روي يك برگه A4 طراحيشده از جنس گلاسه با خط درشت و زيباي نستعليق نوشته «خوشنويسي». پايين اين كاغذ A4 تا دلتان بخواهد قابها و كاغذهايي است كه در دلش به خط خوش، ابيات و نوشتههايي جا خوش كردهاند. خالق آنها مردي است كه از 34سال پيش با عشق و علاقه قلم در دست گرفته تا با صداي خوش كشيدهشدن قلم و دوات روحش جان بگيرد. وقتي ميخواهيم با او همكلام شويم چندان تمايل ندارد كه از او نامي برده شود و ميگويد دوست دارد همچنان گمنام بماند و فقط به هنر ناب ايراني كه خط نستعيلق است خدمت كند. 3سال ميشود كه به ميدان هفت تير ميآيد و كاغذهايي كه در آن به خط خوش نوشته است را بيتي 10هزار تومان ميفروشد. سفارش هم قبول ميكند؛ سفارشهايي كه به گفته خودش تا كشورهاي خارجي بهعنوان سوغات ايراني هم ميرود و طرفدارهاي خاص خودش را دارد. نكته جالب اين هنرمند در آن است كه بدون نياز مالي در ميدان هفتتير به معرفي هنرش ميپردازد. او با اين نيت هر روز بار و بنديل ميبندد و از 10صبح تا 7شب بساط ميكند تا مردم اين هنر را از نزديك ببينند و نستعيلق را به باد فراموشي نسپارند. هدفي كه 4سال ميشود آن را پيشه خود قرار داده و ميخواهد تا وقتي كه دستش جان قلمگرفتن داشته باشد آن را ادامه دهد.
«خوشنويسي يك هنر ايراني است. اين وظيفه ما ايرانيان است كه حفظش كنيم. مسئولان دولتي كه در هيچ دورهاي چندان به اين نكته توجه نميكنند. اين ما هستيم كه بايد براي ماندگاري آن تلاش كنيم.» اين جملات نخستين صحبتهايي است كه آقاي خوشنويس به زبان ميآورد. حسابي عزمش را جزم كرده تا اين هنر ايراني را يكتنه حفظ كند. عشق او به اين هنر اصيل ايراني به 34سال قبل برميگردد. ميگويد: «من حدود 34سال پيش به اين رشته علاقهمند شدم. اصلا در خانواده ما اين هنر ارثي و موروثي نيست. علاقهام به خطاطي جنبه شخصي دارد. بهدليل علاقهاي كه داشتم به اين هنر گرايش پيدا كردم و برايم جالب بود. به همين دليل مراحل مختلف انجمن خوشنويسان را طي كردم و تنها يك مرحله استادي آن مانده كه انشاءالله بهزودي خواهم گرفت». او معتقد است: «امثال ما در هر رشته هنري كه هستند بايد تلاش كنند كه با توجه به وضعيت موجود، در اشاعه هنرشان پيشقدم باشند تا براي مردم انگيزهاي شود و عدهاي با كمك ما به سمت هنرهاي مختلف بروند. از اين طريق ميتوان اميدوار بود هنرهاي مختلف فراموش نشوند. اگر هنر در يك چهارچوب و يك محيط بسته قرار گيرد از آن استقبال نخواهد شد. بهنظر من بايد هنر در معرض ديد عموم قرار گيرد و فعاليتها در ديدرس مردم باشد. خلاصه بايد هر كاري را امتحان كرد تا براي مردم انگيزه ايجاد شود و از آن هنر بهنحوي استفاده كنند».
- به خاطر هنر به دل شهر زدهام
25ساله بوده كه به اين هنر علاقهمند ميشود. در كنار كار اصلياش كه كارمند يك شركت در بانك كشاورزي بود اين هنر را هم ادامه ميدهد تا اينكه در 56سالگي بازنشسته ميشود و الان 59ساله است و 3سال ميشود كه بهطور مداوم كار و زندگياش شده است خطاطي.ميگويد: «من عاشق هنر خطاطي هستم. چه زماني كه سر كار ميرفتم و چه الان كه بازنشسته شدهام، هر زمان كه فرصت كنم به سمت اين هنر مورد علاقهام ميروم. در اين 3 سال كه بازنشسته شدهام هم خوشبختانه زمان بيشتري براي كار خطاطي دارم». او براي آنكه علاقهاش را در مردم تزريق كند به دل شهر آمده تا با مردم بيشتري كه در سطح شهر رفتوآمد ميكنند ارتباط برقرار كند. او در خودش رسالتي ميبيند كه بايد مردم را با اين هنر ديرينه ايراني همراه كند. ميگويد: «مردمي كه از كنارم رد ميشوند وقتي هنر دست من را ميبينند به آن خيلي علاقهمند ميشوند. من با اين كارم توانستهام ارتباط مستقيم با مردم بگيرم. رودررو و بدون واسطه؛ اگر دقت كرده باشيد بسياري از نمايشگاههايي كه برپا ميشوند چندان موفق نيستند؛ چون مردم خيلي كم به اين نمايشگاهها سر ميزنند. من خودم هم نمايشگاههاي زيادي برپا كردهام؛ اما ديدم كه از طرف مردم چندان استقبال نشد. به هر حال مشكلات مردم زياد است و گرفتاري دارند. براي همين طبيعي است كه اين خط را فراموش كنند اما وقتي از نزديك اين هنر را ببينند بار ديگر به آن علاقهمند ميشوند».
