اما بهدست آوردن دل و جلب محبت با همه آسان بودنش، كار سختي را بهدنبال دارد، آن سختي چيزي نيست، جز ادامه مسير و نگهداري از آن محبتِ ايجادشده. اين مطلب، خود را در كلام اميرالمومنين(ع) نشان ميدهد كه «عاجزترين مردم كسي است كه نتواند براي خود دوستي پيدا كند و از آن عاجزتر كسي است كه دوستي را پيدا كرده و سپس از دست بدهد». به درستي گفته شد عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها؛ چرا كه از پي اين عشق مشكلاتي بهوجود ميآيد كه البته همچنان دوايش همان عشق و محبت است. زماني مشكلات عشق از ميان راه به كناري ميرود كه جهتش درست و صحيح باشد؛ ما را به سمتي ميبرد كه بايد ببرد؛ اصلا عشق دنيايي نيست بلكه خود دنيايي متفاوت است. جنس عشق، معنوي و آن دنيايي است.
اصلا همين عشق آسماني و روحاني است كه حسابي بالا و پايين دارد. گاهي در قالب عشق به خط و خال و ابرو جلوه ميكند، گاهي اوج ميگيرد و طرفين روح و اخلاق و نفس هم را دوست ميدارند. اما در اينجا عاشق به ميزان عشقش و به ميزان جذبه معشوق، خود را فداي او ميكند؛ حالا يكي جان ميدهد، يكي مال و اموال و ديگري هم كوه ميكند؛ اما برخي همهچيز را ميدهند كه در وصفش ميگويند: نعمالعَون، سراسر كمك است و ياري؛ يعني در مسير الهي آن عشق تماما ما را به خدا متوجه ميكند و همه زندگي ما خدايي ميشود.
پيامبر(ص) سؤالي از حضرت علي(ع) ميپرسند كه در طول تاريخ سرمشق عشاق است؛ «ايعلي دخترم فاطمه را چگونه يافتي، چگونه دختري است؟». اميرالمومنين عليهالسلام جوابي ميدهند؛گويا براي معشوقين حقيقي و گويا غرضشان جز معرفي مسير عشق واقعي چيز ديگري نيست. به پيامبر (ص) عرض ميكنند: «چه خوب كمكي است براي راه خدا». آري فاطمه، نه دنيا را ميخواست و نه زينتهاي اين دنيا را، او فقط به سمت خدا ميبرد، فقط يار بود و كمك كار تا جايي كه جان خود را هم در اين ياري براي همسرش كه در مسير خدا ميرفت، هبه كرد.