دستنوشتهها نميسوزند درباره ميخائيل بولگاكف است؛ نويسندهاي كه با «مرشد و مارگريتا» (كه در اينجا به نام «استاد و مارگريتا» نيز ترجمه شده) به شهرت جهاني رسيد و در بيشتر سالهاي زندگياش درگير نظام توتاليته شوروي سابق بود. دستنوشتهها نميسوزند در ظاهر يك اثر زندگينامهاي است. از آن جنس خودزندگينامهها كه بسياري از نويسندگان آن را به نگارش درميآورند ولي آنچه در دستنوشتهها نميسوزند ميخوانيم، چيزي فراتر از يك زندگينامه متعارف است.
جان كرتيس در اين كتاب كوشيده تا با گردآوري مكاتبات و مكتوبات بولگاكف و همسرش، تصويري تمامعيار از نويسنده نابغه روس به دست دهد. آنچه در اين كتاب گردآوري شده، دورهاي را پوشش ميدهد كه با انقلاب اكتبر 1917 شروع شده و تا 1940 كه بولگاكف از دنيا ميرود را شامل ميشود. آنچه از يادداشتهاي روزانه بولگاكف ميتوان آموخت، شيوه مراوده يك نويسنده خلاق با نظامي كاملا بسته است كه جز انگارههاي ايدئولوژيك خود چيزي را در عرصه فرهنگ نميپذيرد. آنچه ميان بولگاكف و ژوزف استالين ميگذرد جزو خواندنيترين بخشهاي نوشتهها نميسوزند است.
بلايي كه نظام خشك و غيرمنعطف كمونيستي بر سر بولگاكف ميآورد، نمونهاي است از برخوردي كه سيستم توتاليته شوروي سابق با نويسندگان و هنرمندان انجام ميداد. به لحاظ شخصي، مطالعه كتاب دستنوشتهها نميسوزند برايم تجربهاي تلخ بود. آزار و اذيتهايي كه استالين و نظام مخوفش بر سر نويسندگاني چون بولگاكف ميآورد و اجازه انتشار كتابهايش را نميداد و جلوي نمايشنامههايش را ميگرفت، تصوير دوراني سياه است؛ دوران سياهي كه نظامي بسته، با نگاهي امنيتي به نويسندگان و هنرمندان مينگريست و با آنها برخورد ميكرد.
- سرمربي سابق تيم ملي و كارشناس فوتبال