- خط هديه دادن باب شده است
اين هنرمند خوشنويس از زماني كه به ميدان هفتتير آمده و بساطكرده ميزان مشتريهايش هم افزايش داشته. مشتريهايي كه وقتي از كنارش رد ميشوند قدري تامل ميكنند و باز ميگردند براي سفارش دادن؛ «اگر سفارشي داشته باشند برايشان انجام ميدهم. حتي بسياري سفارش ميدهند تا برايشان بنويسم و آن را به خارج بفرستند. بسياري بهعنوان سوغات اين خطها را كادو ميدهند. اصلا انگار بار ديگر باب شده كه به جاي هديههايي كه شايد چندان كاربردي ندارند، به هم خط هديه بدهند. همين سفارشها هم براي من انگيزهاي ميشود تا كارم را ادامه دهم.» حتي خودش هم بعضي وقتها به كساني كه ميشناسد خط هديه ميدهد؛ «به فاميل و آشناها بسته به اينكه چه روحيهاي دارند بهعنوان هديه، خط ميدهم. براي كساني كه ميشناسم و به روحيهشان آشنايي دارم چه هديهاي بهتر از خط؟ مانند بسياري كه الان براي هديهدادن سفارش خط ميدهند، خودم هم هرازگاهي براي اطرافيان اين كار را ميكنم.»
- نستعليق هنر ناب و خالص ايراني است
او درباره هنر خط نستعليق كه متعلق به ايرانيان است و در حال فراموششدن است، ميگويد: «خط نستعليق حوصله و انگيزه قوي ميخواهد كه به ريشههاي دروني برميگردد و كاري ميكند تا به اين كار علاقهمند شويد. علاقه به اين هنر موجب ميشود هويت ملي حفظ شود. نستعليق با هويت ملي ما عجين است.خطهاي ديگر هم مانند نسخ، ثلث و... وجود دارند كه براي كشورهاي عربي، تركي و... استفاده ميشوند اما خط ما خط نستعليق است و وظيفه ماست كه آن را نگهداري كنيم و اشاعهاش دهيم. خوشنويسي يكي از اصيلترين هنرهاي ايراني است. حتي از نقاشي اصيلتر است. درست است در زمان بعد از اسلام رونق پيدا كرد اما چون با ذوق و علاقه ايراني ايجادشده تكامل پيدا كرده است. هنرمند اين رشته، اول از هر چيزي رضايت دروني و معنوي خودش برايش مهم است. بعدا اگر استقبال شد در درجه دوم بهره مالي هم از آن ببرد چه بهتر. بيشتر ارضاي دروني هنرمند در آن مطرح است به همين دليل است كه من به اين سبك علاقهمند هستم و تا جايي كه بتوانم اين كار را ادامه ميدهم. از كارم هم خوشحال و راضي هستم».
- بساط كردهام براي ارتباط بيشتر با مردم نه مشكلات مالي
هميشه درباره كساني كه براي فروش محصولات خود بساط ميكنند اينچنين برداشت ميشود كه فرد دستفروش، نيازمند است اما براي اين هنرمند خوشنويس، مشكلات مالي در اولويتهاي بعدي قرار ميگيرد و آنچه موجب شده تا اين فرد كنار خيابان هنرش را در معرض نمايش قرار دهد، ارتباط نزديكتر و راحتتر با مردم است.
