درواقع، بعد از تشخيص حق و تمييز آن از باطل، عقل به پيروي كردن از حق حكم ميكند و اين خود نشان از حقطلب بودن عقل است. عقل نسبت به حق، مطيع و فرمانبردار است و از ما نيز ميخواهد كه از آن پيروي كنيم. با اين حكم ساده اما راهگشاي عقل، چه بسيار زندگيهايي كه اصلاح شده و چه بسيار انسانهايي كه بعد از گمراهي، اهل نجات ميشوند.
پايبند بودن به حق، زندگي را روي ريل آرامش قرار ميدهد زيرا عقل يك بام و دو هوا نيست، احكامش هميشگي بوده و موقت نيستند. دقيقا به همين دليل، رعايت احكام عقل براي انسان آرامش بخش است. عقل همانگونه كه به پيروي از حق فرمان ميدهد، اين حكم را حكمي هميشگي و دائمي ميداند.
وقتي پيروي ما از حق هميشگي باشد، انسانهاي اطرافمان با آرامش بيشتري با ما زندگي ميكنند و در لحظات زندگي ميتوانند ما را پيشبيني كنند. دقيقا مانند قطاري كه روي ريل حركت ميكند و مبدا و مقصدش مشخص است. اما انسانهاي مردد بين حق و باطل به همان اندازه كه خودشان را اذيت ميكنند براي اطرافيانشان نيز مايه دردسر هستند؛ روزي با خدا و روزي بدون خدا، روزي با اين حزب و گروه و روزي با آن دسته هستند.
البته عقل در همه افراد، مستقر و حاكم نيست. در اكثر مردم، حكمراني عالم وجودشان بين عقل و هواي نفس دست بهدست ميشود. گاهي عاقلانه حركت ميكنند و گاهي سكان كشتي را بهدست هواي نفس ميدهند. اما نكته مهم اين است كه عقل همه افراد، با تبعيت از احكام خود عقل و اطاعت از حق و خير، در مقابل باطل و شر تقويت ميشود. اگر افراد همين عنصرعقل را آرام آرام تبعيت و در نتيجه تقويت كنند، خواهند توانست هواي نفس را براي هميشه كنار زده و حكمراني را به عقل بسپارند.
اين جاي شكر دارد كه احكام عقل از سوي حق تأييد ميشوند و باطل در عقل راه ندارد. از سوي ديگر، خير مطابق عقل و حق بوده و شر مخالف آن است. هيچ شري عقلاني نيست و هيچ باطلي مهر تأييد عقل را ندارد. عاقلانه كه زندگي كنيم، هم حقمدار و هم اهل خير خواهيم بود و هم از باطل و شر فاصله خواهيم گرفت.