اين بخشي از اظهارات عامل قتل بنيتا، دختر هشتماههاي است كه به طرز دلخراشي جان باخت. متهمان پرونده ديروز در شرايطي محاكمه شدند كه هر كدام تقصير را گردن ديگري ميانداختند.صبح ديروز با گذشت 53روز از قتل بنيتا، عاملان اين حادثه ناگوار در شعبه نهم دادگاه كيفرييك استان تهران، به رياست قاضي محمدي كشكولي محاكمه شدند.
اين جلسه در سالن اجتماعات دادگستري تهران برگزار شد. در يك سو پدر و مادر بنيتا نشسته بودند. پدر بنيتا عكس دخترش را در دست گرفته بود و مادرش نيز كه هنوز شيشه شير دختر شيرخوارش را به يادگار نگه داشته آن را از خودش جدا نميكرد. اما در سوي ديگر 3متهم پرونده نشسته بودند و نگاه هيأت قضايي، اولياي دم و حاضران در دادگاه بر آنها سنگيني ميكرد.
- جزئيات حادثه از زبان نماينده دادستان
با رسميتيافتن جلسه دادگاه ابتدا محمد شهرياري، سرپرست دادسراي امور جنايي تهران بهعنوان نماينده دادستان به دفاع از كيفرخواست پرداخت. او گفت: براساس محتويات پرونده صبح روز 29تيرماه امسال خودروي پدر بنيتا در حالي كه دختر هشتماههاش داخل آن بود از مقابل خانهاش سرقت شد و سوم مردادماه خودرو در حالي پيدا شد كه دختربچه داخل آن جان باخته بود.
براساس نظريه پزشكي قانوني علت فوت بنيتا گرمازدگي و عوارض ناشي از آن بود. وي اتهام متهم رديف اول به نام محمد -27ساله- را تسبيب در قتل بنيتا، مباشرت در سرقت مقرون به آزار، مباشرت در آدمربايي طفل هشتماهه با وسيله نقليه و ايراد صدمات عمدي به پدر بنيتا اعلام كرد و گفت: خواستار قصاص وي در ملأعام هستم. نماينده دادستان همچنين اتهام مهدي، متهم رديف دوم را معاونت در سرقت مقرون به آزار، تحصيل مال مسروقه و خودداري از كمك به شخص در معرض خطر اعلام كرد.
- خواسته ما فقط قصاص است
در ادامه اين جلسه نوبت به پدر و مادر بنيتا رسيد تا شكايتشان را مطرح كنند. پدربنيتا گفت: آن روز قرار بود براي عيادت مادربزرگم به اراك برويم؛ بنابراين وسايل را داخل خودرو گذاشته و منتظر بودم همسرم درها را ببندد. بنيتا را روي صندلي خودرو گذاشتم و داخل حياط برگشتم كه اي كاش اين كار را نميكردم.
ناگهان ديدم متهم سوار ماشينم شده و ميخواهد فرار كند. پريدم روي كاپوت ماشين و برفپاككنها را گرفتم تا مانع فرار سارق شوم. درحاليكه فرياد ميزدم بچهام داخل ماشين است. اما او من را چند متري با خودش كشيد. همسرم هم بيرون آمد. او آينه ماشين را گرفت اما متهم او را به جدول كنار خيابان كوبيد و فرار كرد. دخترم نه ميتوانست حرف بزند، نه راه برود و نه حتي ميتوانست چهره سارق را بهخاطر بسپارد. وي درحاليكه هر لحظه عصبانيتش بيشتر ميشد با اشاره به متهم فرياد كشيد كه چرا اين كار را كردي؟
سپس مادر داغدار بنيتا در چند جمله گفت: ما تلاشمان را براي نجات دخترمان انجام داديم اما فايدهاي نداشت. خواسته من اين است كه هر دو نفرشان در ملأعام قصاص شوند و سرشان را بالا بگيرند و بگويند كه ما قاتل يك دختر هشتماهه هستيم.
- بنيتا به چشمانم نگاه ميكرد
بعد از شكايت اولياي دم، محمد، متهم رديف اول در جايگاه ايستاد و گفت: من قتل را قبول ندارم. آن روز مهدي (متهم رديف دوم) و دوست ديگرم به نام احمد آمده بودند از من شيشه بخرند. گفتم بايد تا ساعت11صبر كنيد تا جنس را تهيه كنم. در اين بين احمد به آرايشگاه رفت و بعد از آن يك موتورسيكلت در كوچه ديديم و مهدي گفت بيا آن را بدزديم اما چون قفل داشت نتوانستيم.
چند دقيقه بعد چشممان به پرايد پدر بنيتا افتاد كه روشن بود. مهدي گفت بيا ماشين را ببريم و من هم به تنهايي نشستم پشت فرمان. آن موقع چون پدر بنيتا روي كاپوت پريد خيلي ترسيدم و ميخواستم به هر قيمتي كه شده فقط فرار كنم اما حدود 200متر آن طرفتر فهميدم كه يك بچه روي صندلي عقب است. آن موقع بنيتا خواب بود اما وقتي به كيانشهر رسيدم بيدار شد.