وي ميگويد: «جنبههاي مالي براي من در فرعيات قرار دارد و چندان برايم مهم نيست. من تا پيش از اينكه در كنار خيابان بساط كنم مغازه و دفتر خوشنويسي هم داشتم اما آنقدر كه حضور رو در رو و چهره به چهره اثر دارد، مكانهايي مانند مغازه، دفتر و نمايشگاه نميتواند اين اثرات را به خوبي منعكس كند. براي من از همه مهمتر ارتباط با خود مردم است كه هماكنون ميتوانم اين كار را خيلي خوب انجام بدهم و با مردم ارتباط بگيرم. هماكنون نزديك به 4سال است كه بهطور مداوم در كنار خيابان كار ميكنم. 3سال روبهروي مسجد الجواد بودم و الان چندماه ميشود كه به اين سمت ميدان كنار ساختمان بنيادشهيد آمدهام. فكر ميكنم موفق شدهام آن ارتباط و تعاملي كه ميخواستم را با مردم داشته باشم. در مغازه، نمايشگاه و دفتر خوشنويسي افراد خاصي براي سفارشهاي مختلف ميآيند اما اينجا با افرادي مواجه ميشوم كه شايد تصورش را هم نميكردند در مسيرشان با چنين چيزي روبهرو شوند. شايد چند قدم هم از من دور شوند ولي بعد از چندثانيه در وجودشان جرقهاي شكل ميگيرد كه باعث ميشود برگردند و به ياد گذشتههايشان بيفتند. همين اتفاق نيز برايشان يك انگيزه ميشود و تشويقشان ميكند تا كاري سفارش دهند يا قاب و دستنوشتهاي در همان لحظه بخرند».
- رهگذرهايي كه از من تشكر ميكنند
رهگذرهايي كه به اين هنرمند خوشنويس انگيزه و شور ميدهند كم نيستند. كساني كه از هنر زيباي او تشكر ميكنند و حتي بابت اين هنر اظهار علاقه ميكنند؛ «من در طول روز حتما 4-3 مخاطب مثبتانديش خوب دارم. آنها مستقيم پيش من ميآيند و از من بهدليل هنري كه دارم و آن را عرضه ميكنم تشكر و حتي اظهار علاقه ميكنند كه چقدر به اين هنر علاقهمند هستند. تا قبل از آنكه تمام روز خود را به ميدان هفتتير بيايم شاگرد هم قبول ميكردم. تابستانها از ساعت 10صبح تا 7بعد از ظهر و زمستانها از 10صبح تا 5بعد از ظهر ميآيم. شاگردهايي داشتهام كه حالا ديگر براي خودشان استاد شدهاند. اما ديگر در اين چند سال تمام وقتم را اينجا ميگذرانم و اگر وقتي پيدا كنم سفارشهايي كه ميگيرم را انجام ميدهم.»
- خوشنويسي ناخودآگاه به دادم رسيد
خانواده كوچكي دارد. 2 فرزند؛ يك دختر و يك پسر كه متأسفانه هيچ كدام هنر پدر را دنبال نكردهاند؛ «2 فرزندم اهل هنر نيستند. اين كار چون ذوق دروني ميخواهد به زور نميشود آنها را به سمت اين هنر كشاند. اين كار 30-20 درصدش صبر، حوصله و تحمل ميخواهد و 80-70 درصد آن رياضت است. بسياري از جوانهاي امروز ديگر حوصله اين كارها و زمان گذاشتنها را ندارند.» همسرش اوايل كه به كنار خيابان ميآمده و آثارش را ميفروخته رضايت نداشته اما وقتي حال خوش همسرش را ميبيند ديگر مشكلي با اين ماجرا ندارد؛ «اوايل همسرم زياد با اين موضوع كنار نميآمد و مشكل داشت. به همين دليل اصطكاك زياد داشتيم اما كمكم پذيرفت. من با همهچيز جنگيدم چون در درجه اول برايم اين هنر و معرفي آن به مردم مهم بود. بعد از مدتي وقتي همسرم جنگيدن من را ديد، قبول كرد و الان هم راضي است چون نتايج آن را ميبيند؛ چه از لحاظ اجتماعي، چه روحي و چه مالي. به هر حال همه ميدانيم كه بازنشستهها تا با وضعيت جديدشان خو بگيرند غرغرو ميشوند. من از وقتي بازنشسته شدهام و سرم را به اين كار گرم كردهام، وقت كم ميآورم. بعد از بازنشستگي اصلا تحمل نداشتم بيكار باشم يا وقت خودم را در خانه و پارك بگذرانم. ناخودآگاه و ناخواسته اين هنر در دوران بازنشستگي به داد من رسيد. هم لذت ميبرم، هم علاقه دارم و هم وقت من را پر ميكند. وقتي ميخواهم اثري را بهوجود آورم شايد هفتهها وقت من را بگيرد. براي همين برخلاف بازنشستههاي ديگر اين روزها چيزي كه كم ميآورم وقت است.» در نهايت نيز اميدوار است همچنان به اين هنرش ادامه دهد و ميگويد: «تا وقتي كه دستم كار كند و سلامت باشم دوست دارم كار كنم. خط خلاصي ندارد. اصلا هنر پاياني ندارد...» .