه و موزه ملك، بر پايه گوشهاي خيالانگيز از فرهنگ ايراني- اسلامي شكل گرفته كه همان داستانسرايي و قصهگويي است. هزارداستان از فرهنگ ديرينه اين سرزمين حكايت دارد؛ از فرهنگ داستانسرايي و قصهگويي! فرهنگ و انديشه يك جامعه در گذر زمان، پارهاي از پيامهاي خود را در قصهها و داستانها جاي داده است. از اينرو هر ملتي برآمده از رخدادهاي ملي و باورهاي ديني، قصههايي ويژه خويش دارد كه در داستانهاي اسطورهاي، حماسي و عاميانه يا قصههاي ديني و مذهبي ديده ميشود. قصههاي ملي و داستانهاي ديني و مذهبي، در مهمترين كاركرد خود، مفهومها و ارزشهاي فرهنگي يك سرزمين را حفظ كرده و از هزارتوي تاريخ به روزگاران آينده ميرسانند.
- يكي از مهمترين ويژگي ايرانيها
ايرانيان، اگر به برخي ويژگيها در تاريخ شناخته شوند، بيترديد يكيشان قصهگويي، داستانسرايي و روايتگري است. مردمان اين سرزمين؛ چه در دورههاي باستاني، چه در روزگار اسلامي، از قالبها و گونههاي بسيار و شيوههاي گوناگون براي روايتگري داستانها و قصههاي فرهنگ و جامعه خويش بهرهميگرفتند؛ گاه از سرزمين شگفتانگيز اسطورهها به دنياي فخرآميز حماسهها ميرسيدند؛ زماني، از گستره ادبيات عاميانه به هزار و يكشب خاطرهانگيز سرميزدند؛ گاهي قصههاي مذهبي و قرآني را دستاويزي متبرك ميكردند تا سرنوشت پيشينيان را دريابند و از روزگارِ عبرتپذيرِ بشر آگاهي يابند. روزگاري نيز در قلمروي داستانهاي اندرزنامهاي و پندنامهاي، روايتها ميشنيدند تا با قصههاي روزگار پرحادثه اين سرزمين، دمي از جهان پيرامون فارغ و آسوده باشند. پس نميتوان قصهگويي و داستان سرايي را از سبك زندگي ايرانيها جدا دانست.
- قصهگويي؛ شفاهي يا مكتوب؟
قصهگويي و داستاننويسي، از سنت نهادينهشده ادبي شفاهي و نوشتاري در تاريخ ايران برميآيد كه از روزگاران قديم، از ميان پارهاي متنهاي ديني به ادبيات كلاسيك فارسي راه يافته است. بيشتر داستانها البته بهگونه شفاهي روايت ميشده است. سنت قصهگويي و داستاننويسي در سراسر ايران از دوره اسلامي بدينترتيب تا روزگار معاصر برجاي ماند. آثاري در اين ميانه، به تنهايي يا در ميان ديگر كتابها نوشته شدهاند كه به افسانه، حكايت، قصه، سرگذشت و مثل مشهور هستند. اين قصهها و داستانها، گاه رويكردي اخلاقي و تعليمي دارند؛ حكايتهايي چون «سياستنامه»، «قابوسنامه» و «گلستان سعدي» يا سرگذشت عارفان و عالمان همچون «اسرارالتوحيد» از آن جمله هستند.
- فلسفه و عرفان در داستان ايراني
داستانها و روايتها، گاه نيز جنبهاي نمادين و تمثيلي دارند تا مفاهيم فلسفي و عرفاني را به زباني روايي براي خوانندگان و شنوندگان روايت كنند؛ قصههاي «عقل سرخ» و «آواز پَرِ جبرئيل» از آن دسته به شمار ميآيند.
نمونههاي داستاني سرانجام، گاه در قالبهاي منظوم سروده شدهاند؛ منظومههاي بلند داستاني مانند حكايتهاي «بوستان» و «مثنوي مولوي»، زبده سرآمدان اين قالب قصهگويي و داستانسرايي هستند.
داستانهاي بلند منثور نيز از سده ششم هجري به اين طرف بر آنها افزوده شد كه سرگذشت و ماجراهاي پادشاهان، عالمان و حتي گمنامان را در بر ميگيرد. اين داستانها كه بيشتر جنبه سرگرمي دارند، كتابهايي چون «اسكندرنامه»، «سمك عيار» و «دارابنامه» را به يادگار گذاشتهاند.
- قصهگويي پدربزرگها و مادربزرگها
بخشي از كاركرد روايتگرانه و داستانسرايانه در تاريخ ايران، بر دوش پدربزرگها و مادربزرگها بود كه در جامعه سنتي ايران و در خانوادهها، قصهها و افسانهها را براي فرزندان روايت ميكردند. هرچه از توانايي جسمي آنها كاسته ميشد اما هنري داشتند تا ديگران را با خود به دنيايي ببرند كه نسلهاي پيش برايشان ترسيم كرده بودند. آنان حافظه چندهزارساله شفاهي قوم، قبيله و خانواده در سرزميني به شمار ميآمدند كه رخدادهايي بسيار از سر گذرانده بودند و اكنون قصهها و روايتهاي آن تاريخ ديرينه را در قالب سنتها و آداب قصهگويي و روايتگري براي فرزندان بهويژه كودكان تعريف ميكردند. قصه و داستان در فرهنگ ما، تنها سرگرمي و گذران زمان را هدف قرار نداده و آموزشي غيرمستقيم هم به شمار ميرود. گذشتگان، قصه ميگفتند تا شيوهها و حكمت زندگي را به كودكان بياموزند. داستان و روايت، نسلبهنسل و سينهبهسينه كه روايت ميشد، آدمها را با يكديگر، آنها را به جامعه و جامعه را به تاريخي ديرينه پيوند ميداد.