مهدي چند دقيقه بعد تماس گرفت و گفت يك بچه هم در ماشين است. گفتم رهايش كنم؟ اما او گفت بيا قيامدشت. من هم به سمت قيامدشت حركت كردم. در بين راه چند مرتبه به عقب برگشتم. دختر بچه چشمان روشني داشت و در چشمانم نگاه ميكرد و هنوز نگاهش جلوي چشمانم است.
مهدي آمد و مقداري از وسايل داخل خودرو را سرقت كرد و گفت بچه را به يك آژانس بده تا او را به خانهاش ببرند. اين مهدي بود كه گفت پرايد را سرقت كن. من موادفروش بودم و كارم را ميكردم. او من را گرفتار كرد. پس از رفتن او ماشين را در خياباني كه پرتردد بود، روبهروي يك ابزارفروشي و در نزديكي يك بازار ترهبار زير سايه درخت رها كردم و شيشههاي خودرو را هم كمي پايين كشيدم و سوئيچ خودرو را باز و كولر را روشن كردم.
يك گوشي موبايل و مقداري پول برداشتم و درحاليكه بچه خواب بود رفتم. چون من قبل از اين حادثه بهخاطر سرقت دستگير شده و با سپردن 200ميليون تومان سند آزاد شده بودم و ميترسيدم كه دوباره دستگير شوم ؛ بنابراين از ترسم فرار كردم. قصد من دزديدن ماشين بود و قتل و آدمربايي را قبول ندارم.
- من مقصرم
دومين متهمي كه در جايگاه ايستاد مهدي بود. او كه 3فقره سابقه كيفري دارد گفت: نميدانم چرا، اما من مقصرم و تقصيرم را گردن ميگيرم. اگر معتاد نبودم هيچ وقت دست به چنين كاري نميزدم. او درباره روز حادثه گفت: محمد گفت بيا مشيريه، جنس خوب دارم.
من و دوستم احمد هم به آنجا رفتيم. او چند ساعت معطلمان كرد و بالاخره گفت جنس دارم. در همان حال او پرايد روشن را ديد و گفت من كه رفتم. اين را گفت و سوار ماشين شد و فرار كرد. من به او نگفتم كه پرايد را سرقت كن. او دروغ ميگويد. بعد با او تماس گرفتم و گفتم داخل ماشين بچه است.
به او گفتم بچه را به خانوادهاش برسان. من كوتاهي كردم و بايد بچه را از محمد ميگرفتم و به خانوادهاش ميرساندم. اما اين كار را نكردم. در اين سرقت فقط يك بند كيف گيرم آمد و حالا بهخاطر همين اينجا هستم. با پايان اين اظهارات ختم جلسه اعلام و ادامه محاكمه به روز چهارشنبه موكول شد.
- در حاشيه محاكمه
وكيل مدافع اولياي دم در حالي در جايگاه ايستاد كه شيشه شير و قوطي شيرخشك بنيتا را بهدست گرفته بود. او گفت به عقيده من متهم رديف دوم نيز در اين حادثه دخيل است و خواستار قصاص هر دو متهم هستم.
زماني كه رئيسكلانتري خاتونآباد براي اداي توضيحات درباره پرونده در جايگاه ايستاد بعد از بيان چند جمله ناگهان بيهوش شد و روي زمين افتاد.
در جلسه دادگاه وقتي اسم بنيتا ميآمد مادر و مادربزرگ بنيتا اشك ميريختند و بيتابي ميكردند. حتي يك مرتبه مادربزرگ بنيتا دچار تشنج شد و او را به بيرون از دادگاه بردند.
متهم رديف دوم در پاسخ به سوال قاضي كه پرسيد قبلا ادعا كرده بودي به كلانتري خاتون آباد رفتي و همه چيز را توضيح دادي گفت: من ماجرا را براي 2 نفر از دوستانم تعريف كردم و به كلانتري نرفتم.
- راز پرونده چطور بر ملا شد
در بخشي از جلسه محاكمه، قاضي از فردي كه باعث دستگيري متهمان شده بود دعوت كرد تا در جايگاه حاضر شود. اين جوان گفت: يك روز مهدي (متهم رديف دوم) گفت كه محمد (متهم رديف اول) خودرويي را در مشيريه سرقت كرده كه داخل آن يك كودك بوده است.
من اين موضوع توي ذهنم بود كه شب در تلگرام عكس بچه را ديدم و صداي مادرش را كه كمك خواسته بود شنيدم. فهميدم كه دزديدن بنيتا كار محمد است. در تلگرام و اينستاگرام شمارهاي از خانواده بنيتا پيدا كردم و با آن تماس گرفتم و گفتم ميدانم چهكسي بنيتا را دزديده است. آنها با من قرار گذاشتند و وقتي سر قرار رفتم فهميدم آنها مأمور هستند. همهچيز را برايشان توضيح دادم و به اين ترتيب مهدي و محمد دستگير شدند.