ايوانهاي كوچك در هر طرف خانه با سازه چوبيشان از بدنه كاهگلي بيرون زدهاند. اگر خانهها ساكني داشت اين ايوانها پر از گلدانهاي شمعداني ميشد. سايبانها نور را محدود كردهاند و جلوي ريزش مستقيم باران به بدنه خانه را ميگيرند.
دريچههاي كوچك، براي نور و تهويه طويله ساخته شدهاند كه زير خانه قرار دارد. احشامي كه نيازهاي خانواده را تأمين ميكنند، شب همانجا آرام ميگيرند. زاويه قرارگيري خانهها روي زمين، منطبق بر شيب و نور و سايه است. هيچ بولدوزري با پوزهاي فلزي هنوز در روستا پيدايش نشده كه زمين را بهدنبال خوراك زير و رو كند. اينجا كسي دل زمين را نميشكافد تا ساختمانش را مثل ميخي در آن فرو كند. خانهها هر جا كه شيب اجازه بدهد با كندن پي به اندازه نياز ساخته ميشوند.
هر وقت كاهگل ترك ميخورد و كهنه ميشود آن را نو ميكنند و خانه، به زمين شبيهتر ميشود. خانهها اينجا زندهاند و نفس ميكشند. كاش ميدانستم چرا دست از زندگي در اين خانهها برداشتيم و به سلولهاي عمودي كنار هم در شهر كوچ كرديم.